درود خداوند بر دلهای مهربان
عجب شهاببارانی است در آسمان!
انگار تمام فرشتهها با هم شادی و سرور سر دادهاند؛
انگار شیطان در بند است
و ثانیهها برای رفتن شتاب میکنند.
همه جا بوی گل جاریست؛
شاید همه مریم باشند، همه آبستن مسیح
آری! تولد منجیام نزدیک است
و آه …؟
آهی که از نهاد بر میآید، آهی همراه با شادی اما در جفا!
دلم میگیرد این روزها، وقتی در سکوت شهر پرسهزنان از مقابل ویترین مغازههایی رد میشوم که یادآور میشوند تولد منجیام را!
به تزئیناتشان خیره میشوم! به تصاویر فرشتگان مهربان، به مجوسیان و چوپانانی که در پی پیامتولد منجیام شتافتند.
نگاهشان میکنم، در میان انبوهی از برفهای ساختگی! چقدر تلخ است کریسمس هر سال را از پشت ویترین مغازهها جشنگرفتن.
حتی نمیتوانم درخت کریسمس داشته باشم!
فضای امنیتی این روزها، بیشتر از همیشه محسوس است و ما فرزندان خدا زیر ذرهبین ناعدالتی هستیم.
سالهای پیش را بهیاد میآورم، اولین درخت کریسمسی را که خریدیم، با چه اشتیاقی ستارهٔ طلایی را بالای درخت گذاشتیم، اما قبل از لذتبردن از آنچه ساخته بودیم درختمان با همه آرزوهایمان جمع شد…
حتی نتوانستیم سرود بخوانیم! حتی نتوانستیم به کودکانمان هدیه بدهیم! و آنجا بود که فهمیدم چقدر در جفا هستیم، چقدر در تنگنا هستیم. بله، هر سال کریسمس را فقط باید با خدایمان و در دلمان جشن بگیریم.
عیسی مهربانم! عشق و امید جانم! چقدر مسرورم که تو پا به دنیای ظلمانی این روزهایم میگذاری و چه خوشبختم که تو، سلطان و سرور من هستی. سلطانم! پادشاهم! میلادت بر همگان مبارک باشد.
و امسال سالی باشد پر از صلح و فراوانی، بدون جنگ، بدون قحطی و بدون آرزوی مرگ برای کسی.
عیسی عزیزم این عید پاک را به پاکترین دلهای دنیا تبریک میگویم.
امیدوارم قدر این پاکی را بدانیم و سالهای دیگر میلادت را در آزادی مطلق و پایکوبان جشن بگیریم.
و مژده ای عزیزان
که عیسی به دنیا آمد…