سلااام!
من بازم اومدم.
راستش دوباره یه مسئله دیگه ذهنمو درگیر کرده!
شما هم احساس میکنین که دیگه مرز بین خوشگذرونی و گناه رو خیلی سخت میشه تشخیص داد؟؟
این مسئله شما رو هم اذیت میکنه؟؟ یا فقط منم ! -_-
آخه میدونید، خب منم دل دارم! منم از مهمونی و بگو بخند خوشم میاد، ولی مشروب نمیخورم یا سیگار نمیکشم، و همین باعث میشه تو مهمونیا، توی مسافرتا و یا تولدای توی کافه راحت نباشم!
همیشه از این که مجبور بشم بین شادی و پاکی یکیو انتخاب کنم بدم میومده، و بدم هم میاد!
میدونم، درسته! هیچ جای انجیل نگفته که مثلاً مشروب حرامه یا سیگار ممنوعه، ولی این که چیزی بر ما حرام نباشه دلیل بر این نیست که هر چیزی شایسته ما باشه!
ما معبد خداییم…
معبد خدا
میتونید تصور کنید که این یعنی چی؟
منظورم اینه که چشماتونو ببندید و یه لحظه کل خونتون رو تصور کنین، بعد کل محله، بعد کل شهر، کل کشور، حالا کل قاره، کل کره زمین، منظومه شمسی، کهکشان راه شیری و هر چیزی فراتر از اون که هیچ کسی هنوز نمیدونه چیه!
حالا به این فکر کنید: خدایی درون ما زندگی میکنه که کل اینایی که تصور کردین رو آفریده!!!
من که واسه یه لحظه دقیقاً به این نتیجه میرسم که: «انسان چی هست که خدا بخواد بهش فکر کنه، چه برسه به این که تاج جلال رو هم روی سرش بذاره!!»
اوف! این که در ما ساکن باشه که دیگه جای خود داره!!
واقعاً خدا رو شکر برای روح قدوسش.
شاید برای بعضیها سؤال بشه که چجوری ممکنه روح خدا توی قلب ما بیاد؟؟
میشه که این رو ازش بخواید به همین سادگی… خدا مهربونتر از اونیه که فکرش رو میکردید… نه؟؟
خداوندا تو محبتی! و اونقدر خالصانه دوستمون داری که پسرت رو بهخاطر ما فدا کردی و تمام گناهان ما رو پاک، و قلبهامون رو سفید کردی. خدایا! این قلب، با تمام نقصها و ترکهای روش مال توئه. ازت میخوام که قلبم رو، از روح و عشق خودت پر کنی، اونقدر که لذتهای کوچیک این دنیا در برابرش هیچ باشه، قلبهامونو سیراب کن…
به نام مسیح…آمین
خب فکر کنم دیگه باید برم، با خدا خوش بگذره ^ـ^
*مزمور ۸
دختری از ایران