همدست شدن با شیطان
اگر دقت کرده باشید، گناه آدم و حوا یک نافرمانی ساده نبود. قدم اول ایشان این بود که با مار، همان ابلیس، همدست شدند و خدا را دروغگو و بدخواه بهشمار آوردند. قدم دوم نیز این بود که قصد کردند «همچون خدا» شوند، دانای کل. در واقع، ایشان درست همان قصدی را کردند که شیطان زمانی بس دور در آسمان کرده بود. او نیز کوشید به مقامی بالاتر از خدا برسد و در این راه گروهی از فرشتگان خدا را با خود همراه ساخت. به این ترتیب بود که نیروی تاریکی شکل گرفت، احتمالاً پیش از آفرینش عالم هستی، و اکنون بر روی زمین، انسانی که مخلوق خدا بود به جبهۀ شیطان پیوست. خدا انسان را از جانب خود فرمانروای زمین ساخته بود. اما گویی این برای انسان کافی نبود. او قدرت و اقتداری بیش از این را مطالبه میکرد، خدایی را! سلطه بر همۀ امور را! آیا من و شما نیز مانند آدم و حوا «زیادهخواه» نیستیم؟ آیا چنانچه فرصتش را بیابیم دوست نداریم همهکس و همهچیز را تحت کنترل و سیطرۀ خود درآوریم؟ آدم و حوا نخواستند تحت فرمانروایی خدا بمانند، بلکه آگاهانه از حیطۀ اقتدار او بیرون رفتند و دست به انتخاب زدند. آنها بر آن شدند که به قلمروِ شیطان بپیوندند و خودشان کنترل زندگیشان را در دست داشته باشند. ایشان با اراده و اختیار آزاد، خانۀ پدر آسمانی را ترک گفتند. عمل ایشان یک نافرمانی ساده نبود، بلکه طغیان علیه خدا و حاکمیت او بود. پیوستن به قلمروِ تاریکی بود. حال آیا باید انتظار داشت که این خدای مهربان، این پدر آسمانی، فرزندان خود را به زور و با قهر و غضب به خانه برگرداند و ایشان را مجبور سازد در خانۀ او بمانند؟ خدایی که کتاب مقدس معرفی میکند، اینگونه نیست. او میخواهد انسان آزادانه او را دوست داشته باشد، نه با جبر و قهر و غضب.
نسلهایی نیز که از آدم و حوا پدید آمدند در قلمروِ تاریکی قرار داشتند، من و شما نیز. «تولد طبیعی» ما در قلمروِ تاریکی صورت گرفته است و هر انسانی بهطور طبیعی در این حیطه زندگی میکند. به همین دلیل است که همۀ ما به یک «تولد تازه» نیاز داریم، تولد در قلمروِ خدا. اما چگونه؟ و در اینجاست که ظهور عیسای مسیح و ولادت او اهمیت خود را متجلی میسازد.
پادزهری که خدا فراهم ساخت
یکی از متفکرین مسیحی گفتهای پرمعنی دارد. وی میگوید: «در آدم، انسان میکوشد خدا گردد. در مسیح، این خداست که انسان میشود.» همانطور که در بخشهای قبل گفتیم، آدم و حوا کوشیدند مانند خدا شوند. ایشان علیه خدا طغیان کردند. تمثیلوار میتوان گفت که کار ایشان یک «زهر» تولید کرد، زهری کشنده. حال، به یک «پادزهر» نیاز است. در قالب گفتۀ آن متفکر مسیحی، حالا که در آدم، یعنی همۀ انسانهایی که از نسل آدم و حوا به وجود آمدهاند، انسان میکوشد به خدایی برسد، پادزهر آن این است که خدا انسان شود و خدا این کار را در مسیح انجام داد، چرا که او «پسر یگانۀ خداست»، همذات با خدا. این پسر یگانه که از ازل از خدا مولود شده بود، انسان شد، همچون یک انسان عادی زندگی کرد، طعم بیعدالتی و ظلم را چشید، مرگی فجیع و خفتبار را تحمل کرد و ذلت و خواری را تجربه نمود. بدینسان، او پادزهر طغیان آدم را فراهم ساخت. خدا نیز برای آنکه تأیید کند که این پادزهر مورد پذیرش او قرار دارد، در سومین روز از مرگ عیسی، او را زنده ساخت و به آسمان بازگرداند و به دست راست خود نشانید. پولس رسول این حقیقت را به زیبایی بیان کرده، میفرماید: «او که همذات با خدا بود، از برابری با خدا به نفع خود بهره نجست، بلکه خود را خالی کرد و ذات غلام پذیرفته، به شباهت آدمیان درآمد. و چون در سیمای بشری یافت شد خود را خالی ساخت و تا به مرگ، حتی مرگ بر صلیب مطیع گردید. پس خدا نیز او را به غایت سرافراز کرد و نامی برتر از همۀ نامها بدو بخشید» (فیلیپیان ۲:۶-۹). به آنچه پولس رسول میفرماید، خوب دقت کنید. مسیح «خود را خالی کرد»، یعنی او زمانی که انسان شد، تمام اقتدار و شکوه خود را بهعنوان پسر خدا کنار گذاشت و از آنها استفاده نکرد. با اینکه از آنها کماکان برخوردار بود، اما آنها را بهکار نمیبُرد. سپس میفرماید «ذات غلام پذیرفت.» مسیح نیامد تا او را خدمت کنند، بلکه «آمد تا خدمت کند و جانش را چون بهای رهایی در راه بسیاری بنهد» (مرقس ۱۰:۴۵). و سپس میفرماید: «تا به مرگ، حتی مرگ بر صلیب مطیع گردید.» چرا میفرماید «حتی مرگ بر صلیب؟» اعدام از طریق صلیبکردن افراد، روشی بود که رومیها برای اعدام شورشیان سیاسی بهکار میبردند. مصلوبکردن نه تنها فرد اعدامی را بهمعنی کامل کلمه «زجرکش» میکرد، بلکه بسیار شرمآور و خفتبار بود. فرد ممکن بود تا دو یا سه روز روی صلیب زنده بماند. او را کاملاً برهنه به صلیب میخکوب میکردند. شخصی که روی صلیب آویخته باقی میماند، قادر به تنفس نبود؛ زیرا سنگینی بدنِ آویختهاش اجازه نمیداد ماهیچههای قفسۀ سینهاش بهدرستی عمل تنفس را انجام دهند. به همین دلیل، مجبور بود برای هر بار تنفس، پاهای خود را روی چوبهای که زیر پاهایش نصب میکردند، فشار دهد و خود را بالا بکشد و تنفس کند و دوباره به حالت آویخته برگردد. در ضمن، شخصی که ساعتها در چنین وضعیتی بهسر میبُرد، نیاز به قضای حاجت داشت. و عیسی، پسر خدا، آن پادشاه آسمانی، متحمل چنین خفت و خواریای گردید، خفتی که بازگوکردنش نیز شرمآور است. بدین گونه، «پادزهر» تهیه شد. همۀ ما که از نسل آدم و حوا «تولد طبیعی» یافتهایم، در طغیان و شورش آنها علیه خدا شریک هستیم. اما عیسی که پسر خدا بود، هیچ گناهی مرتکب نشد و با اینکه همذات با خدا بود، «انسان شد». عیسی در چنین ایام مقدسی ولادت یافت، متحمل ظلم و بیعدالتی گردید، با خفت و ذلت و خواری مُرد، دوباره زنده شد، بار دیگر به آسمان رفت و اکنون به دست راست خدا نشسته است.
اما پیام عید میلاد مسیح چیست؟ چگونه میتوانیم به ملکوت اعلای خدا وارد شویم؟ در قسمت بعدی (پایانی) این مقاله، جواب این سؤالات را خواهید یافت.