وعدهٔ خدا در مورد برکت، هنگامی شروع به تحققیافتن کرد که کار بازسازی معبد ادامه یافت. یک نشانهٔ فوری و آنی برای بیداری روحانی ملت، علاقهای تازه به مفهوم تقدس بود. قوم یهود نیاز داشت شریعت و کاربرد آن را از نو کشف کند. لازم بود آموختهها و قضاوتهای کاهنان از نو احیا گردد. احکام مربوط به آیینها و رسوم مذهبی که تعیین میکرد چه چیزی پاک است و چه چیزی نجس، میبایست از نو کشف میشدند و به اجرا در میآمدند. اینها مقرراتی پیشپاافتاده یا دلبخواهانه نبودند. آنها عطیهٔ خدا بودند که از ما میخواهند میان امور مقدس و امور دنیوی، نیز میان نیکی و بدی تمایز قائل شویم. میان احکام آیینی و عدالت و درستکاری اجتماعی مغایرتی نیست. اینها در کنار یکدیگر حرکت میکنند و وقتی چنین شود، موجب بهبود جهان طبیعت میگردند. هرجا کمبود و قحطی باشد، برکت جاری خواهد شد.
معماران بازسازی معبد، زروبابلِ فرماندار، و یهوشعِ کاهن بودند. زروبابل از تبار داوود بود و انتصاب او، نمایانگر برداشتهشدن لعنتی است که بر اعقاب داوود قرار گرفته بود، آن هنگام که یهودا متحمل شکست شد. زروبابل بهمانند انگشتر مُهر بر انگشت خدا، به او نزدیک خواهد بود.
آنگاه که میکوشیم در این دنیا زندگی مقدسی داشته باشیم، باید مطمئن باشیم که خدا چالشهای خاصی را به ما خواهد داد، به این منظور که ما را برکت دهد و ما را وارد ارتباطی نزیک با خود بسازد. او میخواهد ما را از آنِ خود بسازد.
Today's Prayer
ای خدای قادر مطلق،
که کلیسای خود را فراخواندی تا شهادت دهد
که تو در مسیح بودی و جهان را با خود آشتی میدادی:
مدد فرما تا مژدهٔ محبتت را اعلان کنیم،
آنگونه هر که آن را بشنود، بهسوی تو کشیده شود؛
بهواسطهٔ او که بر صلیب برافراشته شد،
و با تو، در اتحاد با روحالقدس، سلطنت میکند،
یک خدا، اکنون و تا ابدالآباد.
Bible Study
حجّی ۲:۱۰ تا آخر
در دوّمین سال داریوش، در روز بیست و چهارم از ماه نهم، کلام خداوند به واسطۀ حَجَّی نبی نازل شده، گفت: «خداوند لشکرها چنین میفرماید: از کاهنان دربارۀ شریعت پرسیده، بگویید: ”اگر کسی گوشت مقدس را در دامن جامۀ خود حمل کند، و آنگاه دامن جامهاش به نان، آش، شراب، روغن، یا هر خوراک دیگری برخورَد، آیا آن خوراک مقدس میشود؟“» کاهنان پاسخ دادند: «خیر.» آنگاه حَجَّی گفت: «اگر کسی که به سبب تماس با جنازهای نجس شده است یکی از آن خوراکها را لمس کند، آیا آن خوراک نجس میشود؟» کاهنان در پاسخ گفتند: «آری، نجس میشود.» آنگاه حَجَّی در جواب گفت: «خداوند میفرماید، این قوم نیز چنیناند و این ملت نیز در نظر من بدینگونهاند، و عمل دستهایشان جملگی چنین است. هر هدیهای که بدانجا میآورند، نجس است. به ایام اخیر نیک بیندیشید: از پیش از نهاده شدن سنگی بر سنگِ دیگر در معبد خداوند تا کنون، در تمامی این ایام، چون کسی سراغ پشتۀ خرمنِ بیست مَنی میآمد، تنها ده مَن مییافت؛ و چون کسی نزد حوضچۀ شراب میرفت تا پنجاه پیمانه از آن برگیرد، تنها بیست پیمانه مییافت. خداوند میفرماید: من شما و تمامی دسترنجتان را به باد سوزان و کپک و تگرگ زدم، اما نزد من بازگشت نکردید! به ایام اخیر نیک بیندیشید؛ آری، از روز نهاده شدن پی خانۀ خداوند تا روز بیست و چهارم ماه نهم را از نظر بگذرانید: آیا هنوز بذری در انبار هست؟ براستی که درختان مو و انجیر و انار و زیتون هیچ میوه ندادهاند؛ ولی من از امروز شما را برکت خواهم داد!» و کلام خداوند بار دوّم، در بیست و چهارمین روزِ ماه، بر حَجَّی نازل شده، گفت: «زَروبابِل، فرماندار یهودا را خطاب کرده، بگو که من بهزودی آسمانها و زمین را به لرزه در خواهم آورد، و تخت پادشاهی ممالک را واژگون خواهم ساخت. بهزودی قدرت ممالکِ قومها را از میان خواهم برد، ارابهها و سوارانشان را سرنگون خواهم کرد، و اسبان و سوارانشان به شمشیر یکدیگر از پا در خواهند آمد. «خداوند لشکرها میفرماید: در آن روز، ای خادم من زَروبابِل، فرزند شِئَلتیئیل، تو را بر خواهم گرفت، و خداوند میگوید که تو را چون انگشترِ مُهر خواهم ساخت، زیرا که تو را برگزیدهام؛» این است فرمودۀ خداوند لشکرها.
مزمور ۱۱۹:۱۵۳ تا آخر
بر مذلت من بنگر و مرا برهان، زیرا که شریعت تو را از یاد نبردهام. به دفاع از حقِ من برخیز و مرا برهان! بر حسب وعدهات مرا زنده بدار! نجات از شریران دور است، زیرا که جویای فرایض تو نیستند. رحمتهای تو ای خداوند بسیار است؛ مرا بر حسب قوانین خود زنده بدار! آزاردهندگان و دشمنان من بیشمارند، اما از شهادات تو روی برنمیگردانم. خیانتپیشگان را میبینم و کراهت دارم، زیرا که کلام تو را نگاه نمیدارند. ببین که احکام تو را چقدر دوست میدارم، بر حسب محبت خود، خداوندا، مرا زنده بدار! جملۀ کلام تو راستی است، و همۀ قوانین عادلهات، جاودانه. حاکمان بیسبب آزارم میدهند، اما دل من از کلام تو ترسان است. من در وعدۀ تو شادی میکنم همچون کسی که غنیمت فراوان یافته باشد! از دروغ نفرت و کراهت دارم، اما شریعت تو را دوست میدارم. روزی هفت بار تو را میستایم، برای قوانین عادلانهات. دوستداران شریعت تو را سلامتی بسیار است، و هیچ چیز سبب لغزش آنان نمیشود. خداوندا، در انتظار نجات تو هستم، و فرمانهای تو را به جا میآورم. جان من شهادات تو را نگاه میدارد، و آنها را بسیار دوست میدارم. احکام و شهادات تو را نگاه میدارم، زیرا همۀ راههای من در نظر توست. خداوندا، فریادم به درگاه تو برسد؛ بر حسب کلام خود مرا فهیم گردان. فریاد التماسم به درگاه تو برسد؛ بر حسب وعدهات مرا برهان! ستایش از لبهایم جاری خواهد شد، زیرا فرایض خود را به من میآموزی! زبانم در وصف کلامت خواهد سرایید، زیرا که فرامین تو جملگی عدل است! دست تو برای یاریِ من آماده باشد، زیرا که احکام تو را برگزیدهام. خداوندا مشتاق نجات تو هستم، و شریعت تو لذت من است! جان مرا زنده بدار تا تو را بستایم و قوانین تو مرا مدد رساند. همچون گوسفندی گمشده، گمراه گشتهام؛ خادمت را بجوی، زیرا که فرامین تو را از یاد نبردهام!
مرقس ۸:۲۷ تا ۹:۱
زیرا هر که در میان این نسلِ زناکار و گناهکار از من و سخنانم عار داشته باشد، پسر انسان نیز آنگاه که در جلال پدر خود همراه با فرشتگان مقدّس آید، از او عار خواهد داشت.» انسان را چه سود که تمامی دنیا را ببَرد امّا جان خود را ببازد؟ زیرا هر که بخواهد جان خود را نجات دهد، آن را از دست خواهد داد؛ امّا هر که بهخاطر من و بهخاطر انجیل جان خود را از دست بدهد، آن را نجات خواهد داد. آنگاه جماعت را با شاگردان خود فرا خواند و به آنان گفت: «اگر کسی بخواهد مرا پیروی کند، باید خود را انکار کرده، صلیب خویش برگیرد و از پی من بیاید. امّا عیسی روی برگردانیده، به شاگردان خود نگریست و پطرس را سرزنش کرد و گفت: «دور شو از من، ای شیطان! زیرا افکار تو انسانی است، نه الهی.» چون عیسی این را آشکارا اعلام کرد، پطرس او را به کناری برد و شروع به سرزنش او کرد. آنگاه عیسی به تعلیم دادن آنها آغاز کرد که لازم است پسر انسان زحمتِ بسیار بیند و از سوی مشایخ و سران کاهنان و علمای دین رد شده، کشته شود و پس از سه روز برخیزد. از آنان پرسید: «شما چه میگویید؟ به نظر شما من که هستم؟» پطرس پاسخ داد: «تو مسیح هستی.» امّا عیسی ایشان را منع کرد که دربارۀ او به کسی چیزی نگویند. پاسخ دادند: «بعضی میگویند یحیای تعمیددهنده هستی، عدهای میگویند ایلیایی و عدهای دیگر نیز میگویند یکی از پیامبران هستی.» عیسی با شاگردان خود به روستاهای اطراف قیصریۀ فیلیپی رفت. در راه، از شاگردان خود پرسید: «به گفتۀ مردم من کِه هستم؟»
نیز ایشان را فرمود: «آمین، به شما میگویم، برخی اینجا ایستادهاند که تا آمدن نیرومندانۀ پادشاهی خدا را نبینند، طعم مرگ را نخواهند چشید.»