سلام به همگی،
ما آدما دنیای خیلی پیچیدهای داریم و هر روز، با این پیچیدگیهای درونی در کشمکش هستیم. برای همین، تصمیم گرفتم که ایندفعه یه نمونه از این پیچیدگیها یا چالشهای درونی خودمو با شما درمیون بذارم.
هر انسانی یه سری ضعفای شخصیتی داره. یکی از این ضعفا میتونه خشم و عصبانیت باشه و ممکنه که خیلیها با اون دستوپنجه نرم کنن، بهخصوص جوونا، و خود من.
مدتها بود که از ایمان من میگذشت و با خودم فکر میکردم که از وقتی ایماندار شدم، کاملاً از درون شفا پیدا کردم و دیگه هیچ چیزی نمیتونه منو خشمگین یا عصبانی کنه.
تا اینکه یه روز که با خواهرم توی ماشین نشسته بودیم و من داشتم رانندگی میکردم، در حال سبقتگرفتن از یه ماشینسنگین، رانندهای از پشت سر شروع کرد به مدام بوقزدن و با علامت نوربالا از من خواست که برم کنار. این کار منو خیلی خیلی عصبانی کرد، بهطوری که با سرعت تمام اون ماشین رو تعقیب کردم و گفتم تا یه بلایی سرش نیارم ولش نمیکنم! او زمان انقدر خشم وجودمو فرا گرفته بود که اصلاً متوجه گریههای خواهرم نمیشدم، متوجه نبودم که با این کارم چقدر از نظر روحی تحت فشار قرار داده بودمش، تمام وجودش داشت از ترس میلرزید… اما تو یه لحظه با صدای جیغ خواهرم به خودم اومدم: «تو الان فقط داری من و خودتو اذیت میکنی، بس کن دیگه، شیطان الان داره به این حال ما میخنده!»
این جمله بهیکآن منو به خودم آورد، خشم ما! خنده و خوشحالی شیطان!!!
خواهرم گفت: «اینو بدون که توی وجود تو بهجای آرامش، خشم هست.» بعدش با یه مثال حرفشو ادامه داد: « تو اگه یه پرتقال تو دستت داشته باشی و اونو فشار بدی بهجاش آب انار بیرون نمیاد! درسته که به تو از طرف اون راننده یه فشاری وارد شده، میدونم که کارش درست نبوده، ولی مهم اینه که در درون تو چی میگذره. با این شدت خشمی که از تو بیرون زد، میشه نتیجه گرفت که این خشم در درون تو بوده و با یه فشار و تلنگر بیرون ریخته شده.»
اون لحظه که خواهرم داشت همهٔ این حرفا رو با استرس و گریه میگفت، سرعت ماشین رو کم کردم و به مسیر ادامه دادم. وقتی تنها شدم، در خلوت خودم حرفهای خواهرم رو مرور کردم. دیدم واقعاً حقیقت داره، درون من خیلی خشم وجود داره و هردفعه این خشم به بهانههای مختلف بیرون ریخته میشه، هرچند که ظاهرم بسیار آروم بود و همیشه همه رو به آرامش و شادی تشویق میکردم.
این موضوع باعث شد که به حضور خدا برم و صادقانه و بدون ماسکی به چهره؛ خودم رو در برابرش بیرون بریزم، و بخوام که ریشهٔ این خشم رو در خودم پیدا کنم. البته موفق هم شدم. بعد از پیداکردن ریشه، شروع به دعا کردم و از خدا خواستم که برای آزادشدن از این مشکل حاد که نه تنها به خودم، بلکه به اطرافیان هم آسیب میرسوند به من راهکاری بده.
اولین راهکاری که خداوند به من داد این بود که از ضعف شخصیتی خودم فرار نکنم و بپذیرم که واقعاً این مشکل در من هست (در واقع صادقبودن بیرون و درونم)، روی خشم خودم سرپوش نذارم، نترسم از اینکه این احساسات زشتیهایی از درونم رو که نمیخوام باهاشون روبهرو بشم به من نشون بده و همینطور، بهجای فرارکردن یا نقابگذاشتن، با عیسی مسیح وارد این احساسات بشم، تنها در این صورته که خدا میتونه شفا رو در وجود من جاری کنه.
در ادامه باید به کلام رجوع میکردم و از خداوند یاد میگرفتم که چطور میتونم با خشم خودم مقابله کنم. توی انجیل، در نامه به افسسیان ۴ : ۲۶ خوندم: «خشمگین باشید، اما گناه مکنید: مگذارید روزتان در خشم به سر رسد.» واسم جالب بود که خدا این حسو سرکوب نکرده و میدونه انسان ممکنه خشمگین بشه، اما مهم اینه که در زمان خشم گناهی مرتکب نشیم. زمانی خشم تبدیل به گناه میشه که با انگیزههای خودپسندانه باشه، بنابراین بهجای حمله به مشکل، به شخص مقابل حمله میکنیم.
خداوند برای کنترل خشم در کلام راهکارهای بسیاری به ما داده، من توی کلام خیلی جستجو کردم و تقریباً تمام آیاتی که در مورد این موضوع بود رو پیدا کردم و اونها رو با درون خودم مقایسه کردم. این کار کمک خیلی خیلی بزرگی به من کرد، اینکه چطور با این احساس کنار بیام و مقابله کنم. برای این منظور، چند تا آیه حفظ کردم که موقع خشم و عصبانیت به خودم یادآوری کنم. مثلاً امثال ۱۱:۱۹ که میگه: «عقل انسان خشم او را باز میدارد.» این آیه برای من خیلی خاص شد، هر وقت نتونم خودمو کنترل کنم، اون لحظه از عقل خودم استفاده نکردم. یا امثال ۲۹:۱۴: «شخص دیرخشم از درک بسیار برخوردار است، اما تندخو حماقت را به نمایش میگذارد.»
با کمک این آیات، تونستم حکمت پیدا کنم. همچنین از تجربیات تلخ دیگران که بر اثر خشم و عصبانیت بهوجود اومده بود، درسها گرفتم و تونستم با فیض خداوند به این احساس منفی، آرومآروم غلبه کنم تا دیگه هر چیزی نتونه منو به راحتی عصبانی کنه.
دوستان عزیزم میدونم که قطعاً شما هم با این حس روبهرو شُدید، ولی بدونید هیچ غیرممکنی برای خدا وجود نداره، هیچ چیزی نیست که کلام خدا در مورد اون صحبت نکرده و راهکاری نداده باشه، فقط کافیه دنبال ثمرات نیکو در وجودتون بگردید. اگه جایی در شما ثمرات نیکو رشد نکرده، بدونید که خدا منتظره شما اعتراف کنید و به خدا اجازه بدید که برای آزادی و شفا به مدد شما بیاد.
ما میتونیم با خوبیکردن به عوض بدی، بهصورت کتابمقدسی با خشم برخورد کنیم.
رومیان ۱۲ : ۲