پیشگفتار:
ما انسانها تمایل داریم که گزینههای بد را انتخاب کنیم! این اجتنابناپذیر است. چنانکه پولس میگوید، انجام کارهای بدی که میدانیم نباید آنها را انجام دهیم، راحتتر از انجام کارهای خوبی است که میدانیم باید انجام دهیم. (رومیان ۷:۱۴-۲۵) فقط با خدا است که میتوانیم انتخابهای درستی داشته باشیم. اما بیشتر اوقات، ما خدا را در انتخابهای خود دخالت نمیدهیم و در نتیجه، کارهای وحشتناکی انجام میدهیم که خودمان، دیگران، یا حتی خدا را آزرده میکنند و پیامد آن، شرمساری یا گوشهگیری خواهد بود. شاید هم دیگران از ما دوری کنند و چرخۀ درد و رنج ادامه مییابد.
چه اتفاقی میافتاد اگر هنگام ارتکاب اشتباه، ویژگیهای واقعی خدا را نشان میدادیم؟ با نگاهی به داستان یعقوب و عیسو میتوانیم ببینیم که چه اتفاقی میافتاد. داستانی در مورد دو برادر که انتخابهای وحشتناکی کردند و در نتیجه، خانوادهشان از هم پاشید. صرفنظر از این انتخابها و عواقب زیانبارشان، شاهد این هستیم که خدا دوباره یعقوب را میپذیرد. خدا اشتباهات وی را نادیده میگیرد، زیرا از نظر خدا، گذشتهها دیگر گذشته و روزی تازه در پیش است. این دقیقاً همان کاری است که ما باید برای یکدیگر انجام دهیم. ما باید الگویی از محبت بدون قید و شرط و پایدار خدا باشیم. محبتی که حساب خطاها را نگاه نمیدارد و همیشه آماده است که عزیزانش را تحت هر شرایطی در خانواده بپذیرد.
متأسفانه، کودکان بسیاری بهدست کسانی که این خصوصیات خدا را نشان نمیدهند، رنج میکشند. آنها محبت خدا را به این کودکان که محبوب خدا هستند، نشان نمیدهند. کودکان دائماً میشنوند که به دلیل انتخابها یا خطاهایی که مرتکب میشوند، آدمهای بدی هستند. بنابراین، این کودکان امیدی ندارند که بتوانند در آینده، چیزهای بهتری را انتخاب کنند. آنان باور میکنند که دوستداشتنی نیستند و هیچ آیندهای پیش رویشان نیست. این کودکان در تکرار خطاهایی که مرتکب میشوند، گرفتار آمده و قلدرهای دور و برشان نیز از نگهداشتن آنان در چنان وضعیتی، بسیار خوشحال خواهند بود.
بیایید این قلدریها را متوقف کنیم! بیایید به کودکان خود امیدی را ببخشیم که سزاوارش هستند و به آن نیاز دارند! ما نباید دیگر ناامیدی و شکست را به خورد آنها بدهیم! در عوض، بیایید دربارۀ خدای یعقوب و عیسو به آنها تعلیم دهیم. به آنها فرصت بدهیم که خدایی را ببینند و بشناسند که تحت هر شرایطی عاشق آنهاست. بیایید الگویی از محبت خدا باشیم و بدون قید و شرط، دوباره آنها را در خانوادۀ خدا بپذیریم. خدا میخواهد آنها بدانند که او دوستشان دارد و امیدی برایشان وجود دارد. بیایید ابزاری باشیم که خدا برای رساندن این پیام به کودکان از آن استفاده میکند. آنها لیاقتش را دارند و بیشترشان نیز شدیداً نیازمند شنیدن آن هستند. شاید این تنها چیز مثبتی باشد که امروز میشنوند!
نگاهی به کتابمقدس:
پیدایش ۲۵:۱۹-۳۴، پیدایش ۲۷:۱-۴۵، پیدایش ۲۸:۱۰-۲۲
آیهٔ کلیدی:
مزامیر ۱۳۶:۱، «خداوند را سپاس گویید؛ زیرا که نیکوست و محبت او جاودانه است.»
مفهوم کلیدی:
خدا همیشه، بدون توجه به انتخابها یا خطاهایی که مرتکب میشویم، ما را دوست دارد. تنها کاری که باید انجام دهیم، این است که بهسوی او بازگردیم و او دوباره ما را خواهد پذیرفت.
اهداف درس (دانستن، احساسکردن، انجامدادن):
۱- بدانند یعقوب و عیسو، انتخابهای عجولانه و بدی داشتند و عواقب آن را دیدند، اما خدا همچنان دوستشان داشت. یعقوب رؤیایی دید و بهسوی خدا بازگشت و خدا نیز او را برکت داد.
۲- احساس کنند که خدا بدون توجه به انتخابهای بد یا اشتباهاتشان، آنها را همچنان دوست دارد و هر کس را که بهسوی او بازمیگردد، تبدیل میکند.
۳- بخواهند زندگی خود را هرروزه، بدون توجه به اشتباهات گذشته به خدا بسپارند. از او کمک بخواهند تا چیزهای بهتری را انتخاب کرده و به آزاردهندگان خود، محبت روا داشته، برای ایشان دعا کنند.
وسایل مورد نیاز:
کتابمقدس
کیسه/ سبد هدایا
خوراکی
سرودهای پرستشی کودکان
کارتهای تصویری داستان یعقوب و عیسو
تختۀ سفید (وایت بُرد) یا کاغذ، ماژیک
چوب بستنی مخصوص کاردستی، پنبه، چسب، قیچی، الگوی کاردستی، و مدادهای رنگی
آب و رنگ غذا به رنگهای مختلف
یک دسر خوشمزه و غذاهایی که بچهها دوست ندارند بخورند
خوشامدگویی:
- سرود خوشامدگویی (سرود مربوط به این قسمت و قسمتهای دیگر، برای دانلود در آخر همین صفحه قرار داده شدهاند.)
- خوراکی: خوراکیهایی را به بچهها بدهید که نیاز به تمیزکاری بعد از خوردن نداشته باشند. مانند آبمیوه و بیسکویت. زمانی را برای خوردن خوراکیها تعیین کنید: مثلاً ۱۰ دقیقه.
- زمان گفتگو: با بچهها دربارهٔ هفتهای که داشتند صحبت کنید. از آنها بپرسید چه کارهایی کردند، چه احساسی داشتند و… . نشان دهید که به آنها اهمیت میدهید.
- درس هفتۀ گذشته را پیگیری کنید.
پرستش و هدیه:
– سرودهایی دربارۀ یعقوب و عیسو، محبت خدا و انتخابها
– جمعآوری هدیهٔ بچهها (به یک سبد یا کیسه برای جمعآوری هدایا نیاز دارید. به آنها بگویید که این هدایا را بهعنوان پرستشی برای خدا جمعآوری و برای کمک به دیگران استفاده میکنید.)
فرصت دوباره
یعقوب و عیسو پسران اسحاق | گاهی با هم دوست گاهی هم بداخلاق | |
یعقوب دُردونه مامان جونش بود | عیسو نور چشم بابا جونش بود | |
دوقلوها با هم رقابت داشتند | گاهی با هم دوست گاه حسادت داشتند | |
یعقوب بیشتر اوقات تو خونه میموند | عیسو شکارچی میزد از خونه بیرون با | |
اگر اشتباه کنیم از خداوند دور بشیم | حسادتها از هم تلخ و رنجور بشیم | |
خدا مراقب ماست همیشه حافظ ماست | اگر برگردیم به او خدا منتظر ماست | |
یعقوب و مادرش نقشه کشیدند | برکت رو از دست اسحاق قاپیدند | |
عیسو خشمگین شد مثل آتشفشان | یعقوب فرار کرد به سمت حران | |
اما سالها بعد به خونه برگشت | عیسو بخشیدش و از حقش گذشت | |
اونها سالها با هم زندگی کردند | در صلح و صفا با هم آشتی کردند | |
اگر اشتباه کنیم از خداوند دور بشیم | با حسادتها از هم تلخ و رنجور بشیم | |
خدا مراقب ماست همیشه حافظ ماست | اگر برگردیم به او خدا منتظر ماست |
دعا برای درس:
درس را با دعا شروع کنید. خدا را برای اینکه به ما اهمیت میدهد و بهترین نقشهها را برای ما دارد، شکر کنید. خدا را بهخاطر حضورش در زندگیمان و راهنماییهایش، هرگاه که از او راهنمایی بخواهیم، شکر کنید. از پدر بخواهید به ما کمک کند تا همۀ انتخابها و تصمیمهای خود را به او بسپاریم، توسط او هدایت شویم و بهترین نقشههای خدا را برای زندگی خود درک کنیم.
قلاب (جلب توجه آنها):
بگویید: «امروز یه بازی داریم به اسم «از ارباب اطاعت کن». برای این بازی میخوام که همه تو یه دایره کنار هم بشینین. حالا دو تا داوطلب میخوام. یکی ارباب میشه و اون یکی خادم. کی دوست داره به من کمک کنه؟ (اجازه دهید پاسخ دهند.) عالیه، بیاین اینجا کنار من (از ارباب و خادم بخواهید کنار شما بیایند).
خب، ببینین اینجا چی دارم (اجازه دهید پاسخ دهند). بله، بادکنک. یهدونه آبی و بقیه زرد. همۀ اینا توی این دایره هستن و فقط خادم میتونه بهشون دست بزنه. اما حدس بزنین که باید چهکار کنیم؟ چشمهای خادم رو میبندیم! وقتی چشمهای خادم بسته شد، اون فقط باید بادکنکی رو که اربابش میخواد و راهنماییش میکنه، پیدا کنه، یعنی بادکنکی که رنگش با بقیه فرق داره.
ارباب باید خادم رو درست راهنمایی کنه. ارباب، آمادهای این کار رو انجام بدی؟ (اجازه دهید که ارباب داوطلب پاسخ دهد.) عالیه! این بازی خیلی راحته، مگه نه؟ (اجازه دهید پاسخ دهند.) حالا، خادم و ارباب رو آماده میکنیم (چشمان خادم را ببندید و اگر لازم است در راهنماییکردن به ارباب کمک کنید).
خب، فکر کنم که آمادهایم. ارباب، شروع کن. خادمت رو به طرف بادکنک درست هدایت کن (اجازه دهید که ارباب راهنمایی کند و خادم سعی کند که بادکنک را پیدا کند. وقتی خادم بادکنک درست را پیدا کرد، کلاس باید برای آنها دست بزند. سپس ارباب میتواند خادم شود و یک نفر دیگر در اتاق میتواند ارباب شود و همینطور ادامه بدهید، بستگی به این دارد که چقدر زمان دارید).
خیلی خوش گذشت، مگه نه؟ (اجازه دهید پاسخ دهند.) خادم بادکنکهای زیادی داشت که باید از بینشون انتخاب میکرد، اما خوب شد که به ارباب گوش داد و بادکنک درست رو پیدا کرد، بادکنکی که به نظر ارباب، بهترین بادکنک بود. آفرین به همه! زندگی هم به همین شکله، ما جلومون کلی انتخاب داریم، اما خدا رو شکر که اون ارباب ماست و اگه بهش گوش کنیم، به ما نشون میده که انتخاب درست چیه. همونطور که این ارباب، امروز این کار رو کرد. این همون کاریه که یه نفر توی داستان امروزمون انجام داد!