بخشش برخاسته از صلیب
عیسی گفت: “ای پدر، اینان را ببخش، زیرا نمیدانند چه میکنند.” لوقا ۲۳: ۳۴
در پای صلیب عیسی، افرادی از اقشار گوناگون جامعۀ آن روز حضور داشتند، از جمله آشنایان و نزدیکان عیسی که با فاصلهای دورتر از دیگران تنها نظارهگر این واقعه بودند (لوقا ۲۳: ۴۹). امّا سربازانی که عیسی را بر صلیب کشیدند، در پایین صلیب سرگرم تحقیر و تمسخر عیسی بودند. سران قوم یهود نیز در گوشهای دیگر با طعنه و ریشخند به یکدیگر و به دیگران میگفتند: “دیگران را نجات داد، اگر مسیح است و برگزیدۀ خدا، خود را نجات دهد.” آنها هنوز هم از تلاش خود برای بیاعتبار کردن عیسی دست نمیکشیدند. گروهی دیگر با عنوان رهگذران که احتمالاً اشاره به زائرانی است که در این زمان به اورشلیم آمده بودند، عیسی را به مسخره گرفته، با تکان دادن سر، لعنکنان به او میگفتند: “اگر پسر خدایی از صلیب فرود بیا!” (متی ۲۷: ۳۹-۴۰)
امّا عیسی، در پاسخ به جهالت و گمراهی این جمع، نفرین و تمسخر آنان را متحمل شد و بدون نیاز برای پایین آمدن از صلیب، اینگونه گفت: “ای پدر، اینان را ببخش، زیرا نمیدانند چه میکنند.” با این کلام، او مسیح و پسر خدا بودن خود را به گونهای دیگر به نمایش گذاشت. واکنش حیرتانگیز عیسی به درد و رنج جانکاه صلیب نشان داد که هیچ رفتار انسانی قادر به خاموش کردن محبت الهی او نیست، او با این دعا تمامی لعنکنندگان گمراه خود را در طول تاریخ برکت داد. مشخص نیست که در میان سروصدای استهزاکنندگان عیسی، همۀ حاضرین این کلام عیسی را شنیده باشند امّا، یقیناً صدای عیسی به گوش نظامیانی که از همه به او نزدیکتر بودند، رسید. شاید سخن فرماندۀ سربازان که گفت: “به یقین این مرد بی گناه بود” از همین دعای عیسی تاثیر گرفته باشد، امّا چه تمامی گروه حاضر در پای صلیب این دعای عیسی را شنیده باشند و چه فقط بعضی از آنان، باز هم از قدرت این دعای جاویدان اندکی کاسته نمیشود. شاید کسی که این دعای عیسی را برای لوقا بازگو کرد خود نمیدانست که سبب انتقال چه برکت عظیمی برای همۀ دشمنان عیسی شده است لیکن، جا دارد ما نجاتیافتگانی که خود را مدیون این دعای عیسی میبینیم، به هنگام آسیب دیدن از دست دشمنان، این دعای عیسی را تکرار کنیم.
مطالعهٔ کتاب مقدس
لوقا ۲۳: ۳۴
عیسی گفت: "ای پدر، اینان را ببخش، زیرا نمیدانند چه میکنند."
* لوقا ۲۳: ۲۶-۴۹
بر صلیب شدن عیسی
۲۶چون او را میبردند، مردی شَمعون نام از اهالی قیرَوان را که از مزارع به شهر میآمد، گرفتند و صلیب را بر دوش او نهاده، وادارش کردند آن را پشت سر عیسی حمل کند. ۲۷گروهی بسیار از مردم، از جمله زنانی که بر سینۀ خود میکوفتند و شیون میکردند، از پی او روانه شدند. ۲۸عیسی روی گرداند و به آنها گفت: «ای دختران اورشلیم، برای من گریه مکنید؛ برای خود و فرزندانتان گریه کنید. ۲۹زیرا زمانی خواهد آمد که خواهید گفت: ”خوشا به حال زنان نازا، خوشا به حال رَحِمهایی که هرگز نزادند و سینههایی که هرگز شیر ندادند!“ ۳۰در آن هنگام، به کوهها خواهند گفت: ”بر ما فرو افتید!“ و به تپهها که: ”ما را بپوشانید!“ ۳۱زیرا اگر با چوب تَر چنین کنند، با چوب خشک چه خواهند کرد؟»
۳۲دو مرد دیگر را نیز که هر دو جنایتکار بودند، میبردند تا با او بکشند. ۳۳چون به مکانی که جمجمه نام داشت رسیدند، او را با آن دو جنایتکار بر صلیب کردند، یکی را در سمت راست او و دیگری را در سمت چپ. ۳۴عیسی گفت: «ای پدر، اینان را ببخش، زیرا نمیدانند چه میکنند.» آنگاه قرعه انداختند تا جامههای او را میان خود تقسیم کنند. ۳۵مردم به تماشا ایستاده بودند و بزرگان قوم نیز ریشخندکنان میگفتند: «دیگران را نجات داد! اگر مسیح است و برگزیدۀ خدا، خود را نجات دهد.» ۳۶سربازان نیز او را به استهزا گرفتند. ایشان به او نزدیک شده، شراب ترشیده به او میدادند ۳۷و میگفتند: «اگر پادشاه یهودی، خود را برهان.» ۳۸نوشتهای نیز بدین عبارت بالای سر او نصب کرده بودند که ’این است پادشاه یهود.‘
۳۹یکی از دو جنایتکاری که بر صلیب آویخته شده بودند، اهانتکنان به او میگفت: «مگر تو مسیح نیستی؟ پس ما و خودت را نجات بده!» ۴۰امّا آن دیگر او را سرزنش کرد و گفت: «از خدا نمیترسی؟ تو نیز زیر همان حکمی! ۴۱مکافات ما بهحق است، زیرا سزای اعمال ماست. امّا این مرد هیچ تقصیری نکرده است.» ۴۲سپس گفت: «ای عیسی، چون به پادشاهی خود رسیدی، مرا نیز به یاد آور.» ۴۳عیسی پاسخ داد: «آمین، به تو میگویم، امروز با من در فردوس خواهی بود.»
مرگ عیسی
۴۴حدود ساعت ششم بود که تاریکی تمامی آن سرزمین را فرا گرفت و تا ساعت نهم ادامه یافت، ۴۵زیرا خورشید از درخشیدن بازایستاده بود. در این هنگام، پردۀ محرابگاه از میان دو پاره شد. ۴۶آنگاه عیسی به بانگ بلند فریاد برآورد: «ای پدر، روح خود را به دستان تو میسپارم.» این را گفت و دَمِ آخر بَرکشید. ۴۷فرماندۀ سربازان با دیدن این واقعه، خدا را تمجید کرد و گفت: «بهیقین که این مرد بیگناه بود.» ۴۸مردمی نیز که به تماشا گرد آمده بودند، چون آنچه رخ داد دیدند، در حالیکه بر سینۀ خود میکوفتند، آنجا را ترک کردند. ۴۹امّا همۀ آشنایان او، از جمله زنانی که از جلیل از پیاش روانه شده بودند، دور ایستاده، این وقایع را نظاره میکردند.
* لوقا ۶: ۲۷-۳۶
محبت به دشمنان
۲۷«امّا ای شما که گوش فرا میدهید، به شما میگویم که دشمنان خود را محبت نمایید و به آنان که از شما نفرت دارند، نیکی کنید. ۲۸برای هر که نفرینتان کند برکت بطلبید، و هر کس را که آزارتان دهد دعای خیر کنید. ۲۹اگر کسی بر یک گونۀ تو سیلی زند، گونۀ دیگر را نیز به او پیشکش کن. اگر کسی ردایت را از تو بستاند، پیراهنت را نیز از او دریغ مدار. ۳۰اگر کسی چیزی از تو بخواهد به او بده، و اگر مال تو را غصب کند، از او بازمخواه. ۳۱با مردم همانگونه رفتار کنید که میخواهید با شما رفتار کنند.
۳۲«اگر تنها آنان را محبت کنید که شما را محبت میکنند، چه برتری دارید؟ حتی گناهکاران نیز دوستداران خود را محبت میکنند. ۳۳و اگر فقط به کسانی نیکی کنید که به شما نیکی میکنند، چه برتری دارید؟ حتی گناهکاران نیز چنین میکنند. ۳۴و اگر فقط به کسانی قرض دهید که امید عوض از آنان دارید، شما را چه برتری است؟ حتی گناهکاران نیز به گناهکاران قرض میدهند تا روزی از ایشان عوض بگیرند. ۳۵امّا شما، دشمنانتان را محبت کنید و به آنها نیکی نمایید، و بدون امیدِ عوض، به ایشان قرض دهید، زیرا پاداشتان عظیم است، و فرزندانِ آن متعال خواهید بود، چه او با ناسپاسان و بدکاران مهربان است. ۳۶پس رحیم باشید، چنانکه پدر شما رحیم است.
* اعمال رسولان ۷: ۵۴ - ۶۰
سنگسار شدن استیفان
۵۴چون این سخنان را شنیدند، برافروختند و به سبب او دندانهای خود را به هم فشردند. ۵۵امّا استیفان پر از روحالقدس به آسمان چشم دوخته، جلال خدا را دید و عیسی را که بر دست راست خدا ایستاده بود. ۵۶پس گفت: «هماکنون آسمان را گشوده و پسر انسان را بر دست راست خدا ایستاده میبینم.»
۵۷در آن دم گوشهای خود را گرفته، نعرهای بلند برکشیدند و همگی با هم به سوی او حمله بردند ۵۸و او را کشانکشان از شهر بیرون برده، سنگسار کردند. شاهدان جامههای خود را نزد پاهای جوانی سولُس نام گذاشتند.
۵۹چون استیفان را سنگسار میکردند، او دعا کرده، گفت: «ای عیسای خداوند، روح مرا بپذیر!» ۶۰سپس زانو زد و به آواز بلند ندا درداد که «خداوندا، این گناه را به پای ایشان مگذار.» این را گفت و بخفت.