متی در ابتدای این فصل مینویسد: «همان روز…»، زیرا میخواست بر ارتباط بین آنچه همان زمان اتفاق افتاد با این بخش از داستان، تأکید کند. کمی پیشتر در همان روز، عیسی شاگردانش را بهعنوان آنان که ارادۀ پدرش را به انجام میرسانند، تعریف کرده بود. آنان کسانی هستند که «کلام پادشاهی آسمان» را میشنوند و درک میکنند که خوانده شدهاند تا از عیسی پیروی و در راه او زندگی کنند. زیرا مَثَلی زنده یعنی عیسی را دیده و شنیدهاند. آنها میدانند که خادم خداوند در ورای شکل ظاهری پسر یوسف نجار- یعنی همان پسر محبوب که خدا از او خشنود است- آمده تا پادشاهی آسمان را برای مردم زمین واقعیت بخشد و آنان نیز به همین دلیل، در این حیات جدید، به او پیوستهاند.
عیسی، به عنوان تجلی مَثَلِ نقشههای خدا، در مورد نقشههای خدا، با مَثَلها صحبت میکرد. مَثَلها داستانها و گفتههایی هستند که همانند خود عیسی، معنایی عمیقتر از آنچه در ظاهرش میبینیم، دارند. عیسی برای آنان که به «کلام پادشاهی آسمان» پاسخ دادهاند، معنای مَثَلهایش را توضیح میدهد تا به تفسیری بر زندگی در پادشاهی آسمان، بدل شوند. مَثَلها برای آنان که هنوز بیرون از این جامعه ایستادهاند، بیشتر، نوعی چالش محسوب میشوند، اما چالشی که میتوانند بر آن چیره شوند. جامعۀ عیسی، حلقهای بسته نیست، بلکه همیشه به روی کسانی که آمادۀ پذیرش بذر پادشاهی هستند، باز است. آنان مصمم هستند تا اجازه دهند بذر پادشاهی آسمان در اعماق وجودشان رشد کرده و ثمرۀ ارادۀ خدا را آنطور که در آسمان است، بر زمین نیز به بار آورند.
Today's Prayer
ای خدای قادر مطلق،
با طلوع پادشاهیات،
ما را از تاریکی گناه به نور تقدس بگردان،
تا برای ملاقات با تو آماده شویم
در نام خداوند و نجاتدهندۀ ما، عیسای مسیح.
Bible Study
انجیل متی ۱۳:۱-۲۳
همان روز، عیسی از خانه بیرون آمد و کنار دریا بنشست. امّا چنان جماعت بزرگی او را احاطه کردند که سوار قایقی شد و بنشست، در حالی که مردم در ساحل ایستاده بودند. سپس بسیار چیزها با مَثَلها برایشان بیان کرد. گفت: «روزی برزگری برای بذرافشانی بیرون رفت. چون بذر میپاشید، برخی در راه افتاد و پرندگان آمدند و آنها را خوردند. برخی دیگر بر زمین سنگلاخ افتاد که خاک چندانی نداشت؛ پس زود سبز شد، چرا که خاک کمعمق بود. امّا چون خورشید برآمد، بسوخت و چون ریشه نداشت، خشکید. برخی میان خارها افتاد، و خارها نمو کرده، آنها را خفه کرد. امّا بقیۀ بذرها بر زمین نیکو افتاد و بار آورد: بعضی صد برابر، بعضی شصت و بعضی سی. هر که گوش دارد، بشنود.» آنگاه شاگردان نزد او آمده، پرسیدند: «چرا با این مردم با مَثَلها سخن میگویی؟» پاسخ داد: «درک رازهای پادشاهی آسمان به شما عطا شده است، امّا نه به آنان. زیرا به آن که دارد، بیشتر داده خواهد شد تا بهفراوانی داشته باشد، و از آن که ندارد، همان که دارد نیز گرفته خواهد شد. از این رو با ایشان به مَثَلها سخن میگویم، زیرا: «مینگرند، امّا نمیبینند؛ گوش میکنند، امّا نمیشنوند و نمیفهمند. نبوّت اِشعیا در مورد آنها تحقق مییابد که میگوید: «”به گوش خود خواهید شنید، امّا هرگز نخواهید فهمید؛ به چشم خود خواهید دید، امّا هرگز درک نخواهید کرد. زیرا دل این قوم سخت شده، گوشهایشان سنگین گشته، و چشمان خود را بستهاند، مبادا با چشمانشان ببینند، و با گوشهایشان بشنوند و در دلهای خود بفهمند و بازگشت کنند و من شفایشان بخشم.“ امّا خوشا به حال چشمان شما که میبینند و گوشهای شما که میشنوند. آمین، به شما میگویم، بسیاری از انبیا و پارسایان مشتاق بودند آنچه را شما میبینید، ببینند و ندیدند، و آنچه را شما میشنوید، بشنوند و نشنیدند. «پس شما معنی مَثَل برزگر را بشنوید: هنگامی که کسی کلام پادشاهی آسمان را میشنود امّا آن را درک نمیکند، آن شَریر میآید و آنچه را در دل او کاشته شده، میرباید. این همان بذری است که در راه کاشته شد. و امّا بذری که بر زمین سنگلاخ افتاد کسی است که کلام را میشنود و بیدرنگ آن را با شادی میپذیرد، امّا چون در خود ریشه ندارد، تنها اندک زمانی دوام میآورَد. وقتی به سبب کلام، سختی یا آزاری بروز میکند، در دم میافتد. بذری که در میان خارها کاشته شد، کسی است که کلام را میشنود، امّا نگرانیهای این دنیا و فریبندگی ثروت، آن را خفه میکند و بیثمر میسازد. امّا بذری که در زمین نیکو کاشته شد کسی است که کلام را میشنود و آن را میفهمد و بارور شده، صد، شصت یا سی برابر ثمر میآورد.» '
مزامیر ۴۲
چنانکه آهو سراپا مشتاق نهرهای آب است، همچنان، ای خدا، جان من بهشدت مشتاق توست. جان من تشنۀ خداست، تشنۀ خدای زنده، که کی بیایم و به حضور او حاضر شوم. اشکهایم روز و شب خوراک من است، چون تمامی روز مرا گویند: «خدای تو کجاست؟» از دل فغان برمیآورم چون ایامی را یاد میآورم که با جماعت میرفتم، و آنان را به خانۀ خدا رهنمون میشدم، در میان فریادهای شادمانی و شکرگزاریِ جمعیت جشنگیرندگان. ای جان من، چرا افسردهای؟ چرا در اندرونم پریشانی؟ بر خدا امید دار، زیرا که او را باز خواهم ستود؛ او را که رهانندۀ من و خدای من است. جانم در اندرونم افسرده است؛ از این رو تو را یاد خواهم کرد، از سرزمین اردن و بلندیهای حِرمون، و از کوه مِصعار. ژرفا به ژرفا خبر میدهد از خروش آبشارهای تو؛ امواج و سیلابهای تو، جملگی از سرم گذشته است. در روز، خداوند محبتش را عنایت میکند، و در شب، سرودش با من است، دعایی به درگاه خدای حیاتبخشم. به خدا که صخرۀ من است، میگویم: «چرا مرا از یاد بردهای؟ چرا باید از جور دشمن به روز سیاه بنشینم؟» طعنۀ خصم استخوانهایم را خُرد کرده، چراکه تمامی روز مرا گوید: «خدای تو کجاست؟» ای جان من، چرا افسردهای؟ چرا در اندرونم پریشانی؟ بر خدا امید دار، زیرا که او را باز خواهم ستود؛ او را که رهانندۀ من و خدای من است.'
اشعیا ۲۸:۱۴ تا آخر
پس ای تمسخرگرانِ حاکم بر این قوم در اورشلیم، اکنون کلام خداوند را بشنوید: زیرا گفتهاید: «با مرگ عهد بستهایم، و با هاویه همپیمان گشتهایم. آنگاه که توفان سهمگین بگذرد به ما نخواهد رسید، زیرا که دروغ را پناهگاه خود ساختهایم و ناراستی را مخفیگاه خویش.» پس خداوندگارْ یهوه چنین میگوید: «اینک در صَهیون سنگ بنیادی مینهم، سنگ آزموده شده، و سنگ زاویۀ گرانبها به جهت پی مستحکم؛ آن که توکل کند هراسان نخواهد شد. من انصاف را ریسمان اندازهگیری، و عدالت را طراز خواهم ساخت. تگرگْ پناهگاه شما یعنی دروغ را خواهد رُفت، و سیلابْ مخفیگاه شما را خواهد بُرد.» عهدتان با مرگ فسخ خواهد شد و پیمانتان با هاویه استوار نخواهد ماند. آنگاه که توفان سهمگین عبور کند شما را پایمال خواهد کرد. هر بار که بگذرد شما را خواهد برد، زیرا که هر بامداد خواهد گذشت، هر روز و هر شب. درک این پیام وحشت محض در پی دارد! بستر کوتاهتر از آن است که بتوان بر آن دراز کشید، و رویانداز تنگتر از آن که کسی خویشتن را بپوشاند. زیرا خداوند بر خواهد خاست، چنانکه در کوه فِراصیم کرد؛ و خویشتن را بر خواهد انگیخت، چنانکه در وادی جِبعون کرد؛ تا عمل خویش را به جا آورَد، عمل عجیب خود را، و تا کار خویش را به انجام رسانَد، کار غریب خود را! پس حال از تمسخر بازایستید مبادا بندهایتان محکم شود. زیرا من از هلاکت و تقدیری شنیدهام که از جانب خداوندگار، خداوند لشکرها بر تمامی زمین مقدر است. گوش فرا دهید و صدایم را بشنوید؛ توجه کنید و به سخنانم گوش بسپارید. آیا آن که به جهت بذرپاشی شخم میزند پیوسته چنین میکند؟ آیا پیوسته زمین را میشکافد و آن را شیار میکند؟ آنگاه که زمین را هموار ساخت، آیا گشنیز نمیپاشد و زیره نمیافشاند؟ آیا گندم در شیار نمیکارد، و جو را در جای معین خود نمیگذارد و چاودار در حدود مزرعه نمیکارد؟ خدایش او را تعلیم میدهد، و طریق درست را بدو میآموزد. زیرا گشنیز را با گردونۀ تیز نمیکوبند و چرخ گاری را بر زیره نمیگردانند، بلکه گشنیز را به عصا میزنند، و زیره را به چوب. گندم باید به جهت تهیۀ نان آرد شود، پس برزگر آن را تا ابد خرمنکوبی نمیکند. چرخ گاری را بر آن میگرداند، اما اسبانش آن را آرد نمیکنند. این همه از جانب خداوند لشکرهاست، که مشورت او شگفتانگیز است و حکمتش بس عظیم.'