نابودی سدوم
فرزندان نوح زیاد و در تمام دنیا ساکن شدند، اما خیلی زود همه چیز را فراموش کرده و شروع به انجامدادن کارهای بد و شرورانه کردند. روزبهروز بر تعداد کسانی که بتهای سنگی
و چوبی را میپرستیدند اضافه میشد. آنها خدای حقیقی را فراموش کرده بودند. پس خداوند در میان آنان مردی را یافت که با دیگران متفاوت بود. نام این مرد«اَبرام» بود. او همیشه دعاهایش را نزد خدای زنده و حقیقی میبرد و تلاش میکرد ارادهٔ خدا را انجام دهد، یعنی کاری را انجام دهد که خدا از او خواسته بود.
خداوند گفت: « اَبرام، میخواهم از این سرزمینی که پر از فساد و بدی است دور شَوی و من به تو نشان خواهم داد به کجا بروی.»
با اینکه اَبرام هنوز ارادهٔ خدا را نمیدانست، ولی از خداوند اطاعت کرد. اَبرام همسرش«سارا»
و حیواناتشان را برداشته و خانهٔ خود را در «حَرّان» ترک کرد. برادرزاده اش«لوط» نیز با حیواناتش بهدنبال اَبرام حرکت کرد. سرانجام آنها به«سرزمین کنعان» که خداوند قبلاً در
موردش به اَبرام گفته بود، رسیدند. ایشان در کنعان خیمههای خود را برپا کرده و زندگی
تازهٔ خود را شروع کردند. اما خیلی زود به مشکل برخوردند؛ زیرا در آنجا به اندازهٔ کافی برای همهٔ حیوانات جا نبود. بنابراین اَبرام و لوط مجبور شدند از یکدیگر جدا شوند. پس اَبرام به لوط گفت: «تو تصمیم بگیر که میخواهی از اینجا بروی یا اینکه بمانی.» لوط به طرف شهر «سُدوم» نگاه کرد و دید که زمینهای اطراف آن بسیار زیبا و سرسبزند و پر از چشمههای آب. بنابراین او بهترین زمین را انتخاب کرد و تصمیم گرفت بهطرف سُدوم حرکت کند.
یکروز سه مرد نزد اَبرام آمدند. این مردان که فرشتگانی از جانب خداوند بودند به او گفتند که خداوند میخواهد شهر سُدوم را بهخاطر کارهای بد مردمانش نابود کند. یکی از بزرگترین گناهان مردم سُدوم این بود که مردان با مردان و زنان با زنان ازدواج میکردند. خداوند میخواهد «یک مرد» با «یک زن» ازدواج کند. اما مردم سُدوم به قانون خدا اهمیت نمیدادند. اَبرام برای نجات سُدوم نزد خدا شفاعت کرد، یعنی از خدا خواست تا به آنها رحم کند و آنها را از بین نبرد. خداوند قول داد که اگر ده مرد عادل در شهر سُدوم پیدا شود او شهر را نابود نخواهد کرد، اما حتی یکنفر هم در آن شهر پیدا نشد که خدا را دوست داشته باشد.
وقتی فرشتگان به شهر سُدوم رسیدند، لوط آنها را به گرمی استقبال کرد و ایشان را جهت
سپریکردن شب به منزل خود آورد. آن فرشتگان به لوط هشدار دادند که خداوند میخواهد سُدوم را نابود کند و او باید آن شهر را ترک کند تا زنده بماند. صبح روز بعد فرشتگان به او گفتند: «عجله کن، همسرت و دخترانت را برداشته و از این شهر خارج شوید.» آنها بهسرعت لوط، همسر و دخترانش را از شهر خارج کرده، و به آنها هشدار دادند که به عقب نگاه نکنند. سپس خداوند از آسمان بر سُدوم آتش ریخت و شهر را سوزاند. اما زن لوط به حرف فرشتگان گوش نداد و به عقب نگاه کرد و درجا ستونی از نمک شد.
این داستان به ما نشان میدهد که چقدر انتخابات ما در زندگی مهم هستند. لوط با خودخواهی تصمیم گرفت شهر سُدوم را برای زندگی خود انتخاب کند که نتیجهٔ آن ازدستدادن همسر و خانهاش شد.
و اما اَبرام، در هر شرایطی از ارادهٔ خدا اطاعت میکرد، حتی اگر دلیل آن را نمیفهمید. بهخاطر همین هم خداوند او را برکت داد.
پیدایش فصل های ۱۲ و ۱۳ و ۱۸ و ۱۹
والدین:
اَبرام بهخاطر ایمانی که به خدا داشت، دعوت او را اطاعت کرد و بهسوی سرزمینی که خدا وعده اش را داده بود، به راه افتاد. او بدون آنکه بداند به کجا میرود، شهر و دیار خود را ترک گفت.
عبرانیان فصل ۱۱ آیه ۸
کودکان:
- اَبرام، همسرش و لوط را با خود به چه سرزمینی برد؟
- چه کسی بهترین زمین را برای خود انتخاب کرد؟ آن زمین کجا بود؟
- چرا خداوند سُدوم را نابود کرد؟