شهر صلح و سلامتی
پس چون به اورشلیم نزدیک شد و شهر را دید، بر آن گریست. لوقا ۱۹: ۴۱
شاید در تاریخ بشر هیچ شهری مانند اورشلیم محل منازعه، جنگ و اختلافنظر نبوده باشد، حالآنکه که در زبان عبری، اورشلیم به معنای شهر صلح و سلامتی است. پس از آنکه سلیمان پادشاه در قرن نهم پیش از میلاد، معبدی باشکوه برای پرستش یهوه در این شهر بنا کرد، این شهر علاوه بر پایتخت سیاسی، به پایتخت مذهبی قوم یهود نیز تغییر هویت داد. بنای معبد یهوه در اورشلیم، حیات روحانی یهود را به این شهر پیوند زد، بهگونهای که یهودیان تبعید شده به بابل، در حسرت دوری از اورشلیم سرودها میسراییدند:
“ای اورشلیم، اگر تو را فراموش کنم،
باشد که دست راستم هنرش را فراموش کند!
اگر تو را یاد نکنم،
و اورشلیم را بر بزرگترین شادی خود ترجیح ندهم،
باشد که زبانم به کامم بچسبد!” (مزمور ۱۳۷: ۵ -۶)
اورشلیم، در طول تاریخ حیات خود بارها مورد هجوم دشمنان خارجی قرار داشته است، که بعضی از این حملات به تسخیر شهر و حتی تخریب معبد نیز منجر شد. امّا جالب اینجاست که کتاب مقدس، پیش از آنکه آسیبپذیری اورشلیم را به برتری نظامی دشمنان خارجی نسبت دهد، آن را به خیانت و بیوفایی قوم خدا ارتباط میدهد. به دیگر سخن، اصرار و پافشاری قوم خدا در ادامۀ سرکشی و راههای گناهآلودشان، آنان را از حفاظت و حمایت الهی در برابر دشمنان محروم میکرد.
حال نجاتدهندۀ موعود یهود، در حین سرازیر شدن از کوه زیتون به سوی اورشلیم، در صحنهای بسیار دراماتیک، با دلی پر از اندوه بر این شهر میگرید. چشمان او در آخرین سفرش به این شهر، از یکسو بر صلیب و از سوی دیگر به داوری خدا بر سرنوشت تلخ این شهر دوخته شده است:
“ای اورشلیم، ای اورشلیم، ای قاتل پیامبران و سنگسارکنندۀ رسولانی که نزدت فرستاده میشوند! چند بار خواستم همچون مرغی که جوجههایش را زیر بالهای خود جمع میکند، فرزندان تو را گرد آورم، اما نخواستی!”
اشکهای عیسی و آه و حسرت او برای اورشلیم از حقیقتی تلخ پرده برمیدارد؛ لجاجت انسان در راههای اشتباه خویش، سرنوشت تلخی را برای او رقم خواهد زد. عدم تمایل انسان به شنیدن از خدا منجر به ناشنوایی و نابینایی روحانی او خواهد شد، که در نتیجه داوری و محکومیت از طرف خدا را بدنبال خواهد داشت.
مطالعهٔ کتاب مقدس
لوقا ۱۹: ۴۱
پس چون به اورشلیم نزدیک شد و شهر را دید، بر آن گریست.
*لوقا ۱۳: ۳۱ - ۳۵
اندوه عیسی برای اورشلیم
۳۱در آن هنگام، تنی چند از فَریسیان نزد عیسی آمدند و گفتند: «اینجا را ترک کن و به جایی دیگر برو، زیرا هیرودیس میخواهد تو را بکشد.» ۳۲در جواب گفت: «بروید و به آن روباه بگویید: ”امروز و فردا دیوها را بیرون میکنم و مردم را شفا میدهم، و در روز سوّم کار خویش را به کمال خواهم رسانید. ۳۳امّا امروز و فردا و پسفردا باید به راه خود ادامه دهم، زیرا ممکن نیست نبی بیرون از اورشلیم کشته شود.“ ۳۴ای اورشلیم، ای اورشلیم، ای قاتل پیامبران و سنگسارکنندۀ رسولانی که نزدت فرستاده میشوند! چند بار خواستم همچون مرغی که جوجههایش را زیر بالهای خود جمع میکند، فرزندان تو را گرد آورم، امّا نخواستی! ۳۵اینک خانۀ شما به خودتان ویران واگذاشته میشود. و به شما میگویم که دیگر مرا نخواهید دید تا روزی که بگویید: ”مبارک است آن که به نام خداوند میآید.“
*لوقا ۱۹: ۴۱ - ۴۴
۴۱پس چون به اورشلیم نزدیک شد و شهر را دید، بر آن گریست ۴۲و گفت: «کاش تو نیز در این روز تشخیص میدادی که چه چیز برایت صلح و سلامت به ارمغان میآورد. امّا افسوس که از چشمانت پنهان گشته است. ۴۳زمانی فرا خواهد رسید که دشمنانت گرداگرد تو سنگر خواهند ساخت و از هر سو محاصرهات کرده، عرصه را بر تو تنگ خواهند نمود؛ ۴۴و تو و فرزندانت را در درونت به خاک و خون خواهند کشید. و سنگ بر سنگ بر جا نخواهند گذاشت؛ زیرا از موعد آمدن خدا به یاریات غافل ماندی.»
*لوقا ۲۰: ۹ - ۱۹
مَثَل باغبانان شریر
۹آنگاه این مَثَل را برای مردم آورد: «مردی تاکستانی غَرْس کرد و آن را به چند باغبان اجاره داد و مدتی طولانی به سفر رفت. ۱۰در موسم برداشت محصول، غلامی نزد باغبانان فرستاد تا مقداری از میوۀ تاکستان را به او بدهند. امّا باغبانان او را زدند و دست خالی بازگرداندند. ۱۱پس غلامی دیگر فرستاد، امّا او را نیز زدند و با وی بیحرمتی کرده، دست خالی روانهاش نمودند. ۱۲پس سوّمین بار غلامی فرستاد، امّا او را نیز مجروح کرده، بیرون افکندند.
۱۳«پس صاحب باغ گفت: ”چه کنم؟ پسر محبوب خود را میفرستم؛ شاید او را حرمت بدارند.“ ۱۴امّا باغبانان چون پسر را دیدند، با هم به مشورت نشسته، گفتند: ”این وارث است. بیایید او را بکشیم تا میراث از آنِ ما شود.“ ۱۵پس او را از تاکستان بیرون افکنده، کشتند.
«حال به گمان شما صاحب تاکستان با آنها چه خواهد کرد؟ ۱۶او خواهد آمد و باغبانان را هلاک کرده، تاکستان را به دیگران خواهد سپرد.» چون این را شنیدند، گفتند: «چنین مباد!» ۱۷امّا او به آنان نگریست و گفت: «پس معنی آن نوشته چیست که میگوید:
”سنگی که معماران رد کردند،
مهمترین سنگ بنا شده است“؟
۱۸هر که بر آن سنگ افتد، خُرد خواهد شد، و هرگاه آن سنگ بر کسی افتد، او را در هم خواهد شکست.» ۱۹علمای دین و سران کاهنان چون دریافتند این مَثَل را دربارۀ آنها میگوید، بر آن شدند همان دم او را گرفتار کنند، امّا از مردم بیم داشتند.