چهارشنبهٔ هفتهٔ مقدسآنچه در ماجرای انکار پطرس چشمگیر است، این است که اساساً چنین ماجرایی نقل شده است. در این صحنه، گروه کوچکی از خدمتکاران کاهن اعظم گرد آمده بودند، و پطرس تنها پیروِ عیسی بود که در آنجا حضور داشت. دشوار بتوان حدس زد این ماجرا اساساً چگونه به بیرون درز کرد، مگر اینکه خودِ پطرس آن را بازگو کرده باشد. در واقع، باید توجه داشت که این یکی از چند ماجرایی است که در هر چهار انجیل آمده است، و به این ترتیب، بهنظر میرسد که در کلیسای اولیه بهطور خاص شناخته شده بود. احتمالاً پطرس آن را به یار و مَحرَم خود، مرقس، بیان کرده بود، سپس انجیلهای دیگر نیز آن را برای نگارش، برگرفتند.
برخلاف توصیهٔ همهٔ اندرزگویان سیاسی در طول تاریخ، پطرس که قرار بود بعداً برجستهترین مسیحی گردد، تصمیم گرفت ماجرای بزرگترین رسوایی و فاجعهآمیزترین شکست خود را جار بزند. چرا؟ آیا به این دلیل که آن نقطهٔ عطف مهمی در زندگیاش بود؟ او که چنین شدید عیسی را مأیوس ساخته بود، فقط با نگاه او مواجه شد، نگاهی که در پرتوِ دلجویی و تفقد عیسی از او (یوحنا ۲۱:۱۵-۱۹)، آمیخته به اندوه، دلسوزی و بخشایش بود. شکست، پطرس را قادر ساخت تا چیزی دربارهٔ خودش بیاموزد که موفقیت هرگز نمیتوانست به او بیاموزد.
شکست ممکن است منجر به یأس و ناامیدی گردد، اما اگر خردمندانه بهکار گرفته شود، میتواند آغاز حکمت باشد، زیرا میآموزیم که بخشایش و فیض مسیح را بپذیریم و مطابق آن زندگی کنیم.
Today's Prayer
ای خدای قادر مطلق و جاودان،
که از سر محبت دلسوزانهٔ خود نسبت به بشر،
پسرت، نجاتدهندهٔ ما، عیسای مسیح را فرستادی
تا جسم ما را بر خود بگیرد
و بر صلیب متحمل رنج مرگ شود:
عنایت فرما تا از الگوی بردباری و فروتنی او پیروی کنیم،
و نیز در رستاخیزش سهیم گردیم؛
بهواسطهٔ عیسای مسیح، پسر تو و خداوندگارِ ما،
که با تو زنده است و سلطنت میکند،
در اتحاد با روحالقدس،
یک خدا، اکنون و تا ابدالآباد.
Bible Study
لوقا ۲۲:۵۴ تا آخر
سپس او را گرفتند و به خانۀ کاهن اعظم بردند. پطرس دورادور از پی ایشان میرفت. در میانۀ صحنِ خانه، آتشی روشن بود و جمعی گرد آن نشسته بودند. پطرس نیز در میان آنان بنشست. در این هنگام، کنیزی او را در روشنایی آتش دید و به او خیره شده گفت: «این مرد نیز با او بود.» امّا او انکار کرد و گفت: «ای زن، او را نمیشناسم.» کمی بعد، کسی دیگر او را دید و گفت: «تو نیز یکی از آنهایی.» پطرس در پاسخ گفت: «ای مرد، من از آنها نیستم.» ساعتی گذشت و کسی دیگر به تأکید گفت: «بیگمان این مرد نیز با او بود، زیرا جلیلی است.» پطرس در پاسخ گفت: «ای مرد، نمیدانم چه میگویی.» هنوز سخن میگفت که خروس بانگ زد. آنگاه خداوند روی گرداند و به پطرس نگاه کرد، و پطرس سخن او را به یاد آورد که گفته بود: «امروز پیش از بانگ خروس، سه بار مرا انکار خواهی کرد.» پس بیرون رفت و به تلخی بگریست. آنان که عیسی را در میان داشتند، او را استهزا کرده، میزدند، و ناسزاهای بسیارِ دیگر به او میگفتند. و چشمان او را بسته، میگفتند: «نبوّت کن و بگو چه کسی تو را میزند؟» چون صبح شد، شورای مشایخ قوم، یعنی سران کاهنان و علمای دین، تشکیل جلسه دادند و عیسی را به حضور فرا خواندند. گفتند: «اگر تو مسیحی، به ما بگو.» پاسخ داد: «اگر بگویم، سخنم را باور نخواهید کرد، و اگر از شما بپرسم، پاسخم نخواهید داد. امّا از این پس، پسر انسان به دست راست قدرت خدا خواهد نشست.» همگی گفتند: «پس آیا تو پسر خدایی؟» در پاسخ گفت: «شما خود گفتید که هستم.» پس گفتند: «دیگر چه نیازی به شهادت است؟ خود از زبانش شنیدیم.»
مزمور یا ۱۰۲:۱-۱۸
خداوندا دعایم را بشنو! بگذار فریاد کمکم به تو برسد! در روز تنگیام، روی خویش از من پنهان مکن! گوش خود به من فرا دار، و در روزی که بخوانم، بهزودی اجابتم فرما! زیرا روزهایم چون دود سپری میشود، و استخوانهایم همچون اخگرهای فروزان میسوزد. دلم همچون علف بریده شده و خشک گردیده است؛ خوردن نان خود را از یاد میبرم! به سبب نالۀ بلندم از من جز پوست و استخوان نمانده است! همچون جغد صحرا گشتهام؛ مانند بومِ ویرانهها گردیدهام! در بستر خود بیدار میمانم؛ چون گنجشکِ تنها بر لبِ بامَم! همۀ روز، دشمنانم بر من طعنه میزنند؛ ریشخندکنندگانم مرا لعن میکنند! زیرا خاکستر را چون نان میخورم و آنچه را که مینوشم با اشکها درمیآمیزم، به سبب خشم و غضب تو، زیرا مرا بلند کردی و سپس به زیر افکندی! روزهایم همچون سایۀ شامگاهی گشته، و من چون علف میخشکم! اما تو، خداوندا، تا ابد بر تخت نشستهای، و ذکر تو تا جمیع نسلهاست. تو بر خواهی خاست و بر صَهیون شفقت خواهی کرد، زیرا وقت آن است که بر او نظر لطف افکنی! آری، زمان معین فرا رسیده است! زیرا که خادمانت سنگهایش را عزیز میدارند، و بر خاک آن شفقت مینمایند. قومها از نام خداوند خواهند ترسید، و همۀ پادشاهان زمین از جلال تو. زیرا خداوند صَهیون را بنا خواهد کرد و در جلال خویش نمایان خواهد شد. او به دعای بیچارگان التفات خواهد کرد، و استدعای ایشان را خوار نخواهد شمرد. «او از عرش مقدس خود فرو نگریست؛ خداوند از آسمان بر زمین نظر افکند،
ارمیا ۱۱:۱۸-۲۰
خداوند آن را بر من آشکار ساخت، پس آن را دانستم، زیرا در آن زمان اعمال ایشان را به من نشان داد. اما من همچون برهای دستآموز بودم که به کشتارگاه ببرند. نمیدانستم که دسیسهها بر ضد من کرده، میگفتند: «درخت را با میوهاش برکَنیم، او را از زمینِ زندگان منقطع سازیم تا دیگر نامی از او در یادها نماند.» اما تو ای خداوند لشکرها و ای داور عادل که آزمایندۀ دل و ذهنی، بگذار انتقامی را که از ایشان میکِشی، ببینم، زیرا که دعوی خویش نزد تو آوردهام.