(افسردگی در کتاب مقدس)

 

افسردگی چه «نیست»؟

نخست باید بدانیم افسردگی چه «نیست». من که خودم مدتی طولانی بود از افسردگی رنج می‌برم، تجربۀ جالبی از مطرح ‌ساختن آن با دیگران دارم. وقتی افراد با من احوال‌پرسی می‌کردند، من صادقانه جواب می‌دادم که حالم بسیار بد است. می‌دانید پاسخ این افراد چه بود؟ یکی گفت: « وای برادر آرمان، صبح که بیدار می‌شوید، پنجرۀ اتاق رو باز کنید، نفس عمیقی بکشید و بگویید: وای چه روز زیبایی!» این شخص که خانمی بسیار مهربان است، تصور می‌کرد و می‌کند که افسردگی یعنی «دل‌مردگی» و این دل‌مردگی با بیرون ‌رفتن از خانه یا ملاقات با دوستان برطرف می‌شود. دیگران هم نسخه‌های مختلفی برایم پیچیدند. یکی از این افراد، درست به مدت نیم ساعت برایم نسخه پیچید و توصیه کرد که به پارک بروم، یا بروم به باشگاه ورزشی، یا کافی‌شاپ و از این قبیل کارها. بعد از نیم ساعت گوش‌ دادن به فرمایشات این روان‌پزشک متخصص (البته کنایه‌وار عرض می‌کنم!)، به او گفتم: «وای خیلی ممنون که اینها را به من توصیه کردید، چون من با این سن و سالم، تا حالا به فکرم نرسیده بود که می‌توانم به پارک بروم!» طرف مقابل طبعاً متوجه شد که به او کنایه می‌زنم. یک نمونۀ جالب دیگر را هم با شما در میان می‌گذارم. یکی از دوستان که خودش هم مبتلا به افسردگی بود و دارو مصرف می‌کرد، تلفنی و با تأکید به من گفت که به جیم بروم (به باشگاه ورزشی) و گفت که این کار خیلی به رفع افسردگی کمک می‌کند. از او پرسیدم که آیا خودش به جیم می‌رود؟ جوابش مثبت بود. پرسیدم: «آیا این به شما کمک کرده؟» پاسخش بسیار بامزه بود، گفت: «نه!» گفتم: «پس چرا به من توصیه می‌کنید؟» پاسخش سکوتی طولانی بود.

تمام کسانی که دچار «بیماری» افسردگی نشده‌اند، هیچ‌گونه تصوری از این بیماری و رنج‌های آن ندارند. اینها همه، بدون استثنا، تصور می‌کنند که افسردگی همان غم‌زدگی یا دل‌مردگی است که همۀ ما، در ایران، بعد از ظهرهای روز جمعه که همه جا تعطیل بود، دچارش می‌شدیم (البته در گذشته، امروز نمی‌دانم اوضاع در ایران چگونه است) اما به‌محض اینکه مهمانی سرزده می‌آمد یا ما خودمان به مهمانی می‌رفتیم، این غم‌زدگی و دل‌مردگی برطرف می‌شد. به همین دلیل است که مطلقاً نیازی نیست درد خود را با چنین اشخاصی در میان بگذاریم، چون هیچ تصوری از «افسردگی بالینی» ندارند.

پس افسردگی چیست؟

افسردگی چیست؟

برخلاف تصور بسیاری از افراد، چه ایرانی و چه غیر ایرانی، افسردگی هیچ ارتباطی به روح ما یا به دنیای ارواح ندارد. اکثر افراد ناآگاه، بدون استثنا، به من گفته‌اند و می‌گفتند: «وا؟ برادر آرمان؟ شما با این تجربۀ ایمانی‌تان، چرا افسرده‌اید؟» به یکی از این افراد گفتم: «شما مگر ایماندار نیستید؟» گفت: «چرا، هستم». گفتم: «چطور شما که ایماندار هستید، زکام می‌شوید؟» در جواب گفت: «خب، چون زکام یک چیز جسمی است، اما افسردگی به روح ما مربوط می‌شود».

تمام این تجربیات، ما را به سمت این سؤال سوق می‌دهد که بپرسیم افسردگی واقعاً چیست و چرا بروز می‌کند؟ ریشه‌های افسردگی چیست؟ انسان به چه علت افسرده می‌شود؟

آنچه مردم از آن بی‌خبرند، این است که خداوند در بخشی از مغز انسان، قسمتی را قرار داده که ماده‌ای شیمیایی یا هورمونی ترشح می‌کند، به نام سِروتونین، که در اصطلاح عامیانه آن را «هورمون شادی» می‌نامند. ترشح این هورمون یا مادۀ شیمیایی سبب می‌شود انسان، با وجود مشکلات معمول زندگی، احساس نشاط و سرزندگی کند. اما بنا به دلایل مختلف، ترشح این مادۀ شیمیایی در برخی از افراد، کاهش می‌یابد. در این صورت، شخص دیگر احساس نشاط نمی‌کند و غم‌زده شده، زندگی را پوچ و بی‌هدف تلقی می‌کند. ابتدایی‌ترین علامت کمبود ترشح در فرد این است که وقتی به او پیشنهاد می‌کنیم که مثلاً به مهمانی برویم، یا به سینما و غیره، می‌گوید: «که چه بشود؟» به‌محض اینکه با شخصی طرف شدید که چنین چیزی گفت، بدانید احتمالاً در مراحل اولیه (یا شاید هم پیشرفتۀ) افسردگی است. این شخص شدیداً به کمک نیاز دارد. اشخاص افسرده (یعنی کسانی که میزان ترشح و تولید سروتونین در آنها کم است)، از هر چیزی که قبلاً باعث شادی و لذتشان می‌شود، رو گردانند. آنها از هیچ چیز و از مصاحبت با هیچ‌کس لذت نمی‌برند. چیزها یا کسانی که قبلاً باعث فرح و شادی‌شان می‌شد.

 

تعمق و تفکر

اما چه چیزهایی جزو علائم افسردگی می‌توانند باشند؟ علل بروز افسردگی چیست؟

در قسمت بعدی این مقاله، به این موضوع خواهیم پرداخت.

مقالات مرتبط

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.