در اینجا دو اتفاق رخ میدهد. یکی اینکه یهودا به عاقبت شوم خود رسید، عاقبتی که به شکلی گیرا توصیف شده، و دیگری اینکه جمع شاگردان میبایست به عدد کامل دوازده برمیگشتند، عددی که بازتاب دوازده قبیلۀ اسرائیل کهن بود، آنانی که در کانون تدبیر و قصد خدا قرار داشتند. کاملاً احساس میشود- احساسی که در زبان یونانی روشنتر نیز هست- که اینها همگی رویدادهایی ضروری بودند، نه صرفاً اموری تصادفی. در خصوص یهودا، «نوشتۀ کتب مقدس باید به حقیقت میپیوست که در آن، روحالقدس [و نه کسی کمتر از او] مدتها پیش… پیشگویی کرده بود.». در خصوص شاگردان، «لازم است از میان ما… یکی از آنان با ما از شاهدان رستاخیز عیسی گردد.». روشن است که روحالقدس در همۀ این امور، عهدهدار مسئولیتی بود. از طریق قرعهای که تحت هدایت روحالقدس صورت پذیرفت، کسی که انتخاب شد، متیاس بود. خصوصیت مهم چنین فردی، این بود که شاهد رستاخیز مسیح بوده باشد، همان رویدادی که همچون یک انفجار، موجب پیدایی نهضت میسیونریای شد که تبدیل به کلیسا گردید. اما من همیشه نسبت به یوستوس علاقهای خاص احساس میکنم. او انتخاب نشد و میبایست به گمنامی برگردد. این همان تجربۀ بسیاری در جامعۀ ما و در حیات کلیسایی است. افرادی که انتخاب نشدهاند؛ افرادی که «آن شخص خاص» نیستند. اما اینها همان کسانی هستند که اکثریت را تشکیل میدهند و بهآرامی مشغول به کار میشوند، بیشک مانند یوستوس، و مسیح را پیروی میکنند و وفادارانه مشغول زندگی میشوند. شاید امروز لازم باشد به یوستوسها توجه نشان دهیم و بهنوعی به ایشان احترام بگذاریم، همان کاری که قطعاً مسیح انجام داد.
Today's Prayer
ای پدر پر از فیض،
کلیسای خود را در این روزگار احیا فرما،
و آن را مقدس، نیرومند و وفادار بساز،
بخاطر جلال خودت
در عیسای مسیح، خداوندگار ما.
Bible Study
اعمال ۱:۱۵ تا آخر
یکی از آن روزها، پطرس در میان برادران که جملگی حدود یکصد و بیست تن بودند، ایستاد و گفت: «ای برادران، آن نوشتۀ کتب مقدّس باید به حقیقت میپیوست که در آن روحالقدس مدتها پیش به زبان داوود دربارۀ یهودا، راهنمای گرفتارکنندگانِ عیسی، پیشگویی کرده بود. زیرا او یکی از ما محسوب میشد و سهمی در این خدمت داشت.» (یهودا با پاداشِ شرارت خود قطعه زمینی خرید و در آن به روی درافتاد و از میان پاره شد و اَمعا و اَحشایش همه بیرون ریخت. ساکنان اورشلیم همه از این واقعه آگاه شدند و به زبان خود آن محل را ’حَقِلْدَما‘، یعنی زمین خون نامیدند.) «در کتاب مزامیر نوشته شده است: «”منزلگاهش متروک گردد و کسی در آن ساکن نشود،“ و نیز آمده است: «”منصب نظارتش را دیگری بگیرد.“ از این رو لازم است از میان کسانی که در تمام مدت آمد و رفت عیسای خداوند در میان ما، با ما بودهاند، از زمان تعمید یحیی تا روزی که عیسی از نزد ما بالا برده شد، یکی از آنان با ما از شاهدان رستاخیز عیسی گردد.» پس دو تن را پیشنهاد کردند: یوسف را که بَرسابا خوانده میشد و او را به نام یوستوس هم میشناختند، و مَتّیاس را. آنگاه چنین دعا کردند: «خداوندا، تو از قلوب همگان آگاهی. تو خود بر ما عیان فرما که کدامینیک از این دو را برگزیدهای تا این خدمت رسالت را بر عهده گیرد، خدمتی که یهودا از آن روی برتافت و به جایی رفت که بدان تعلق داشت.» سپس قرعه انداختند و به نام مَتّیاس افتاد. بدینگونه او به جرگۀ یازده رسول پیوست.
مزمور ۴۸
خداوند، بزرگ است و بسیار درخورِ ستایش؛ در شهر خدای ما، در کوه مقدس خویش. کوه صَهیون، زیبا در بلندایش، شادمانی تمامی جهان است. همچون بلندترین ارتفاعات صفون است، آن شهر پادشاهِ بزرگ! خدا در دژهای آن است، او خود را چون قلعۀ بلند شناسانیده. هان پادشاهان به هم پیوستند و با هم پیش آمدند؛ اما چون آن را دیدند، مبهوت گشتند، و هراسان گریختند! لرزه بر ایشان مستولی شد، و درد شدید همچون زنی که میزاید. تو کشتیهای تَرشیش را به باد شرقی در هم شکستی. چنانکه شنیده بودیم، به چشم خود دیدیم، در شهر خداوندِ لشکرها؛ در شهر خدای ما، که خدا تا به ابد استوارش خواهد ساخت. سِلاه خدایا، در اندرون معبد تو در محبتت تأمل میکنیم. ستایش تو، خدایا، همچون آوازۀ نامت، تا به کرانهای زمین میرسد؛ و دست راستت آکنده از عدالت است. کوه صَهیون شادمان باشد و شهرهای یهودا مسرور گردند از داوریهای تو. صَهیون را طواف کنید و گرداگردش گام زنید! بُرجهایش را بشمارید. سنگرهایش را ملاحظه کنید، و در دژهایش تأمل نمایید، تا برای نسل آینده بازگویید! زیرا این است خدا، خدای ما، تا ابدالآباد، او ما را تا به مرگ رهبری خواهد کرد.
مزمور ۵۲
ای جنگاور، چرا به بدی فخر میکنی؟ محبت خدا همیشه پابرجا است. زبانت نابودی را تدبیر میکند، همچون تیغی بُرنده، ای حیلهگر! بدی را بیش از نیکویی دوست میداری، و دروغ را بیش از راستگویی. سِلاه همۀ سخنان مرگبار را دوست میداری، ای زبان دغلباز! پس خدا نیز تو را برای همیشه سرنگون خواهد کرد؛ تو را خواهد ربود و از خیمهات بر خواهد کند، و تو را از زمین زندگان ریشهکن خواهد کرد. سِلاه پارسایان خواهند دید و خواهند ترسید؛ بر او خواهند خندید و خواهند گفت: «هان، این است کسی که خدا را قلعۀ خویش نساخت، بلکه بر ثروتِ کلانِ خود توکل کرد و در ویرانگری خویش نیرومند شد!» اما من همچون درخت زیتونی هستم که در خانۀ خدا میشکفد؛ من بر محبت خدا توکل دارم، تا ابدالآباد. به سبب آنچه کردهای تو را جاودانه سپاس خواهم گفت؛ و در حضور سرسپردگانت انتظار نام تو را خواهم کشید، زیرا که نیکوست.
اول سموئیل ۲۰:۱-۱۷
و اما داوود از نایوتِ رامَه گریخته، نزد یوناتان رفت و گفت: «مگر من چه کردهام؟ جرم من چیست؟ در حضور پدرت چه گناهی کردهام که قصد جان من دارد؟» یوناتان به او گفت: «حاشا! تو نخواهی مرد. اینک پدرم هیچ کاری نمیکند، چه کوچک و چه بزرگ، مگر آنکه آن را با من در میان بگذارد. پس چرا این موضوع را از من مخفی بدارد؟ چنین نیست.» اما داوود بار دیگر سوگند خورده، گفت: «پدرت نیک میداند که من در نظرت التفات یافتهام؛ پس با خود میاندیشد، ”یوناتان نباید از این امر آگاه شود، مبادا محزون گردد.“ آری، به حیات خداوند و به حیات تو سوگند که با مرگ گامی بیش فاصله ندارم.» پس داوود گفت: «اینک فردا جشن ماه نو است و من باید با پادشاه بر سفره بنشینم؛ اما بگذار بروم و تا شامگاهِ پسفردا خود را در صحرا پنهان کنم. یوناتان به داوود گفت: «هر چه بگویی، برایت خواهم کرد.» اگر پدرت متوجه غیبت من شد، بگو: ”داوود بهالتماس از من اجازه خواست تا به شهر خویش بِیتلِحِم بشتابد، زیرا در آنجا همۀ طایفۀ او قربانی سالانه دارند.“ اگر بگوید: ”بسیار خوب“، آنگاه خدمتگزارت در امان است. اما اگر به خشم آمد، بدان که قصد آزار من دارد. پس بر خدمتگزار خویش احسان کن، زیرا که خدمتگزارت را با خود به عهد خداوند درآوردهای. اما اگر در من جرمی هست، تو خودْ مرا بکش! زیرا چرا مرا نزد پدرت ببری؟» یوناتان گفت: «دور از جان تو! اگر میدانستم پدرم قصد آزار تو دارد، آیا تو را آگاه نمیکردم؟» پس داوود پرسید: «اگر پدرت تو را بهدرشتی پاسخ دهد، چه کسی مرا آگاه خواهد ساخت؟» یوناتان گفت: «بیا تا به صحرا برویم». پس هر دو به صحرا رفتند. آنگاه یوناتان به داوود گفت: «یهوه، خدای اسرائیل شاهد باشد که تا فردا یا پسفردا همین وقت پدرم را به سخن خواهم آورد! اگر بر تو نظر نیکو داشته باشد، کسی را فرستاده، تو را آگاه خواهم ساخت. اما اگر قصد آزار تو کرده باشد، خداوند مرا سخت مجازات کند اگر آگاهت نسازم و به سلامت روانهات نکنم. خداوند همراه تو باشد، همانگونه که همراه پدرم بود. اما تا زمانی که زندهام، محبت خداوند را در حق من به جای آور، تا نمیرم. و محبت خویش را هرگز از خاندان من دریغ مدار، حتی آنگاه که خداوند همۀ دشمنان داوود را از عرصۀ گیتی منقطع ساخته باشد.» پس یوناتان با خاندان داوود عهد بست و گفت: «باشد که خداوند از دشمنان داوود انتقام بگیرد.» و بار دیگر داوود را واداشت تا به محبتی که نسبت به او دارد، سوگند خورَد، زیرا که او را همچون جان خویش دوست میداشت.