پیشگفتار:
آیا اینطور نیست که اگر شغل جدیدی بخواهیم، باید بهدنبال آن رفته و بهدستش آوریم؟ یا اگر همسری میخواهیم، خودمان یا خانوادهمان باید بهدنبال گزینههای مناسب بگردیم؟ یا اگر برای بچهدارشدن مشکل داریم، باید به دکتر مراجعه کرده و ببینیم که آنها چطور میتوانند این مشکل را برطرف کنند؟ اگر برای خرید خانه مشکل داشته باشیم چطور؟ در این صورت، باید به بانک برویم تا وام یا اعتبار مورد نیاز را بهدست آوریم و با کمک آن خانۀ مورد نظر خود را بخریم. ما معتقدیم که خودمان هر آنچه را که میخواهیم یا نیاز داریم، باید بهدست آوریم و هر آنچه فکر میکنیم برای دستیابی به آن لازم است، در دسترس داریم. آیا موافق نیستید؟
حال سؤال این است که در همۀ این چیزها، خدا کجاست؟ آیا وقتی با مشکلی مواجه میشویم، به خدا تکیه میکنیم؟ اینکه خدا میگوید مراقب ماست، نیاز ما را فراهم میکند و نباید بهخاطر هیچچیز نگران باشیم، با زندگی روزانۀ ما چه ارتباطی پیدا میکند؟ آیا این فقط زبانی روحانی است تا احساس خوبی به ما بدهد؟ خیر، این حقیقتی است که در کلام خدا یافت میشود. این کلام راهنمای زندگی ماست و از ما خواسته شده که از آن اطاعت کنیم. ما فراخوانده شدهایم که کاملاً به خدا اعتماد کنیم و همهچیز را به او بسپاریم؛ زیرا که او حقیقتاً مراقب ماست. اگر در انجام این کار کوتاهی کنیم، از پُری برکاتی که خدا برای ما فرزندانش فراهم میکند، لذت نخواهیم برد.
ابراهیم با مشکل بزرگی مواجه بود. خدا از او خواست تا پسرش را بر روی مذبح قربانی کند. چقدر انجام این خواسته، میتوانست برای او سنگین باشد. اما میدانید چه شد؟ او سعی نکرد راه بهتری پیدا کند. او به چپ و راست خود نگاه نکرد، بلکه فقط در اطاعت به جلو حرکت کرد تا کاری را انجام دهد که خدا از او خواسته بود. او به خدا اعتماد کرد تا همۀ کارها را به پیش ببرد. شاید او فکر میکرد خدا اسحاق را از مردگان برمیخیزاند؛ یا شاید فکر میکرد که همۀ اینها یک خواب است. اما بههرحال حرکت کرد. میدانید چه شد؟ خدا مداخله کرد. خدا در زمان درست، قوچی را فراهم کرد که جایگزین پسرِ ابراهیم شود. بهخاطر اعتماد و اطاعت کامل ابراهیم، خدا دوباره برکت بزرگی را بر زندگی و نسل او اعلام کرد. بهراستی که ما چه خدای عظیمی را خدمت میکنیم!
آیا ما میخواهیم با اطاعتی مانند اطاعت ابراهیم قدم برداریم؟ آیا میخواهیم که از الگوی ابراهیم پیروی کنیم، مردی که ایمانش برای او عدالت محسوب شد و همهچیز را در مذبح به خدا تقدیم کرد؟ آیا میخواهیم به خدا اعتماد کنیم تا نتیجۀ درست را حاصل کند؟ نتیجهای که او برای زندگی ما میخواهد، نه آن نتیجهای که ما برای خودمان میخواهیم؟ اگر ما چنین چیزی را میخواهیم، از کلام خدا اطاعت خواهیم کرد و ماندن در ارادۀ او، ما را با آرامش و آسایش کامل پُر خواهد ساخت. آیا این در دنیای دشواری که امروز در آن زندگی میکنیم، با ارزشتر نخواهد بود؟
پس بیایید به کودکان خود دربارۀ ابراهیم و اسحاق، و اعتماد بسیار آنها به خدا تعلیم دهیم. کودکان باید بدانند که میتوانند به خدا اعتماد کنند. خدا به آنها اهمیت میدهد و همانطور که برای ابراهیم مهیا کرد، برای آنها نیز مهیا خواهد کرد. شاید آنها در حین بزرگشدن بتوانند به شکل هر چه بهتر، در میانۀ کشمکشهای خود، پیش از هر چیز به خدا اعتماد کنند. این کار آنها را از غصهها و اضطرابهای زیادی نجات میدهد و آنها با آرامش حقیقی روبهرو خواهند شد، آرامشی که فقط خدا میتواند بدهد! اجازه دهید که این فرصت را از آنها ندزدیم! قطعاً آنها لایق چنین امتیازی هستند!
نگاهی به کتابمقدس:
پیدایش ۲۲:۱-۱۹
آیهٔ کلیدی:
امثال ۳:۵، «با تمامِ دلِ خود بر خداوند توکل کن، و بر عقل خویش تکیه منما.»
مفهوم کلیدی:
خدا برای ما فرزندانش، در زمان درست مهیا خواهد کرد. فقط باید به او اعتماد کنیم و همهچیز را به او بسپاریم.
اهداف درس (دانستن، احساسکردن، انجامدادن):
۱- بدانند که خدا ابراهیم را امتحان کرد و از او خواست که پسرش را قربانی کند. ابراهیم به خدا اعتماد کرد و با وجودِ محبت عمیق نسبت به پسرش، از خدا اطاعت کرد. به همین دلیل، خدا در زمان درست، قوچی را فراهم کرد.
۲- احساس کنند که میتوانند به خدا اعتماد کنند و وقتی همهچیز را به خدا میسپارند، او فراهم میکند.
۳- چیزهایی را که باید و میتوانند به خدا بسپارند را تشخیص داده و منتظر تدارکات او باشند.
وسایل مورد نیاز:
– کتاب مقدس
– خوراکی
– کیسه/ سبد هدایا
– سرودهای پرستشی کودکانه
– کارتهای تصویری داستان ابراهیم و اسحاق
– وایت بُرد (تخته سفید) یا کاغذ، ماژیک
– جعبۀ دستمال کاغذی برای هر یک از شاگردان، کاغذ قهوهای، ماژیک، کاغذ قرمزِ نازک، چسب، قیچی و تکههای کوچکِ کاغذ سفید.
– روسری یا یک تکه پارچه برای بستن چشم، یک صندلی
– تصویر یک مذبح
خوشامدگویی:
- سرود خوشامدگویی (سرود مربوط به این قسمت و قسمتهای دیگر، برای دانلود در آخر همین صفحه قرار داده شدهاند.)
- خوراکی: خوراکیهایی را به بچهها بدهید که نیاز به تمیزکاری بعد از خوردن نداشته باشند. مانند آبمیوه و بیسکویت. زمانی را برای خوردن خوراکیها تعیین کنید: مثلاً ۱۰ دقیقه.
- زمان گفتگو: با بچهها دربارهٔ هفتهای که داشتند صحبت کنید. از آنها بپرسید چه کارهایی کردند، چه احساسی داشتند و… . نشان دهید که به آنها اهمیت میدهید.
- درس هفتۀ گذشته را پیگیری کنید.
پرستش و هدیه:
– سرودهایی دربارۀ ابراهیم و اسحاق؛ یا اعتماد، تسلیم و فراهمسازی.
– جمعآوری هدیهٔ بچهها (به یک سبد یا کیسه برای جمعآوری هدایا نیاز دارید. به آنها بگویید که این هدایا را بهعنوان پرستشی برای خدا جمعآوری و برای کمک به دیگران استفاده میکنید.)
خدای فراهمکننده
خــدا بــه ابراهیــم برکــت داد | یــک ســرزمین امــن و راحــت داد | |
یــک پســر آروم و مهربــون امــا | کــه اســمش بــود اســحاق خنــدون | |
اما خــدا یــک چیــزی ازش خواســت | هدیــه کنــه اســحاق رو بی کم و کاســت | |
ابراهیــم اطاعــت کــرد بی چون و چــرا | اســحاق رو برداشــت بــرد بــه کــوه موریــا | |
ابراهیــم خــود رو تســلیم خداونــد کــرد | خــدا نیــازش رو بــراش مهیــا کــرد | |
خــدا میخواســت کــه اونــو امتحــان کنه | تــا هــر چــه بیشــتر بــه خــدا اطمینــان کنــه | |
خدا هم اسحاق رو خیلی دوست داشت | اونــو روی مذبــح تنهــا نگذاشــت | |
مــا همــه فرزنــدان خــدا هســتیم | تســلیم خواســت و ارادۀ پــدر هســتیم |
دعا برای درس:
درس را با دعا شروع کنید. خدا را برای اینکه میتوانیم به او اعتماد کنیم، شکر کنید. اینکه او حتی آخرین دقیقه هم که باشد، برای ما فراهم میکند. خدا را برای همۀ چیزهایی که تابهحال برای ما مهیا کرده و همۀ چیزهایی که در آینده مهیا خواهد کرد، شکر کنید. از پدر بخواهید به کودکان کمک کند که به او اعتماد کنند و با هدایت او در زندگیشان، همهچیز را به او بسپارند.
قلاب (جلب توجه آنها):
بگویید: «امروز میخوام یه سؤال خیلی مهم ازتون بپرسم. شما به من اعتماد دارین؟ (اجازه دهید که پاسخ دهند.) به همکلاسیهاتون چطور؟ (اجازه دهید که پاسخ دهند.) اعتماد دارید؟ چه عالی. خُب، امروز میخوام اعتمادتون رو امتحان کنم. من یه روسری دارم و میخوام باهاش چشماتون رو ببندم. کسی میخواد داوطلب بشه؟ (چشمان اولین داوطلب خود را ببندید.)
خُب، حالا که نمیتونی چیزی ببینی، من راهنماییت میکنم و ازت میخوام که با دقت چیزایی که میگم رو انجام بدی! این راهنماییها تو رو به طرف یه صندلی هدایت میکنه. اگه کاری رو که بهت میگم درست درست انجام بدی، درست روی صندلی میشینی. اما اگه درست به حرفام عمل نکنی، میفتی رو زمین. به راهنمایی من اعتماد میکنی تا روی زمین نیفتی؟ (اجازه دهید که پاسخ دهد.) باشه، پس بیا شروع کنیم (صندلی را بردارید تا شخصی که چشمانش بسته شده نداند که صندلی کجاست. سپس، او را راهنمایی کنید تا به آرامی به طرف صندلی برود).»
وقتی روی صندلی نشست، بگویید: «عالیه عزیزم، خیلی خوب به راهنماییهام گوش دادی. تو واقعاً به من اعتماد کردی. (اگر روی زمین افتاد، بگویید، تو به اندازۀ کافی به من اعتماد نکردی و به راهنماییهای من گوش نکردی، درسته؟) حالا، کسی دوست داره که داوطلب بشه و راهنمایی کنه؟ (یک نفر را انتخاب کنید که راهنمایی کند.) باشه، بیا اینجا (به کسی که چشمانش بسته میشود، بگویید). خُب، حالا ببینیم که چقدر به همکلاسیت اعتماد میکنی. آمادهای؟ (اجازه دهید که پاسخ دهد و حتماً مطمئن شوید که چشمانش کاملاً بسته است. صندلی را در جای دیگری بگذارید.)»
به کسی که راهنمایی میکند، بگویید: «شروع کن و به طرف صندلی راهنماییش کن. آفرین! من واقعاً تحتتأثیر قرار گرفتم و خوشحالم که اینقدر به ما اعتماد کردی. بدون اعتماد نمیتونستی به راهنماییها عمل کنی و زمین میخوردی. خوشحال نیستی که اعتماد کردی و به راهنماییهای ما عمل کردی؟ (اجازه دهید که پاسخ دهد.) دوست داشتی زمین بخوری؟ (اجازه دهید که پاسخ دهد.) من که فکر نمیکنم. خُب، همونطور که از شما خواستم به ما اعتماد کنین تا شما رو تا صندلی راهنمایی کنیم، خدا هم از ما میخواد که بهش اعتماد کنیم. او برای ما فراهم میکنه و این چیزیه که توی درس امروزمون یاد میگیریم. آمادهاین؟ عالیه!»