بسیاری از مواقع خدا ارادۀ خود را متکی به زنان بسیار جوان میکند – مریم.
بخش دوم
سؤال: زمانی که مریم نامزد یوسف بود، چند سال داشت؟
پاسخ: حدوداً سیزده سال!
بله درست است. این نامزدی، رسم معمول در فلسطین قرن اول بود و هیچ دلیلی بر مخالفت با آن وجود ندارد. مریم در اوایل نوجوانی به نامزدی یوسف درآمده بود. بعضی از محققین بر این گمان هستند که او میتوانست به جوانی یک دختر ۱۱ ساله و یا حداکثر ۱۵ ساله باشد.
نکته اینجاست که مریم نوجوان آبستن پسر خداست!… برای خواندن قسمت قبل، از «فهرست مطالب این مجموعه» بر روی قسمت دهم کلیک کنید.
داستان زیبایی را دربارۀ یک دختر ۱۱ ساله در کشور چین بهیاد میآورم. او یک دایی مسیحی داشت، هرچند هیچکس نمیدانست که او خودش ایمان دارد یا نه. این دختر چندان باهوش نبود، زیبایی خاصی هم نداشت و رفتن به مدرسه را هم رها کرده بود. به همین دلیل او کارهای مختلفی در شهر خود، در مرکز چین انجام داده بود.
متصدی پمپ بنزین یکی از این کارها بود. یک روز اتومبیلی با چهار سرنشین، که همگی بیوقفه در حال سیگار کشیدن بودند، جلوی او توقف کرد. آنها به دلیلی خیلی عصبانی بودند و فریاد میزدند. سپس راننده برگهای را نشان داد و با لحن آمرانهای گفت: «باک را پر کن و به حساب ادارۀ امنیت عمومی بگذار!»
او شانهای بالا انداخت و کاری را که از او خواسته شده بود آغاز کرد.
پنجرههای ماشین پایین بود و او ناخواسته گفتگوی آنها را میشنید. ناگهان دلش ریخت. آنها به یک آدرس اشاره میکردند، آدرس خانۀ داییاش. او در یک چشمبههمزدن تصمیمی گرفت.
کمی به جلو رفت تا سرنشینان قادر به دیدن صفحۀ پمپ بنزین نباشند. آنها هنوز مشغول گفتگو بودند. از گفتگوی آنها مشخص شد که جلسه رهبران مسیحی در خانه دایی این دختر برگزار میشود و این اشخاص برای دستگیری آن رهبران راهی منزل دایی او بودند. بعد از دو دقیقه او لولۀ بنزین را بیرون آورد و به آنها گفت: «باک بنزین پر شد.»
او دروغ گفته بود! حتی یکچهارم باک هم پر نبود. اتومبیل آنها با سرعت و با صدای گوشخراش لاستیکها دور شد. دخترک شدیداً به خود میلرزید. اگر آن پلیسها موضوع را بفهمند چه خواهد شد؟ او بهسرعت خود را به اتاق کنترل رساند تا با تلفن تماس بگیرد. اما صاحب جایگاه اجازه این کار را به او نداد، مگر آنکه او از یک هفته دستمزد خود صرفنظر کند. به ناچار از خیر آن پول گذشت، ولی موفق به برقراری تماس نشد. برای اولین بار در عمر خود دست به دعا برداشت. هیچ کار دیگری از دست او بر نمیآمد.
این داستان را دایی این دختر برای من تعریف کرد. او تا دو سال دراینباره چیزی به دایی خود نگفته بود. سی نفر از رهبران ارشد کلیسا در آن روز در خانه دایی او گرد آمده بودند. اطلاعات پلیس صحیح بود. ولی این جلسه یک گردهمایی عادی بود. آن شب همۀ رهبران به خانههای خود رفتند. دو ساعت بعد از آن، آن چهار مامور با خلقی تنگ در جلوی در خانه ظاهر شدند. آنها گفتند که اتومبیلشان در چند مایلی خانه خراب شده است و آنها مجبور شدند که این فاصله را پیاده طی کنند. سپس دایی این دختر را به باد کتک گرفتند. آنها مقصود اصلی خود را به فراموشی سپرده بودند.
در حین تعریف این ماجرا، دایی آن دختر نزد من مطلبی را اعتراف کرد. او گفت: «در آن روز، ما دربارۀ احتمال ارتقاء گروهی از همکاران زن خود به سطح رهبری بحث و تبادل نظر میکردیم. با کمال شرمندگی باید بگویم که از این تصمیمبهخاطر جوانی بیش از حد آنها صرفنظرکردیم. دقت میکنید؟ در چین، ما با این فکر بزرگ میشویم که حکمت شخص در موی سفید اوست. ولی اگر من در آن روز از نقش خواهرزادهام در این ماجرا مطلع بودم، حتماً تصمیم متفاوتی گرفته بودم.» چه داستان غریبی! درحالیکه سی نفر مرد تصمیم به این گرفتند که از همرتبهشدن زنان جوان با خودشان جلوگیری کنند، درست در همان ساعت امنیت همۀ آنها و آیندۀ خدماتشان توسط عملکرددختری جوان محافظت میشد.
- عکسالعمل مریم به ظهور فرشته در لوقا ۱: ۲۶-۳۸ را با عکسالعمل زکریای پیر در لوقا ۱: ۸-۲۰ مقایسه کنید. چرا مریم ایمان بیشتری از خود نشان داد؟
- من بچهها را دوست دارم اما حوصلۀ نوجوانان را ندارم، آنها خیلی دمدمی و بد قلق هستند.» این جمله، طرز نگرش و برخورد بسیاری از مردم در این مورد است، اما آیا ما مواردی را بهیاد میآوریم که ایمان یک نوجوان، بهطور شخصی یا بهطور کلی، به ما کمک کرده باشد؟
- عیوب جوانی بر کسی پوشیده نیست، اما امتیازات جوانی در شناخت خدا و شناساندن خدا چیست؟ ما تا چه اندازه باید از نمونۀ جوانان درس بگیریم؟
از برکت وجود این پنج زن، اصلی بسیار بنیادی برای پادشاهی خدا، در جای واقعی خود قرار میگیرد، خدا «هیچکسها» را بهکار میبرد! هر چقدر هم که ما خود را بیفایده ببینیم، برای خدا هیچگاه بیفایده نخواهیم بود.
این یک حقیقت عملی است، هرچند متکیبودن به آن کار آسانی نیست…
«بخش پایانی این مجموعه، هفته آینده منتشر خواهد شد»