یکی از مدیران کلیساهای خانگی (که او را در اینجا رضا می‌نامیم)، از میان دانشجویان است. او هشت سال است که به مسیح ایمان آورده، و خداوند او را در گردانندگی کلیساهای خانگی مختلف بین دانشجویان به‌کار می‌برد. جوان ۳۵ ساله‌ای که نوه آیت الله شناخته‌ شده‌ای در یکی از شهرهای ایران می‌باشد‌. نه تنها پدر بزرگ او، بلکه پدر او نیز مسلمان بسیار معتقدی بود، به‌طوری که در منزل بزرگ ایشان، کلاس تعلیم قرآن و دروس اسلامی تشکیل می‌شد. همچنین مردم برای مشورت و سؤال و جواب درباره مسائل اسلامی به پدر وی مراجعه می‌کردند.

پدر رضا قبل از اینکه او به مسیح ایمان آورد فوت می‌کند، و اما بقیه اعضای خانواده و قوم و خویشان که مسلمانان معتقدی بودند، به دلیل ایمان وی، ارتباط خودشان را با او قطع می‌کنند. تنها مادر نسبتاً پیر او به‌خاطر مهر مادری با او زندگی می‌کرد، ولی قلباً از اینکه پسرش مسیحی شده خوشحال نبود. رضا بارها سعی کرده بود که با محبت مسیح، ارتباط یک طرفه‌ای را با قوم و خویش خود برقرار کند، با این حال از طرف آنها مورد پذیرش قرار نمی‌گرفت.

در یکی از روزهای ماه دسامبر سال ۲۰۱۶، دایی رضا که در مقایسه با دیگر اعضای فامیل، روشنفکر‌تر بود، با رضا تماس گرفت و به او پیشنهادی داد. او به رضا این‌طور گفت: «من می‌خواهم عده‌ای از اعضای نزدیک و درجه یک فامیل، همین‌طور یکی از دوستانم که استاد اسلام شناسی و مورد احترام همه فامیل است را به منزلم دعوت کنم. می‌خواهم از تو نیز دعوت کنم که بیایی تا با این استاد اسلام شناس مباحثه دوستانه‌ای داشته باشید، و با هم به یک توافق مسالمت آمیز برسیم. توافقی که در آن به اعتقادات مذهبی یکدیگر احترام گذاشته، هر کس در دین خود باقی بماند و بقیه را نیز بپذیرد، و در نتیجه راهنمایی این استاد، سوء تفاهمات و دوری و جدایی بین ما مسلمانان و «شمای مسیحی» حل شود».

رضا با خوشحالی این دعوت را می‌پذیرد و به آن جلسه می‌رود. در آن روز بیش از بیست نفر از افراد فامیل که همگی مسلمان بودند، همراه آن استاد اسلام شناس در منزل دایی رضا حضور داشتند. رضا این‌طور تعریف می‌کند: « وقتی وارد شدم، پیش همه رفتم و با آنها به گرمی احوال‌پرسی کردم، ولی اغلب آنها خیلی سرد و سنگین با من برخورد کردند. جو و فضای سنگینی در آن منزل وجود داشت. آنجا بود که متوجه شدم این جلسه نه تنها مسالمت‌آمیز و صلح‌آمیز نیست، بلکه آنها این استاد اسلام شناس را آورده‌‌اند تا حقّانیت و برتری اسلام را بر مسیحیت ثابت کند و به من فرصت جدیدی بدهند که به اسلام برگردم. من تنها مسیحی این جمع بودم. در ابتدا خود را بسیار تنها و بی‌کس احساس می‌کردم، ولی همان موقع روح القدس این آیه را در قلب من قرار داد: « زیرا آن که در شماست، بزرگتر است از آن که در دنیاست» )اول یوحنا۴:۴). من در قلبم دعا کردم که خدا مرا تحت کنترل و هدایت خود قرار دهد.

سپس استاد اسلام شناس گفت: «می‌خواهیم جلسه را با تلاوت چند آیه از قرآن شروع کنیم»، و بعد شروع به خواندن آیاتی از قرآن به زبان عربی و به شیوه مخصوص آخوندها کرد. پس از آن رو به من کرد و گفت: «رضا! آیا شما آماده هستید که وارد بحث مفید امشب بشویم؟»
من با هدایت خدا به او گفتم: «ما هم مانند شما؛ عادت داریم قبل از شروع هر جلسه‌ای دعا کنیم. می‌خواهم با اجازه شما ابتدا دعا کنم».

همه ساکت شدند و من برای مدت پانزده دقیقه یک دعای بسیار قلبی، جدی و با تمام وجودم کردم، و تمام پیغام انجیل و شهادت زندگی خود را در آن دعا خلاصه کردم. آنقدر روح خدا در آن دعا که از قلب من جاری می‌شد مرا پر کرد که اشک‌های من و دیگران در این دعا جاری شد. خلاصۀ آن دعا این بود:

«ای خدای محبت، خدای عاشق همه بندگانت، تو را شکر می‌کنم برای محبت عظیمی که نسبت به انسان‌های گمشده و گناهکار داشتی؛ و پس از سقوط انسان در گناه، او را به حال خودش رها نکردی. خداوندا! تو را شکر می‌کنم برای همه پیامبرانی که تو برای اعلام احکام خودت، و هدایت انسان‌ها به این جهان فرستادی. مخصوصاً در این ایام مقدس کریسمس؛ زیرا عیسی مسیح، که او را روح الله و کلمه الله نامیده‌اند، برای نجات بشر از گناهانش به این جهان فرستادی )توضیح می‌دهم که در قرآن عیسی مسیح به عنوان روح خدا و کلمه خدا معرفی شده است). خدایا تو را شکر می‌کنم که به من بدبخت سرگردان و گمراه که اسیر گناهان زیاد بودم محبت کردی، و عیسی مسیح را بر روی صلیب قربانی گناهانم ساختی تا او جریمه گناهان مرا بر دوش خود بگیرد و مجازاتی را که من باید متحمل می‌شدم، او آن را بر خود گرفت. ای خداوند متشکرم که در روز سوم، قبر منجی عزیزم را شکافتی و او را از میان مردگان برخیزانیدی. او زنده است و به آسمان نزد تو صعود کرده است، و دوباره نیز باز می‌گردد تا جهان را داوری بکند. خداوندا، تو را سپاسگزارم که از زمانی که من از گناهان خود توبه کردم )در آن موقع با اشک‌ها و گریه دعای خود را ادامه دادم(، و عیسی مسیح را به عنوان نجات دهنده خود پذیرفتم، تو گناهان مرا بخشیده‌ای. خداوندا تو می‌دانی من که چقدر اسیر گناهان مختلف بوده‌ام. اسیر کینه، حسادت، سرکشی، چشمان و افکار ناپاک، غرور، خشم و طمع، زبان ناپاک، رفتار تلخ و گزنده، فحاشی، غیبت و بسیار گناهان شرم‌آور دیگر. خداوندا من نتایج دردناک زندگی در گناه را چشیده‌ام. به خاطر می‌آورم که چقدر قلبم نا آرام و افسرده بود. پر از درد و غم و افسردگی بودم، هیچ چیز مرا شاد نمی‌کرد. نسبت به همه چیز امیدم را از دست داده بودم. در زندگی خود بی‌هدف و سرگردان بودم، نمی‌دانستم برای چه زنده‌ام، بارها خواستم خودم را بکشم ولی از مرگ می‌ترسیدم. از روز داوری و روبه‌رو شدن با تو وحشت داشتم. ای خداوند تو می‌دانی که من همه کار کردم و هر چیزی را برای رهایی از این وضع نا به‌سامان روحی خود امتحان کردم، مراسم مذهبی مختلفی انجام دادم، مشروبات الکلی و مواد مخدر مصرف ‌کردم، به خوشگذرانی‌ها و فسادهای مختلف مشغول شدم، مسافرت‌های گوناگون با دوستان خود ‌رفتم، به روانپزشک‌ها مراجعه کردم؛ ولی هیچ چیز نتوانست مرا از همه این اسارت‌ها که گرفتار آن بودم رها، و قلب توفان زده و ناآرام مرا آرام سازد. در آخر به یاد آوردم که در مورد عیسی مسیح گفته شده که او زنده است و معجزه می‌کند. پس به عنوان آخرین راه حل گفتم: «ای عیسی مسیح، اگر تو واقعاً زنده هستی و معجزه می‌کنی، من بنده گناهکار و اسیر، و دل‌شکسته و بدبخت را از این وضع پر از تلاطم و توفانی، رهایی بده. تو دعای مرا شنیدی و من را واقعاً نجات دادی، و زندگی جدیدی به من عطا کردی. ای خداوند چگونه تغییری را که در من به‌وجود آوردی فراموش کنم؟ تو مرا که مرده بودم، زنده گردانیدی! اسیر بودم، آزاد کردی! کور بودم، بینا کردی! در ظلمت بودم، منور گردانیدی! فرزند شیطان بودم، فرزند خدا نمودی! در مسیر هلاکت ابدی قرار داشتم، به حیات جاودان هدایت کردی! ای خداوند، خواهش می‌کنم این نعمات را به فامیل و خویشان من نیز عطا کن. دل شکسته آنها را درمان نما. روح ناآرام آنها را آرامی ببخش. درد روحی، روانی و جسمانی آنها را شفا ببخش. ماتم آنها را به تسلی، و ناامیدی آنها را به امید تبدیل گردان».

در حین اینکه من با اشک‌ها قلب خود را در حضور خدا می‌ریختم، صدای آمین و هق هق گریه عده‌ای از بستگان خود را ‌می‌شنیدم که بسیار تحت تأثیر این دعا، که در حقیقت بشارت غیر مستقیم نیز بود، قرار گرفته بودند. پس از پایان دعایم، جو و فضای آن خانه کاملاً عوض شده بود. حضور خدا آن محیط را فرا گرفته بود. حتی آن استاد اسلام شناس هم به شدت تحت تأثیر قرار گرفته بود. زن دایی من، از من خواهش کرد تا برای شفای دخترش دعا کنم. پس از او عموی پیر من، که با من چند سال قهر کرده بود، مرا بغل کرد و بوسید و خواست برای پسر معتادش دعا کنم و گفت: «او را کمک کن تا مانند تو نجات بیابد». حدود یک ساعت بود که من برای افراد مختلف دعا می‌کردم. آن استاد اسلام شناس به من گفت: «ایمان خوبی داری، ما ایمان و راه تو را احترام می‌کنیم. برای ما هم دعا کن خدا ما را کمک کند تا در طریق درست حرکت کنیم».

پس از آن جلسه، رابطه من با فامیل که سال‌ها قطع شده بود، مجدداً برقرار گردید و در حال حاضر با آنها رفت و آمد خوبی دارم. آنها هرگاه مشکلی دارند آن را با من مطرح می‌کنند تا برایشان دعا کنم، و به من عنوان شخصی روحانی احترام می‌گذارند. گر‌چه هیچ‌یک از آنها هنوز مستقیماً به مسیح تسلیم نشده است، ولی ایمان دارم که خداوند زمینه نجات را از طریق آن دعایی که از روح القدس بود، آماده کرده است. من به قدرت دعا ایمان بیشتری آورده‌‌ام. خوب است که مردم را گاهی به‌جای بشارت مستقیم، در دعا وارد کنیم تا با خود خداوند مستقیماً روبه‌رو شوند، و روح خدا حقیقت مسیح را برای آنها مکشوف سازد.

مقالات مرتبط

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.