«وقتی برای گریه و وقتی برای خنده؛ وقتی برای ماتم و وقتی برای رقص.»
جامعه ۴:۳
کیست که از دیدن صحنههای مهیب و دلخراش سیل اخیر در سرزمین مادری و عزیز ما، دلش به درد نیامده باشد؟
سیلابها برای ربودن زندگی و زدودن حیات، از کمینگاه خود برون آمده، خروشان به ما حملهور شدند و ما را یارای ایستادگی در برابر خروش آنها نبود.
بهراستی، واکنش ما مسیحیان در چنین وضعیتی چه باید باشد؟
جانهای از دست رفته و خَلق بیخانمان.
و بدنبال آن سرزمینی در سوگ.
بهجاست که ما با دیگران در سوگ نشسته و به رسول خداوند، پولس، گوش فرا دهیم که فرمود: «ماتم نمایید با ماتمیان.» (رومیان ۱۲ : ۱۵)
سوگ و غم، لازمهٔ عبور از دوران مصیبت است وگرنه ما، از انسانیت ناب خود که عطیهٔ خالق هستی است فاصله میگیریم. شاید اگر بتوان تنها یک نکتهٔ مثبت در دوران مصیبت یافت، بازگشت انسانها به این انسانیت ناب باشد. دیگر لازم نیست بگوییم که ما را هم در غم خود شریک بدانید، بلکه خود را شریک این درد میسازیم.
همدردی، تا عبور کامل از این دوران، یاری و همراهی به هر طریق ممکن.
با شاعر دیار آسیب دیده شیراز، سعدی، همصدا شویم:
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
بگذار درد هموطنم، درد من باشد. بدینگونه ظرفی برای نگاهداری رحمت خدا میشوم. رحمتی که چون لبریز شود، بسیاری را سیراب کند، و چون نوشیده شود، فزونی یافته و جاری گردد، و چون جاری شد، آباد میسازد و ویران نه.
اما برای همدردی باید از خود خالی شد، ظرف پر من جایی برای درد دیگری ندارد.
باید چو دیگری شد، تا او را یاری کرد. چه نمونهای بهتر از این که خداوند ما جلال آسمان را برای رهانیدن ما ترک کرده و انسان شد، تا من هم از خود خالی شده و دیگری را سخت در آغوش کشم، و او را چون تن خود بدانم. پولس رسول این مفهوم را بدینگونه بیان میکند: «با فروتنی دیگران را از خود بهتر بدانید.» (فیلیپیان ۲ : ۳)
فروتنی شرط عمل است. من باید از کاخ آمال و آرزوهای خود بیرون بیایم. من باید به کلبهٔ بیسقف دیگری وارد شده و به همراه او به آسمان چشم دوخته و به خالق خود و خالق او بنگرم. آنگاه خدای من خدای او خواهد بود.
به زانو درآییم و درد قوم خود را به خالق خود بازگو کنیم. با سوز دل سخن گوییم که دل سوخته، قربانی مورد پسند اوست.
و چون او ما را راهی کند، آستینها را بالا زده و شتابان راهی شویم.
خالق جهان، دلی همسو با دل خود میطلبد، تا طریقی برای یاری مهیا کند.
او بهدنبال دستانی است که بهسوی آسمان بلند است و به یاری دیگران دراز.
و پایهایی شتابان که درنگ و تعلل نمیپذیرند.
جهان ما، جهانی سقوط کرده است. از این رو طبیعتش با ما سر یاری ندارد. دیروز بلا بر دیگری فرستاد و امروز بر ما، و فقط خدا داند که فردا نوبت کیست.
اما خدای ما خدایی متعال است و بس مهربان. چشمان او در جهان تردد میکند، تا دستی را برای یاری بیابد. آنگاه او قوت دو چندان برای برون کشیدن دیگری خواهد بخشید.
«زیرا چشمان خداوند در تمام جهان گردش میکند تا قوت خود را بر کسانی که دلشان به تمامی وقف اوست، نمایان سازد.»
دوم تواریخ ۱۶ : ۹
اما چون با چشمان او بنگریم، اموری را خواهیم دید که چشمان ما هیچگاه ندیده است.
اما برای دیدن امور مربوط به آسمان، نخست لازم است که امور نادیدنی بر این زمین را ببینیم. اموری که چشمان ما به آسانی از آن غافل میماند. لیکن چون این امور را ببینیم، بهناگاه با دل خالق خود همراه شده و چشمهٔ محبتی جوشان در دل ما بهسوی مصیبتزدگان جاری خواهد شد.