نان روزانه

کلام امروز: پیدایش ۳: ۱ - ۵ | مطالعهٔ کتاب مقدس: اول یوحنا ۲: ۱۵ – ۱۷

انکار نیکویی خدا

۱و اما مار از همۀ وحوش صحرا که یهوه خدا ساخته بود، زیرکتر بود. او به زن گفت: «آیا خدا براستی گفته است که از هیچ‌یک از درختان باغ نخورید؟» ۲زن به مار گفت: «از میوۀ درختان باغ می‌خوریم، ۳اما خدا گفته است، ”از میوۀ درختی که در وسط باغ است مخورید و بدان دست مزنید، مبادا بمیرید.“» ۴مار به زن گفت: «به‌یقین نخواهید مرد. ۵بلکه خدا می‌داند روزی که از آن بخورید، چشمان شما باز خواهد شد و همچون خدا شناسندۀ نیک و بد خواهید بود.»

پیدایش ۳: ۱ – ۵

وسوسهٔ مار در واقع تبدیل و تعدیل حقیقت کلام خدا بود. مار حقیقت پیام خداوند «هر آینه خواهی مرد» را تبدیل به «هر آینه نخواهید مرد» کرده و به آن برکتی نیز افزود: «چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود.»

شیطان تمامی میوه‌هایی که که آدم و حوا می‌توانستند از آن بهره ببرند را نادیده گرفت و به‌وسیلهٔ آنچه به سبب حکمت غایی خداوند ممنوع شده بود، حوا را فریفت. در واقع، آدم و حوا در باغ عدن کاملاً مستغنی و همه چیز را برای زندگی سعادتمند دارا بودند، میوهای فراوان برای خوراک و رابطهٔ صمیمی با یکدیگر و خدای متعال. شیطان این حقیقت استغنای ایشان را تحریف کرده، تمام آنچه داشتند و مجاز بود را نادیده گرفته، و آنچه نداشته و خدا ممنوع کرده بود را خواستنی و آزانگیز جلوه  داده بود.

هنوز هم شیطان از همین روش برای لغزش مردمان بهره می‌گیرد. بدین معنا که تمام آنچه را داریم در نظر نمی‌آوردیم و پیوسته به‌دنبال میوه‌های ممنوعه در زندگی خود هستیم. گویا آنچه نیکو و ثواب و در دست است را نادیده گرفته، به آنچه ممنوع و ناثواب است طمع می‌ورزیم.

اگوستین قدیس در کتاب اعترافات خود داستانی از کودکی خود بیان می‌کند که در درک این موضوع ما را یاری می‌رساند: «در مجاورت تاکستانمان، درخت گلابی پرثمری بود که میوه‌هایش هیچ جذابیتی نه از حیث زیبایی داشت و نه از بابت طعم (طبق عادت ناپسندمان بازی ما را بدان جا می‌کشاند). ما که تعدادی پسربچهٔ شرور بودیم، بدانجا می‌رفتیم، درخت را می‌تکاندیم، میوه‌هایش را می‌ربودیم و از آن غنیمتی بزرگ می‌ساختیم. نه آن که بخواهیم از خود پذیرایی کنیم، بلکه کمی از آن می‌خوردیم و باقی را جلوی خوکان می‌انداختیم و دل خوشی‌مان صرفاً ارتکاب عملی ممنوع بود.»۱


[۱] اعترافات اگوستین قدیس، ترجمه افسانه نجاتی، پیام امروز، تهران ۱۳۸۲، ص ۳۸

مطالعهٔ کتاب مقدس

پیدایش ۳: ۱ - ۵

۱و اما مار از همۀ وحوش صحرا که یهوه خدا ساخته بود، زیرکتر بود. او به زن گفت: «آیا خدا براستی گفته است که از هیچ‌یک از درختان باغ نخورید؟» ۲زن به مار گفت: «از میوۀ درختان باغ می‌خوریم، ۳اما خدا گفته است، ”از میوۀ درختی که در وسط باغ است مخورید و بدان دست مزنید، مبادا بمیرید.“» ۴مار به زن گفت: «به‌یقین نخواهید مرد. ۵بلکه خدا می‌داند روزی که از آن بخورید، چشمان شما باز خواهد شد و همچون خدا شناسندۀ نیک و بد خواهید بود.»

اول یوحنا ۲: ۱۵ – ۱۷

دل نبستن به دنیا
۱۵دنیا و آنچه را در آن است، دوست مدارید. اگر کسی دنیا را دوست بدارد، محبتِ پدر در او نیست. ۱۶زیرا هر چه در دنیاست، یعنی هوای نَفْس، هوسهای چشم و غرورِ مال و مقام، نه از پدر بلکه از دنیاست. ۱۷دنیا و هوسهای آن گذراست، امّا آن که ارادۀ خدا را به جا می‌آورد، تا ابد باقی می‌ماند.

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.