(افسردگی در کتاب مقدس)

 

اندوه و درد و رنج روحی، معضل و مشکلی است که گریبان‌گیر بسیاری از انسان‌ها می‌گردد. چنین اندوهی اگر به‌درازا بینجامد، افسردگی نامیده می‌شود. اما اندوه و رنج افسردگی پدیده‌ای است که اکثر افراد تعریف درستی از آن ندارند و نمی‌دانند که این یک بیماری است، درست مانند آنفلوآنزا، میگرن، زخم معده یا سرطان. بیماری‌ای که با تلقین برطرف نمی‌شود. در این سلسله از مقالات خواهیم کوشید ضمن ارائۀ تعریفی درست و علمی از افسردگی، راه‌هایی برای بهبودی نیز توصیه کنیم، خصوصاً راه‌هایی که در لابه‌لای مطالب کتاب ‌مقدس یافت می‌شوند. راه‌های علمی و پزشکی برای درمان آن، در طی مجموعۀ دیگری از مقالات عرضه خواهد شد. اما در این مجموعه، تلاش ما بیشتر ارائه راه‌ حل‌هایی مبتنی بر کلام خدا خواهد بود که منافات و مغایرتی با روش‌های روان‌پزشکی و روان‌شناختی ندارد.

اما پیش از آغاز مقاله، یادآور می‌شوم که بنده به‌عنوان نگارندۀ این سطور، نزدیک به سی سال از این بیماری رنج می‌بردم و هر نوع درمان روان‌پزشکی و روان‌‌شناختی را تجربه کرده‌ام. از این‌رو، نکاتی که مرقوم می‌دارم، صرفاً برگرفته از تحقیقات علمی نیست، بلکه برخاسته از تجربیات دست اول شخصی‌ام نیز می‌باشد. لذا در مقام شخصی که بسیار خوب و دقیق با این مشکل آشناست و از آن رنج می‌بُرد، می‌توانم قویاً شهادت دهم که «اندوه جانکاه ناشی از افسردگی» چیست، و خصوصاً اینکه خداوند نیکو و مهربان چگونه در کنار شخص بیمار می‌ایستد و به او یاری می‌رساند. داوود نبی در کلام خدا می‌فرماید: «ای جان من، چرا افسرده‌ای؟ چرا در اندرونم پریشانی؟ بر خدا امید دار، زیرا که او را باز خواهم ستود؛ او را که رهانندۀ من و خدای من است. جانم در اندرونم افسرده است؛ از این رو، تو را یاد خواهم کرد» (مزمور ۴۲:‏۵-‏۶).

 

مهم‌ترین «کلید» حل مشکلات زندگی

شاید اغراق نباشد که بگوییم مهم‌ترین کلید برای حل مشکلات زندگی، روبه‌رو شدن با «واقعیت‌ها» است. تا واقعیت‌ها را تصدیق نکنیم، گره‌ای از زندگی‌مان گشوده نخواهد شد. این همان چیزی است که در کتاب‌ مقدس، «اعتراف» خوانده می‌شود. وقتی اعتراف می‌کنیم، در واقع «تصدیق می‌کنیم» که خطا کرده‌ایم. اما این اعتراف یا تصدیق، نه فقط باید به درگاه خدا بیان شود، بلکه حتماً و حتماً به کسی نیز که در حقش خطایی مرتکب شده‌ایم.

اما شاید بپرسید که این نکته چه ارتباطی با مسئلۀ افسردگی دارد. در طول مقاله، به جنبه‌های مختلف این اعتراف و تصدیق خواهیم پرداخت. اما در همین آغاز، باید به پدیدۀ بسیار ویرانگری اشاره کنم که در صد سال اخیر در برخی از محافل مسیحی رایج شده، و آن همانا تأکید بر «اعتراف مثبت» است. به‌طور خلاصه در این تعلیم، به ایمانداران گفته می‌شود که بیماری یا مشکلات زندگی خود را «نپذیرند» و آنها را انکار کرده، با اعتراف مثبت بگویند: «من بیمار نیستم، من با خون مسیح شفا یافته‌ام، من بیماری را می‌بندم و به اعماق اقیانوس پرتاب می‌کنم» و نظایر اینها. بنده خودم بارها و بارها شاهد این تعالیم بوده‌ام. چنین تعلیمی در هیچ جای کتاب‌ مقدس نیامده است. کلام خدا هیچ‌گاه از ما نخواسته واقعیت‌ها را انکار کنیم و به‌جای آن، اعتراف مثبت کنیم و در همان حال که در رنج و درد به‌سر می‌بریم، بگوییم که دردی ندارم. شخصی را  در یک کشور اروپایی می‌شناسم که سال‌های طولانی است مبتلا به میگرن بسیار شدید است. به او دستور اکید داده شده که هرگز نگوید از میگرن رنج می‌برد، بلکه بگوید: «خدا را شکر، کاملاً خوبم!»، در حالی که در همان لحظه، از درد میگرن کلافه بوده است. این فقط یکی از نمونه‌هایی است که بنده شخصاً دیده‌ام.

همین تعلیم، به مبتلایان به افسردگی گفته می‌شود و حتی بسیار بدتر از آن. به آنها گفته می‌شود که اگر دچار افسردگی هستند، به این دلیل است که یا گناهی در زندگی‌شان است، یا ایمانشان کم است و یا اینکه  روح خبیثی در وجودشان رخنه کرده است. همۀ اینها به‌راستی فاجعه است. چنین تعلیمی بسیار جدید است و نه در کتاب‌ مقدس و نه در تاریخ کلیسا ریشه دارد، مگر از اواسط قرن بیستم به این سو. در این مقاله به ‌تفصیل به این موضوعات خواهیم پرداخت.

پس فعلاً این را به‌خاطر بسپاریم که چنانچه از افسردگی رنج می‌بریم، صادقانه با واقعیت «روبه‌رو شویم» تا از این راه، به‌دنبال چاره بگردیم.

تعمق و تفکر

اما افسردگی چه هست و چه نیست؟ چه تعریفی برای آن می‌توان ارائه داد؟

در قسمت بعدی این مقاله به این موضوع خواهیم پرداخت.

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.