قسمت اول: سینا و ستاره

ســینا از پنجرۀ اتاقش به بیرون نگاه کرد. هنــوز بــاران می‌بارید.ســینا با اینکه باران و قدم زدن زیر آن با چتر را خیلی دوســت داشــت، توی دلش گفت:...

قسمت دوم: محوطـۀ دنج پشت خانه

ســینا از پنجرۀ اتاقش به بیرون نگاه کرد. هنــوز بــاران می‌بارید.ســینا با اینکه باران و قدم زدن زیر آن با چتر را خیلی دوســت داشــت، توی دلش گفت:...

قسمت سوم: گودال اسرارآمیز

ســینا از پنجرۀ اتاقش به بیرون نگاه کرد. هنــوز بــاران می‌بارید.ســینا با اینکه باران و قدم زدن زیر آن با چتر را خیلی دوســت داشــت، توی دلش گفت:...

قسمت چهارم: درِ اول

ســینا از پنجرۀ اتاقش به بیرون نگاه کرد. هنــوز بــاران می‌بارید.ســینا با اینکه باران و قدم زدن زیر آن با چتر را خیلی دوســت داشــت، توی دلش گفت:...

قسمت پنجم: آقای همدانی

ســینا از پنجرۀ اتاقش به بیرون نگاه کرد. هنــوز بــاران می‌بارید.ســینا با اینکه باران و قدم زدن زیر آن با چتر را خیلی دوســت داشــت، توی دلش گفت:...

قسمت ششم: درِ دوم

ســینا از پنجرۀ اتاقش به بیرون نگاه کرد. هنــوز بــاران می‌بارید.ســینا با اینکه باران و قدم زدن زیر آن با چتر را خیلی دوســت داشــت، توی دلش گفت:...

قسمت هفتم: درِ سوم

ســینا از پنجرۀ اتاقش به بیرون نگاه کرد. هنــوز بــاران می‌بارید.ســینا با اینکه باران و قدم زدن زیر آن با چتر را خیلی دوســت داشــت، توی دلش گفت:...