در باب اول کتاب نحمیا میخوانیم که وقتی خبر وضعیت سخت باقیماندگان یهود که از اسارت جانبهدر برده بودند، و درهم شکسته شدن حصارها، و بهآتشکشیدهشدن دروازههای اورشلیم به گوش نحمیا رسید، نشست و گریه کرد و روزهایی ماتم گرفت (۱: ۴). گاهی ما در بحرانها و اتفاقات سخت، احساساتمان را انکار یا سرکوب میکنیم و بهجای روبهروشدن با احساسات و افکارمان، از واقعیتها و درد ناشی از آسیبها فرار میکنیم. یا بالعکس، ممکن است آنقدر غرق در واقعهٔ دردناک رخداده شویم که در خواب و بیداری به آن فکر کرده و در نتیجه، تمرکز خود را از دست داده و زندگیمان را فلج کنیم. احساساتی مانند خشم، رنجش، ناامیدی و اضطراب در درون ما موج میزنند و ممکن است بهخاطر ترس از طولانیشدن دورهٔ سوگواری و غمی که در آن هستیم، بخواهیم خیلی سریع این دوران را پشت سر بگذاریم. شاید هم اطرافیان، از روی دلسوزی، اما به اشتباه، بخواهند ما را بهسرعت از این مرحله عبور دهند. واقعیت این است که اگر ما فرصت ابراز احساسات را به خودمان ندهیم، هرچند هم در ظاهر قوی بهنظر بیاییم، اما از دورن شکسته و خُردشده هستیم و به مرور زمان این بغضهای فرو خورده، به شکلهای دیگر و بهصورت بیماریهای روحی و روانی و حتی جسمی بروز خواهند کرد.
بهخاطر واقعیت گناه در این جهان، آسیبها، دردها و ازدستدادنها اجتنابناپذیرند، اما با تکیه بر فیض خدا و برخورد درست و مناسب با بحرانها، میتوانیم شفایافته زندگی کنیم. این البته مستلزم گذر زمان است و یکشبه اتفاق نخواهد افتاد. بنابراین، باید نسبت به خود مهربان و صبور بوده و اجازه دهیم قدمبهقدم طریق شفای خدا در زندگی ما جاری شود. گریستن و ماتمگرفتن بهخاطر رخدادن بحرانی در زندگی، نشانهٔ ضعیفبودن، نفسانیعملکردن و عدم اعتماد به خدا نیست، بلکه جزئی از روند شفاست و کمک میکند که ما با احساسات واقعیمان روبهرو شویم و درد ناشی از آن بحران را ابراز کنیم.
متأسفانه در برخی از فرهنگها، گریهکردن «بهخصوص برای مردان» امری زشت و ناپسند تلقی میشود، درحالیکه در قسمتهای مختلف اناجیل میخوانیم که عیسی مسیح چگونه احساسات واقعی خود را ابراز کرد. بهطور مثال، در واقعهٔ مرگ ایلعازر (یوحنا ۱۱: ۳۳و۳۴)، نوشته شده که عیسی در روح برآشفت و سخت منقلب شد و اشک از چشمانش سرازیر شد. خدای مجسمشده، از نشاندادن احساسات خود اِبایی نداشت و الگوی بینظیری برای ما بهجای گذاشت تا بهجای چشمدوختن به قضاوتها و نظرات دیگران، با خودمان صادق باشیم و شکستگیهایمان را بپذیریم. داشتن چنین نگرشی شجاعت میخواهد.
شخصیت، شرایط زندگی امروز و گذشته، و نوع آسیبها و بحرانهای هر یک از ما با دیگری متفاوت است. پس نباید نحوهٔ ابراز احساسات و مدت زمان گذشتن از یک مرحله به مرحلهٔ دیگر در روند شفا را با دیگران مقایسه کنیم. هر یک از ما منحصربهفرد هستیم و در موقعیت و شرایط مختلف بهسر میبریم. ما باید یاد بگیریم خودمان را زندگی کنیم. بنابراین، اگر در حال گذشتن از بحرانی مثل ازدستدادن عزیزی در زندگیتان، طلاق، ورشکستگی، خیانت و… هستید؛ یا این بحرانها را در گذشته تجربه کردهاید، اما چون نتوانستهاید مواجههٔ درستی با آن داشته باشید همچنان درگیرش هستید و دردش برایتان تازه است، بدانید که روحیات شما برای خدا مهم است. خدایی که ما را شخصیتمند آفریده و به ما احساس داده تا از این طریق با خودمان و دنیای اطرافمان ارتباط برقرار کنیم، به ما این حق و آزادی را نیز داده تا احساساتمان را ابراز کنیم. این کار نه تنها به تخلیهٔ هیجانات و عواطف ما کمک میکند، بلکه ما را به خودشناسی و صلح با درون هم میبرد و همانطور که اشاره کردیم، منجر به شفای زخمها خواهد شد.
اگر در چنین تجربهای هستید، از خودتان سؤال کنید که چگونه دورهٔ ماتم و سوگواری را طی کردهاید؟ آیا به خودتان اجازهٔ بروز احساسات و دردها را دادهاید؟ اگر نه، چه چیزهایی مانع این کار شدند؟ با توجه به توضیحاتی که در این مقاله بدان اشاره شد، تصمیم دارید چه قدمی بردارید؟ آیا تصویری، خاطرهای، جملهای، عملی هست که یادتان آمده باشد و احساس کنید شما را در دورهٔ ماتم و سوگواری نگه داشته و دوست داشته باشید در موردش با شخصی امن صحبت کنید؟
خواهر و برادر عزیزم، کلام خدا در کتاب جامعه بهوضوح به ما تعلیم میدهد که برای هر چیز زمانی هست؛ زمانی برای سکوت و زمانی برای سخن گفتن، زمانی برای گریه و زمانی برای خنده و… . پس از ماتم و سوگواری نترسیم و احساس شرم نکنیم. بهجای خفهکردن و سرکوبکردن، با احساسات خود دوست باشیم و آنها را بشناسیم و اجازهٔ بیان و ابرازشان را به خود بدهیم. در آخر، باز به خودمان یادآور شویم که ماتم و سوگواری جزئی از روند شفاست و ما باید «خود واقعیمان» را زندگی کنیم. در مقالهٔ بعدی به بررسی قدمهای دیگری که نحمیا در مقابل خبر تأسف بار ویرانی حصارها و دورازههای اورشلیم برداشت، خواهیم پرداخت.