بند ۱
تنها عیسی باشد مالک دلم
تنها عیسی آنجا ساکن شود
محبت او را مانند نباشــد
تنها نزد او راحت مییابــم
بندگردان
غمـی نـدارم، گـله نکـنــم
خداوندم عیسی نزد من است
خود فرموده که دستم را میگیرد
برد آنجا که دائم راحت است
بند ۲
تنها عیسی کرد از گناهـم آزاد
تنها او در حق من احسان کرد
دلم را بشکافت با مهر عظیمش
آنگــه آرامــی آسمانـی داد
بندگردان
غمـی نـدارم، گـله نکـنــم
خداوندم عیسی نزد من است
خود فرموده که دستم را میگیرد
برد آنجا که دائم راحت است
بند ۳
وقتی در نبرد ناتوان میشـوم
تنها عیسی به من نیرو بخشد
از چشمه حیات او می نوشـم
دائم نیروی تـازه مییـابــم
بندگردان
غمـی نـدارم، گـله نکـنــم
خداوندم عیسی نزد من است
خود فرموده که دستم را میگیرد
برد آنجا که دائم راحت است
بند ۴
عیسی در این نبرد پیروزم کند
مـرا نزد خود آسمان برد
در آنجا همواره شادی خواهم کرد
راحت و آرام در آغوش او
بندگردان
غمـی نـدارم، گـله نکـنــم
خداوندم عیسی نزد من است
خود فرموده که دستم را میگیرد
برد آنجا که دائم راحت است