تماشای برنامهها در تلویزیون و تلفن همراه
فکر میکنم همهٔ ما مادرا میتونیم اعتراف کنیم که زمانهایی هست که آرزو میکنیم فرزندمون کمی بیشتر پای تلویزیون بشینه و کاری به کار ما نداشته باشه تا بتونیم به کارای منزل و احیاناً عقب افتادهمون برسیم، یا اینکه بتونیم فقط چند دقیقه، بدون مزاحمت، گوشهای بشینیم. گمان نکنم کسی از این احساس مستثنی باشه! مطمئنم برای همهٔ ما که مسئولیت بچهها و خونه و گاهی مشاغل خارج از منزل رو داریم، این مسئله قابل درک باشه، اما مشکل از اونجایی شروع میشه که این روند بهطور روزانه تکرار میشه و من ساعتها کودکم رو پای تلویزیون یا بازیهای کامپیوتری میذارم تا به کارای مختلف بپردازم.
وقتی کتاب پادشاهان، از به سلطنترسیدن بعضی از پادشاهان صحبت میکنه، در ادامهاش نام مادر اون پادشاه رو هم ذکر میکنه۱، در دنیای مردسالار اون زمان که افراد هویت خودشون رو از نام پدرشون میگرفتن، ذکر نام مادرشون کمی عجیب نیست؟ گویا کتاب مقدس میخواد اینو گوشزدکنه که پادشاه، چه خداترس باشه و چه شریر، در دستان چنین مادری پرورش یافته و بزرگ شده بوده.
مسئله اینجاست که نقش تعلیم و تربیت فرزند ما، به عهدهٔ والدین، به خصوص ما «مادرا» هستش، بهویژه تا قبل از سن مدرسه که معمولاً بچهها اوقات زیادی رو با مادرشون صرف میکنن، این نقش برجستهتره. اما زمانی که فرزند من این وقت رو با هرکس یا هر وسیلهٔ دیگهای صرف کنه ناخودآگاه این وظیفه و نقش به اون فرد یا وسیلهٔ دیگه داده میشه. بهطور مثال اگه فرزند من روزانه چندین ساعت رو پای تلویزیون یا تلفن همراه برای تماشای کارتون و بازی صرف میکنه، بخش بزرگی از هر اون چیزی رو که یاد میگیره؛ از این طریق خواهد بود و نقش مادر بالطبع کمرنگتر خواهد بود. البته من با برنامههای تلویزیونی و بازیهای کامپیوتری مخالف نیستم و فکر میکنم که بچهها میتونن چیزای مفید زیادی از اونا یاد بگیرن، اما درصورتیکه زمانش محدود، و کنترل در دست ما باشد نه فرزند ما!
بستگی به سن کودک، وقتی در مورد مسائل روزانه صحبت میکنیم (منظور مسائل عمیق زندگی نیست)، در واقع به رشد زبانی و کلامی او کمک میکنیم. از صحبت در مورد رنگها و آفتاب و درختان برای بچههای کوچیکتر گرفته تا گوشدادن به درد دل دختر یا پسر نوجونمون، یا در مورد اتفاقی که در مدرسه افتاده بوده. هنگامی که با او بازی میکنیم، از او در درستکردن کیک یا مرتبکردن منزل کمک میگیریم و یا زمانی که نگران به سمت ما مییاد که دوستش اسباب بازیش رو به زور گرفته، همهٔ اینها فرصتایی هستن که بتونه در مهارتهای اجتماعی و رشد شخصیت در ارتباط با دیگران رشد بکنه. در این حین با کمک ما یاد میگیره که چطور مهربون و بخشنده باشه، عذرخواهی کنه، اسباببازیهاش رو با دیگران شریک بشه و حتی طعم تلخ شکست رو بچشه. مسلماً که اگه کودکی ساعتها به تماشای برنامهها پای تلویزیون و موبایل بشینه چنین رشدی درش عقیم میشه.
در نهایت، برای رشد در زندگی مسیحی هیچ زمانی زود نیست. اگه برای آموزش کلام خدا و زندگی مسیحی به فرزندم وقت ندارم متأسفانه این فرصت رو به منابع دیگه میدم تا تعالیم نادرستشون رو به کودکم انتقال بدن. خوندن کتاب مقدس، صحبت در مورد اینکه خدا چقدر دوستش داره و حتی یاددادن اینکه خدا دنیا رو آفریده، به یک بچه دو یا سه ساله، به عهدهٔ ما والدین هست تا او رو با خداوند و کلام او آشنا کنیم.
شاید شما فکر کنید که دونستن این چیزا بهجای خود، اما من چطور میتونم در عمل این نکات رو در زندگیم پیاده کنم؟ چطور کنترل کنم که چقدر فرزندم تلویزیون تماشا کنه و موبایل رو در دست بگیره؟ در بخش سوم به نکات عملی در این مورد خواهیم پرداخت. اگه شما هم در این مورد تجربهای دارید، در قسمت نظرات زیر مقاله بنویسید.