(افسردگی در کتاب مقدس)
علائم افسردگی
حال که دانستیم افسردگی و غمزدگی ناشی از آن، با آنچه عامۀ افراد تصور میکنند فرق دارد، لازم است به علائم «بیماری» افسردگی بپردازیم، همان حالتی که روانپزشکان «افسردگی بالینی» مینامند. بسیار رایج و عادی است که همۀ ما، در مقطعی از زمان و به دلیل اتفاقاتی که برایمان میافتد، برای یک یا چند روز دچار غم و خُلق و خوی تنگ شویم. اما چنانچه این حالت غم و بیحالی و نداشتن انرژی بیش از دو هفته طول کشید، باید این را یک «آژیر خطر» تلقی کنیم.
اما این «آژیر خطر» چیست و از کجا بدانیم که در معرض ابتلا به «افسردگی بالینی» هستیم. در زیر چند مورد از این علائم (آژیر خطر) را ذکر میکنیم، علائمی که از حالت خفیف یا ضعیف شروع میشوند و تا حالت حاد و خطرناک (یعنی افکار خودکشی یا حتی اقدام به خودکشی) جلو میروند.
۱- احساس غم و نداشتن انگیزه برای انجام کارهای روزانه، برای مدت طولانی (بیش از دو هفته). احساس خلأ و پوچی و بیمعنی تلقی کردن زندگی، گریهکردن، حتی نشاندادن رفتارهای خشونتآمیز.
۲- احساس بیحوصلگی، لذتنبردن از فعالیتهای عادی که قبلاً باعث شادی و سرگرمی میشد. مثلاً پیادهروی، رفتن به پارک یا سینما، یا تماشای تلویزیون یا گوشکردن به موسیقی.
۳- تغییر در اشتها و وزن (کمشدن یا زیادشدن اشتها و در نتیجه، کاهش یا افزایش وزن).
۴- برهم خوردن نظم خواب، زیاد یا کمخوابی.
۵- احساس خستگی مفرط، بیحالی، بیعلاقهگی به انجام کارهای روزمره، کاهش سرعت در سخن گفتن، نداشتن انگیزه برای انجام هر کاری.
۶- حس افراطی و غیرمنطقی تقصیر و گناه، احساس بی ارزش بودن، نداشتن اعتماد به نفس، احساس ذلیل و خوار بودن.
۷- و در نهایت، فکرکردن به خودکشی و سرانجام اقدام به آن. در چنین مرحلهای، اطرافیان شخص بیمار باید بدون معطلی او را نزد پزشک ببرند و گرنه، شخص ممکن است بالاخره اقدام به خودکشی کند.
همانطور که قبلاً ذکر کردیم، افسردگی زمانی حالت «بالینی» به خود میگیرد که حالتهای مذکور بیش از دو هفته، و هر روز مشاهده شود. وظیفۀ خویشان و اطرافیان شخص این است که با آگاهی از این علائم، او را تشویق کنند گامهایی بهمنظور درمان بردارد.
علل بروز افسردگی
همانطور که قبلاً نیز اشاره کردیم، در مجموعهای از مقالات دیگر که جنبۀ علمی خواهد داشت، موضوع افسردگی بالینی و علل بروز آن، بررسی خواهد شد. اما در اینجا، به چند علت عمده، به شکلی گذرا به آن اشاره میکنیم.
دانشمندان علوم پزشکی هنوز نمیدانند که بخشهای مختلف مغز انسان چگونه با یکدیگر تعامل میکنند. فعل و انفعالات مغز کماکان ناشناخته است. در نتیجه، مشخص نیست چگونه رویدادهای ناگوار، مشکلات زندگی، فشارهای محیطی، استرسها، ضربههای روانی و غیره سبب میشوند ترشح سروتونین در مغز و سیستم عصبی کاهش بیابد. اما بر اساس تحقیقات و تجربه، میدانیم که عوامل زیر در ایجاد افسردگی بالینی تأثیری قطعی دارند:
۱- عوامل وراثتی و ژنتیکی. افسردگی میتواند ارثی باشد. افرادی که در ژن خود، عامل افسردگی را حمل میکنند، وقتی در معرض ناملایمات زندگی قرار میگیرند، به احتمال، بیشتر از دیگران دچار افسردگی بالینی میشوند. چنین افرادی دارای سیستم عصبی ضعیفی هستند و با بروز کمترین تلاطمات در زندگیشان، دچار فروپاشی عصبی میشوند. من این را به کابل برق تشبیه میکنم. سیستم عصبی بعضی از ما، شبیه به آن سیمهای مسی بسیار نازک هستند که فقط میتوانند ۱۲ ولت برق را منتقل کنند. اگر بیش از این از آنها برق رد کنند، فوراً میسوزند. بعضی دیگر، سیستم عصبیشان مانند کابلهایی است که در پوششهای پلاستیکی قرار دارند و قطرشان شاید بیش از ۲۵ سانتیمتر باشد. این افراد در مقابل ناملایمات خم به ابرو نمیآورند.
۲- ضربههای روانی (تروما). این ضربهها میتوانند در اثر رویدادهای مختلف و متنوع بر شخص وارد آیند. برای مثال میتوان به این موارد اشاره کرد: تجاوز جنسی در کودکی یا حتی بزرگسالی، مرگ یک عزیز، ابتلا به بیماریهای غیر مترقبه، سوانح رانندگی، طلاق والدین، مشکلات زناشویی و غیره.
۳- فشارهای عصبی و روانی (استرس): سختگیریهای غیرمنطقی والدین نسبت به فرزند خود، زورگوییهای ایشان، تبعیض میان فرزندان، بیعدالتی نسبت به کودک، استرسهای طولانیمدت (مثلاً زندگی در محیط یا کشوری که شهروندان دائماً در معرض فشارهای عصبی و روانی هستند)، تحمل بیعدالتی در خانواده یا در جامعه، محیط خانوادگی ناامن و آشفته (مثلاً دعواهای والدین، یا فقر مالی خانواده)، خشمهای فروخورده و سرکوب شده و عذاب وجدان بهخاطر خطاهایی که شخص مرتکب شده.
- آیا کسی را در اطراف خود میشناسید که یکی از علائم ذکر شده در بالا را داشته باشد؟ آیا آن شخص به مسیح ایمان داشت؟
- به نظر شما آیا امکان دارد یک ایماندار دچار افسردگی شود؟ یا اینکه فکر میکنید افسردگی به گروه خاصی اختصاص دارد؟
در قسمت بعدی این مقاله، به این موضوع خواهیم پرداخت.