در مقالهٔ قبل به توضیح دروغها و دسیسههای شیطان که یکی از موانع بزرگ در مسیر برخاستن و بازسازی بنای شکستهٔ وجودمان میباشد، پرداختیم. اکنون به سفر خود ادامه میدهیم. سفری که گاهی نفسمان را میبُرَد و آه و نالههایی عمیق از وجودمان شنیده میشود. گاهی بیاختیار اشک از چشمانمان جاری میشود و دستهای مشتشدهمان از زورِ فشار، سرخ میشود. شاید بارها از ادامهٔ این سفر خسته و مأیوس شدهایم، اما با بهیادآوردن محبت و عشق خدا و هدفی که برای رسیدن به آن عزممان را جزم کردهایم، زیرِ لب به خود گفتهایم: «دلسرد نشو، خدا با توست و این ویرانه را با کمک او خواهی ساخت.» چه اعلان قوتبخشی! و در ادامه، وعدههای دیگر او که همچون لنگری برای کشتی طوفان زدهٔ ماست را بهیاد میآوریم که فرمود: «آیا ممکن است مادر کودک شیرخوارهٔ خود را فراموش کند، و بر پسر رَحِم خویش ترحم ننماید؟ اینان ممکن است فراموش کنند، اما من هرگز تو را فراموش نخواهم کرد. ببین، تو را بر کف دستهایم نقش کردهام، و حصارهایت پیوسته در نظر من است.» (اشعیا۴٩: ١۵و١۶)
چه تسلی و دلگرمی عظیمی برای ما خواهد بود، وقتی بدانیم که نگاه خدا پیوسته بر حصارهای زندگی ماست. خدایی که گفت و شد، و خدایی که قدرت موت و حیات در دستان اوست، بهخوبی میداند که این حصار فروریخته را چگونه از نو بسازد. او از ما خواست که چیزهای پیشین را دیگر بهیاد نیاوریم و به امور قدیم نیندیشیم؛ چرا که او برای ما کاری تازه میکند و هماکنون در حال پدیدآمدن است (اشعیا۴۳: ١٨). او از ما میخواهد که در طول سفر شفابخشی که شروع کردهایم، بهجای هدردادن نیروی خود در تفکرات و احساسات پوچ و بیفایده که جز افسردگی و پژمردگی سودی برایمان ندارند، به بنا و تکمیل حصار وجودیمان مشغول باشیم.
در کتاب نحمیا ۱۶:۵ میخوانیم که نحمیا نیروی خود را صرف کار بر روی حصار کرده بود. تمرکز بر هدف، ما را توانمند میکند تا به کمک اشخاص و ابزارهای مناسب و به شکل صحیح و درست، طرحی زیبا بسازیم. گرچه گرما و سرمای روزگار تن ما را سرخ میکند و قراردادن هر یک از آجرهای این بنا نیازمند تلاش، دقت، توجه، بررسی و حکمت میباشد، اما چشمدوختن به طرح نهایی، نور امید را در دلهای ما روشن نگه میدارد تا قدمهایمان را با اطمینان بیشتری برداریم و باور داشته باشیم که عبث نمیدویم و زحمت بیهوده نمیکشیم. در این مسیر درسهای تازهای میآموزیم. ما چه سهمی در این ویرانی داشتهایم؟ چه عواملی باعث وقوع این بحران در زندگی ما شده؟ آیا میتوانستیم مانع از رخدادن این خرابی شویم؟ چه آسیبهایی خوردهایم و چه آسیبهایی زدهایم؟ پاسخدادن به سؤالاتی از این دست، نه برای تشدید درد؛ یا سرزنش و محکومیت خود و دیگران، بلکه در بازسازی و حفاظت از حصاری که در حال ساختش هستیم، به ما کمک میکند تا حکیمانه عمل کنیم. جلسات مشاوره و دعا زمانی به ما کمک میکنند که به مسئولیت و نقش خود در زندگی و چگونگی برقراری ارتباط سالم با دیگران واقف باشیم. در غیراینصورت، حتی اگر با تلاش بسیار، دیوارهای شکستهشده بنا شوند، امکان فروریختن دوبارهٔ آنها وجود دارد. گاهی آنقدر در حس ترحم به خود غرق میشویم که نمیتوانیم به اشتباهات خود پی ببریم. بنابراین، انگشت اشارهمان مدام بهسمت اشخاص دیگر است و آنها را مسبب این بحران میدانیم.
پس بیاییم با گذاشتن هر آجر در این بنا، از خود بپرسیم که چه آموختهام! چه ارزشها و باورهایی را باید نگه دارم و چه نگرشی باید در من تغییر کند؟ چه نکات تازهای در مورد ارتباطاتم یاد گرفتم؟ به چه حقایقی در مورد خدا، زندگی و محیط پیرامونم رسیدم؟ و… گرچه روبهروشدن با این واقعیتها سخت و دردناک است، اما علاوه بر کسب خودآگاهی، شفایی عمیق در ما و روابط ما به همراه خواهد داشت.
حصار اورشلیم در پنجاه و دو روز تکمیل شد (۱۵:۶). پنجاه و دو روز کار فشرده و طاقتفرسا بهصورتیکه نه فقط در روز مشغول به کار بودند، بلکه در شب هم نگهبانی میدادند و هیچ یک حتی جامهشان را از تن بیرون نمیآوردند (۲۲:۴و٢۳). بنابراین، بازسازی حصارهای فروریخته نیازمند صرف وقت و انرژی است و نباید عجله کرد. گرچه با درد همراه است اما ثمرهاش موجب شادی و خوشیِ دل است، گرچه شخصاً این کار را شروع کرده باشیم (مثل نحمیا) اما خدا نیروهای کمکی به ما خواهد بخشید تا خود را در رسیدن به این هدف مهم و ارزشمند تنها نبینیم. در نامهٔ پولس رسول به فیلیپیان ۶:۱ میخوانیم: «یقین دارم آن که کاری نیکو در شما آغاز کرد، آن را تا روز عیسی مسیح به کمال خواهد رسانید.»
خواهر و برادر عزیز، خودت را به دست معماری ماهر سپردهای. او با عشق تکههای شکستهٔ وجودت را جمع میکند و هنرمندانه میخواهد در جای درست قرار دهد تا بنایی زیبا بسازد. تا این مرحله چه درسهایی آموختهای؟ به چه حقایقی از خودت دست یافتهای؟