امسال فصل بهار، فصل رویش و تازگی، با باران و سیل، روز و شبهای غمانگیزی را برای هموطنانمان رقم زده است.
وقتی به گلستان و آق قلا و یا شیراز فکر میکنم و قلب هموطنانی را بهیاد میآورم که دیگر بهار امسال را با شادی به یاد نخواهند آورد و یا تنها با یاد و خاطرهٔ فرزند و عزیزانی که از دست دادهاند، به دیار خویش باز خواهند گشت. مادری که دستان کوچک فرزندش را در سیلاب گم کرد و پدری که مستأصل از یافتن عزیزانش در سیل عظیم آب و گل، با چشمانی گریان، هنوز امید خود را از دست نداده است و یا کودکان کوچکی که آغوش گرم مادر را از دست دادهاند، خواهر و برادری که در چند ساعت گذشته خندهها و دعواهای آنها فضای ماشین را پر کرده بود اما افسوس …
بیایید هر آنچه را که در توان داریم برای یاریرساندن به این قلبهای زخمی و تنهای خسته بهکار گیریم، از جنس همان محبتی که از پدر آسمانیمان دریافت کردیم و همان فداکاری که از مسیح آموختیم تا مرهم دل هموطنانمان باشیم. اگر ما در این شرایط بودیم چه انتظاری داشتیم؟ بهعنوان یک مادر ایماندار به فرزندانمان بیاموزیم که از داشتههای خود بگذرند تا بتوانند تسلی خاطر افراد آسیب دیده باشند. بیایید به انتظار خداوند از ما بهعنوان فرزندان فکر کنیم، فرزندانی که قرار است نور و نمک این جهان باشند. زمان محکزدن ایمانمان است ایمانی که ما را به سکوت دعوت نمیکند. اجازه دهیم که وسیلههایی نیکو در دستان خداوند باشیم حتی با غذایی گرم، پوشاک و پتو و یا حتی با حضور در کنار این عزیزان در بیمارستانها و کمک در یافتن بازماندهها قدمی کوچک برداریم.