بندگردان
ای دوست بیا راحت این قلبِ حزین باش
تو نور جهانی، به دلم جایگزین باش
بند ۱
وقتی که به ظلمت گردیده گرفتار
وقتی که مددکار عاجز شده از کار
وقتی سفر عمر بر من شده دشوار
باز آی و نجاتم ده و هم رهبر من باش
بندگردان
ای دوست بیا راحت این قلبِ حزین باش
تو نور جهانی، به دلم جایگزین باش
بند ۲
هستم به تو محتاج هر ساعت و هر آن
فیض تو رهاند از قدرت شیطان
در تیرگی ابر، در نورِ درخشان
پیوسته بههر جای مرا یار و معین باش
بندگردان
ای دوست بیا راحت این قلبِ حزین باش
تو نور جهانی، به دلم جایگزین باش
بند ۳
چون صبح سعادت طالع ز سما شد
هر سایه عبث بود، در نور فنا شد
پیدایش گیتی بر نور بنا شد
ای نورِ حقیقی تو مرا نورِ یقین باش
بندگردان
ای دوست بیا راحت این قلبِ حزین باش
تو نور جهانی، به دلم جایگزین باش