در کتاب مقدس، زمانها و شرایطی وجود دارند که در آنها بهنوعی احساس و عاطفهٔ خدا را تجربه میکنیم. گاه این عاطفه در وضعیت صلح نمایان میشود، و گاه در وضعیت جنگ. اما آنچه که هست، مواجهشدن با فضایی است که در آن مستقیماً از جانب خدا، یا توسط کلامش و یا بهواسطهٔ انبیا، با احساس خدا و عاطفهٔ او روبهرو میشویم.
روابط عاطفی خدا با یعقوب بسیار خاص است. خاص؛ زیرا که بهحسب کلام، خدا در جایی میگوید که یعقوب را پیش از تولدش دوست داشته است (رومیان ۹: ۱۰ -۱۳). از اعمال خدا در کتاب مقدس، در مییابیم که وقتی قرار است او از کسی پشتیبانی کند، با تمام قدرت وارد عمل میشود. خدا آنقدر نسبت به یعقوب انعطاف دارد که در جایی در زمان کشتیگرفتن با وی، اجازه میدهد که یعقوب از او امتیاز بگیرد (پیدایش ۳۲: ۲۴ – 29). و بعد خدا او را برکت میدهد.
از جمله جاهایی که خدا بر یعقوب ظاهر میشود و او را برکت میدهد، پیش از زمان ازدستدادن همسر محبوبش «راحیل» است (پیدایش فصل ۳۵). برای یک انسان متعلق به جهان باستان (یعقوب)، این مژده که او بارور و کثیر میشود و از نسل او پادشاهان پدید میآید، میتواند بسیار امیدوارکننده و حتی هیجانانگیز باشد. مژدهای که شاید انسان امروزی نیز از شنیدن آن در پوست خویش نگنجد. آیا شنیدن این مژده باعث نمیشود که یعقوب در مواجهه با رویداد مرگ همسر محبوبش، پُرطاقت جلوه نماید؟ بهنظر اینطور میرسد.
پس آیا میتوان گفت که خدا در آن شرایط با دادن آن مژدهٔ عظیم به یعقوب، میزان عاطفه و احساس خویش را به او نشان میدهد؟ باز هم بهنظر میرسد که اینطور باشد.
زندگی یعقوب اما از فراز و نشیب های بسیاری برخوردار است. در فصل ۳۷ از کتاب پیدایش، با واقعهای روبهرو میشویم که آخرین سالهای زندگی یعقوب را بسیار تحت تأثیر خود قرار میدهد، آن واقعه چیزی نیست جز سرنوشت پسر محبوبش یوسف.
چنان جداییای بین یعقوب و یوسف روی میدهد که به تعبیر کتاب مقدس، یعقوب رخت خود را پاره کرده، پلاس دربَر میکند و روزهای بسیاری را برای پسر خود ماتم میگیرد (پیدایش ۳۷: ۳۴). این حزن و اندوه چنان برای یعقوب عظیم است که میگوید: «سوگوار نزد پسر خود به گور فرو میروم.» (۳۷: ۳۵)
پس خدایی که اینقدر یعقوب را دوست دارد در آن شرایط کجاست؟ خدا اجازه میدهد که یعقوب رنج این عشق پدر و فرزندی را با خود سالها به دوش بکشد. از سمتی دیگر خدا در کار صیقلدادن یوسف است تا او را برای کارهای عظیمی آماده کند، اما در این بین در موقع مقرر او از یعقوب دستگیری میکند.
خدا با یعقوب سخن میگوید و بدو میگوید که آن مژده که قرار بود بارور و کثیر گردد در سرزمین مصر تحقق خواهد یافت. خدا به یعقوب این مژده را نیز میدهد که چشمان او که بر اثر گریه بینایی خویش را از دست داده بودند، با دستان یوسف شفا خواهند یافت. خدا به او میگوید که مترس، من با تو خواهم آمد (پیدایش 45: 2 -4).خدا نیز در زندگی هر کدام از ما هدفهای بسیاری را محقق میکند. کدامیک از ما میتواند با قدرت بگوید که از رحمتهای خدا بینصیب و در فرازونشیبهای زندگی، از آغوش وی کاملاً دور بوده است؟