خوب گوش کنید
بخش دوم
پناه آوردهاید
این بند از سرود؛ نکتهٔ مهم دیگری را دربارهٔ شما بیان میکند. شما به عیسی پناه آوردهاید. شما یک «پناهنده» هستید. برای حفظ جانتان فرار کردهاید و حالا در عیسی از هر نوع کمک و حمایتی برخوردارید.
در سپتامبر ۲۰۰۵ میلادی، هزاران تَن در ایالت لوییزیانا، میسیسیپی و آلاباما بهخاطر توفان کاترینا از خانه و کاشانهٔ خویش رانده شدند. بسیاری فرار کرده بودند، بدون اینکه بتوانند چیزی با خود بردارند. آنها هر چه را که داشتند از دست داده و بسیار آسیبپذیر شده بودند. آنها نیاز به خوراک و پوشاک، مسکن و امدادهای پزشکی، پول، حمایت نیروی انتظامی و آغازی جدید داشتند. اما هنگامی که یکی از مقامات دولتی از این اشخاص بهعنوان «پناهنده» نام برد، اغتشاشی در میان آنها برپا شد. این کلمه توهینآمیز به گوش میرسید و آنان را بهیاد وضعیت نابسامان اردوهای پناهندگی و افرادی که برای نجات جانشان از کشورهایی مانند بوسنی و یا سودان فرار کرده بودند، میانداخت.
اما ما مسیحیان، پناهندگانی شاد هستیم. این کلمه شاید برای برخی توهینآمیز بهنظر برسد، اما در مسیح؛ جلال و امید را تداعی میکند. ما واقعاً پناهنده، مهاجر، بیخانمان، خانهبهدوش، دورهگرد، غریب و سرگردان هستیم و برای رسیدن به سرزمین اصلی خود راه میپیماییم. کتاب مقدس اصطلاحات بسیاری از این قبیل را به کار میبرد، منتها با معنای وارونه و غیررایج در میان مردم. اصطلاحات و کلماتی که حاکی از ضعف و شرم است، مانند برده، نیازمند، مصلوب، ضعیف و پناهنده. ما این کلمات را با شادی میپذیریم. مردمی که از بلا و مصیبت فرار کردهاند جای امنی ندارند، بسیار آسیبپذیرند و تماماً متکی به رحمت و احسان دیگرانند. اما ما آنچه را نیاز داریم، بیش از حد تصورمان، در خداوند که تنها پناهگاه حقیقی است یافتهایم!
متضاد کلمهٔ «پناهنده» چیست؟ آن است که همه جا میشنویم: به خودت متکی باش! به خودت ایمان داشته باش! متکی به نفس باش! خودکفا باش! خودت را قبول داشته باش! مستقل باش! خودت را تأیید کن! تو مستحقی، پس با جرأت نظرت را به کرسی بنشان! هرچه دلت خواهد بگو، تو آزادی هر چه میخواهی بکنی و هر چه دوست داری بشوی! این است رؤیای فرهنگ ما، رؤیایی واهی. اینها یکبهیک مشخصات شخصی است که امثال سلیمان به او لقب «احمق» را داده است. زندگیکردن همچون یک احمق؛ فاجعهآمیز است، اما زیستن همچون یک پناهجو، زندگی واقعی است. زندگیکردن همچون یک پناهنده و مهاجر اغلب خوشایند نیست. آیا خوشایند است «با تمام دل بر خداوند توکل کردن؟» (امثال ۵:۳) آیا این توکل و وابستگی، به ما احساس امنیت، گرمی و راحتی میدهد؟ گاهی، همانگونه که مزمور ۱۳۱ میگوید، نوزاد در آغوش مادر با احساس اعتمادی که دارد در آرامش میخوابد، اما در همین مزمور از آرامشی سخن به میان آمده که پس از کشمکش درونی بهوجود میآید. در اکثر مزامیر، ایمان به معنی اعتماد به شخص دیگر در میان مشکلات و اوضاع خطرناک، به کار رفته است.
محتاج کمک کسی بودن جالب نیست، وابسته بودن به کسی، حتی زمانی که نتیجهاش خوشحالکننده و آرامشبخش باشد، احساس چندان خوبی برای شخص ندارد. شما باید نگرانیهای خود را به خدا بسپارید؛ زیرا او به فکر شماست (اول پطرس ۷:۵). نگرانیهای شما بزرگتر از خودتان هستند، شما بهخوبی میدانید که زیر فشار هستید و آسیبپذیر، زیر فشار مسائلی که از کنترل و توان شما خارج است. زندگی سخت است، شما احساس درماندگی و ترس میکنید، همچون یک پناهنده که همه چیز را از دست داده، نگرانیهایتان را با خود میآورید و پدر آسمانیتان برای شما فکر میکند. او نیرومند و نیکوست. سرانجام در او احساس امنیت میکنید و در آرامش بهسر میبرید.
مزمور ۲۸: ۶-۷، تمام این جریان را در یک جملهٔ کوتاه خلاصه میکند. میتوان گفت داوود در یک جمله فریاد بر میآورد که: «کمک! اگر به من گوش ندهی، خواهم مُرد.» این احساس خوبی نیست! او زیر فشار و تهدید و خطر جانی بود، ضعیف بود و جایی نداشت برود، اما خداوند فریاد او را میشنود. ماجرا با تشکر و قدردانی به پایان میرسد.
متبارک باد خداوند،
زیرا فریاد التماس مرا شنیده است.
خداوند نیرو و سپر من است؛
دلم بر او توکل دارد، و مدد یافتهام.
قلبم آکنده از شادی است
و با سرود، او را سپاس میگویم.
فریاد نیاز به فریاد شادی تبدیل میشود، و فریاد طلب کمک به فریاد تشکر. کمک خواستن خوشایند نیست، اما کمک یافتن شادی محض است.
وقتی عیسی میگوید «خوشا به حال فقیرانِ در روح» (متی ۳:۵)، او واژهٔ منفی دیگری را وارونه میکند. «فقیر»، به پناهندگان و نیازمندان اشاره دارد. «فقیر در روح» به این معنی است که شخص کاملاً از کمبود و نداری خود آگاه است. ما به نیاز مبرم خود که تنها خدا میتواند آن را برآورده سازد، واقف هستیم. خدا با سخاوت و گشادهدستی نیاز ما را برآورده میسازد و ما را با حضور خویش در پادشاهی خود برکت میدهد. درد و رنج بیدرمان، همچون گناه بیدرمان ما را از دروازهٔ برکات عبور داده، وارد پادشاهی خدا میکند. خدا از مصیبتِ مصیبتزدگان نمیپرهیزد. پس نترسید ای گلهٔ کوچک، چرا که او پادشاهی آسمان را به شما بخشیده است. کتابهای شاگردسازی ما اغلب این را تعلیم نمیدهند. ما در این کتابها یاد میگیریم چگونه رازگاهان داشته باشیم؛ عطایای روحانی خود را تشخیص دهیم؛ آموزههای مسیحی صحیح را یاد بگیریم؛ چگونه کتاب مقدس را مطالعه کنیم و آیه حفظ کنیم. البته که همهٔ اینها خوب هستند، اما لزوماً یاد نمیگیریم چگونه نیازمند کمک باشیم. سرود «چه پایهای محکم» به ما یاد میدهد نیازمند کمک باشیم. خدا از درد و رنجهای خاص استفاده میکند تا به ما یاد دهد به او نیازمند باشیم. و هرگاه به او نیاز داشته باشیم، او را مییابیم.
در قسمت بعدی از این فصل، به شرح داستانی از زندگی خود نویسنده، و برکتی که از خداوند (زمانی که به او پناه برد) دریافت کرد، خواهیم پرداخت.