پیشگفتار:
ما باید در زندگی تصمیمهای زیادی بگیریم. مثلاً: اینکه برای درسخواندن به کدام مدرسه برویم؟ کجا زندگی کنیم؟ با چه کسی ازدواج کنیم؟ با چه کسی دوست شویم؟ برای شام چه بپزیم؟ امروز چه لباسی بپوشیم؟ فرزندان خود را چگونه تربیت کنیم؟ چه شغلی داشته باشیم؟ برای استراحت و مرخصی به کجا برویم؟ و… . حتی بعضی از ما، باید تصمیم بگیریم که در کدام کشور زندگی کنیم و در آنجا برای خدا چه کاری انجام دهیم. کلی تصمیم و راهحلهای احتمالی وجود دارند. اما از کجا شروع کنیم؟
من پیشنهاد میکنم با خدا شروع کنیم. او از همۀ مسائل دشوار ما، همۀ تصمیمهای ما و همۀ راهحلها یا گزینههای احتمالی برای هر یک از آنها آگاه است، حتی پیش از آنکه ما از آنها آگاه باشیم. او از آینده خبر دارد. او میداند که هر انتخابی بر زندگی و خانواده و فرزندانمان چه تأثیری میگذارد. او همهچیز را میداند! آیا میدانید که او فقط بهترین نقشهها را برای ما دارد. چنانکه ارمیا ۲۹:۱۱ میگوید: «زیرا فکرهایی را که برای شما دارم میدانم، که فکرهای سعادتمندی است و نه تیرهبختی، تا به شما امید بخشم و آیندهای عطا کنم.» چه کسی چیزی بیش از این میخواهد؟
پس طبیعی است که برای دریافت راهنمایی فقط به خدا تکیه کنیم. چرا نباید از خدایی که همهچیز را میداند، بخواهیم که در تصمیمهای مهم زندگی و حتی در تصمیمهایی که آنقدرها هم اهمیت ندارند، به ما کمک کند؟ بااینحال، گاه در انجام این کار هم شکست میخوریم. ما فکر میکنیم که خودمان میتوانیم راهحلی پیدا کنیم. شاید آنچه را خدا برای ما در نظر دارد، نمیخواهیم و چیز متفاوتی را میطلبیم. شاید اعتماد نداریم که او میداند چه چیزی به نفع ماست. بههرحال، مگر نه اینکه زمان حال، مهمتر از آینده است؟ چه کسی میداند که ما چند وقت دیگر روی زمین خواهیم بود.
اگر خادم ابراهیم اینطور فکر میکرد، در کنار چاه توقف نمیکرد و از خدا نمیخواست که همسر مناسب اسحاق را به او نشان دهد. شاید زنان زیادی بودند که میخواستند فرصتی برای یک زندگی بهتر داشته باشند. او میتوانست به سراغ هر زنی برود و از او بخواهد که با او به سرزمینش برگردد، اما این کار را نکرد. او از خدا کمک خواست و خدا او را بهسوی همسری مناسب هدایت کرد، همسر مناسبی که مادر همۀ فرزندان آیندۀ اسرائیل میشد. برکت خداوند از طریق او و اسحاق ادامه یافت، برکتی که به ابراهیم و نسل او وعده داده شده بود، برکتی که از طریق مردی به نام عیسی، پسر خدا، به ما نیز میرسد.
بیایید دربارۀ ابراهیم، اسحاق و ربکا به کودکان خود تعلیم دهیم. بیایید به آنها نشان دهیم که چگونه آن خادم به خدا تکیه کرد تا او را در تصمیمگرفتن راهنمایی کند و چگونه بهخاطر این کار، همۀ ما برکت یافتیم. بیایید به آنها کمک کنیم تا درک کنند که خدا میخواهد آنها را در یافتن بهترینها در زندگی راهنمایی کند. آرزوی ما این است که آنها درک کنند خدا فقط بهترین نقشهها را برای آنها دارد، آیندۀ آنها را میبیند و میخواهد به آنها کمک کند تا برکاتی را که او برایشان فراهم کرده، دریافت کنند. آنها شایستۀ این فرصت هستند که بهترینهای خدا را دریافت کنند. بیایید آنها را برای انجام این کار توانمند سازیم؛ زیرا که برکت خواهند یافت!
نگاهی به کتابمقدس:
پیدایش ۲۴:۱-۶۷
آیهٔ کلیدی:
امثال ۳:۶، «در همۀ راههای خود او را در نظر داشته باش، و او طریقهایت [راههایت] را راست خواهد گردانید.»
مفهوم کلیدی:
خدا برای هر یک از ما بهترین نقشهها را دارد و اگر در طلب راهنمایی او باشیم و طبق هدایت او عمل کنیم، حتماً به این نقشهها دست مییابیم.
اهداف درس (دانستن، احساسکردن، انجامدادن):
۱- بدانند ابراهیم بهدنبال بهترین همسر برای پسرش بود و از خادمش خواست که از شهر او همسر مناسبی را پیدا کند. خادم از خدا کمک طلبید و خدا او را بهسوی گزینۀ درست هدایت کرد.
۲- احساس کنند که خدا آنقدر به آنها اهمیت میدهد که وقتی میخواهند از بهترین چیزهایی که خدا برایشان در نظر دارد، آگاه شوند و آنها را بیابند، خدا هدایتشان میکند.
۳- تمام تصمیمهای آیندۀ خود را به خدا بسپارند و کلام خدا را بیشتر بیاموزند و از طریق ارتباط با خدا، بدانند که اهداف خدا برای زندگیشان چیست.
وسایل مورد نیاز:
– کتاب مقدس
– خوراکی
– کیسه/ سبد هدایا
– سرودهای پرستشی بچهها
– کارتهای تصویری داستان اسحاق و ربکا
– وایت برد (تختۀ سفید) یا کاغذ، ماژیک
– بادکنک (رنگ یکی از آنها باید متفاوت از بقیه باشد)، پارچهای برای بستن چشمها
الگوی طرح شتر، کاغذ سیاه، رنگ یا مداد شمعی سیاه، چسب، قیچی، مداد، مقوای سفید برای چسباندن بر روی آن
خوشامدگویی:
- سرود خوشامدگویی (سرود مربوط به این قسمت و قسمتهای دیگر، برای دانلود در آخر همین صفحه قرار داده شدهاند.)
- خوراکی: خوراکیهایی را به بچهها بدهید که نیاز به تمیزکاری بعد از خوردن نداشته باشند. مانند آبمیوه و بیسکویت. زمانی را برای خوردن خوراکیها تعیین کنید: مثلاً ۱۰ دقیقه.
- زمان گفتگو: با بچهها دربارهٔ هفتهای که داشتند صحبت کنید. از آنها بپرسید چه کارهایی کردند، چه احساسی داشتند و… . نشان دهید که به آنها اهمیت میدهید.
- درس هفتۀ گذشته را پیگیری کنید.
پرستش و هدیه:
– سرودهایی دربارۀ ابراهیم و اسحاق؛ یا اعتماد، تسلیم و فراهمسازی.
– جمعآوری هدیهٔ بچهها (به یک سبد یا کیسه برای جمعآوری هدایا نیاز دارید. به آنها بگویید که این هدایا را بهعنوان پرستشی برای خدا جمعآوری و برای کمک به دیگران استفاده میکنید.)
نقشهٔ خوب خدا
بچهها آی بچهها بیایید آی بیایید | وقت جشن و سروره عروسی و شادیه | |
یک ماجرای زیبا نقشهٔ خوب خد | واسه یه زوج خوشبخت اسحاق و ربکا | |
ما همگی شادیم خدای ما با ماست | توی هر تصمیمگیری اون بهترین راهنماست | |
خدمتکار ابراهیم بار سفر بست به اور | با یک گلهٔ شتر از بیابون کرد عبور | |
رفت و رسید سر چاه دید ربکا رو اونجا | خدا نشونهای داد که عروس خانم ربکاست | |
ما همگی شادیم خدای ما با ماست | توی هر تصمیمگیری اون بهترین راهنماست | |
دست بزنید همگی پا بکوبید همگی | اسحاق ربکا رو دید عروس خانم پسندید | |
ابراهیم و سارا شاد و خوشحال بودند | تموم خدمتکارها پُر از شوروحال بودند | |
ما همگی شادیم خدای ما با ماست | توی هر تصمیمگیری اون بهترین راهنماست |
دعا برای درس:
درس را با دعا شروع کنید. خدا را برای اینکه به ما اهمیت میدهد و بهترین نقشهها را برای ما دارد، شکر کنید. خدا را بهخاطر حضورش در زندگیمان و راهنماییهایش، هرگاه که از او راهنمایی بخواهیم، شکر کنید. از پدر بخواهید به ما کمک کند تا همۀ انتخابها و تصمیمهای خود را به او بسپاریم، توسط او هدایت شویم و بهترین نقشههای خدا را برای زندگی خود درک کنیم.
قلاب (جلب توجه آنها):
بگویید: «امروز یه بازی داریم به اسم «از ارباب اطاعت کن». برای این بازی میخوام که همه تو یه دایره کنار هم بشینین. حالا دو تا داوطلب میخوام. یکی ارباب میشه و اون یکی خادم. کی دوست داره به من کمک کنه؟ (اجازه دهید پاسخ دهند.) عالیه، بیاین اینجا کنار من (از ارباب و خادم بخواهید کنار شما بیایند).
خب، ببینین اینجا چی دارم (اجازه دهید پاسخ دهند). بله، بادکنک. یهدونه آبی و بقیه زرد. همۀ اینا توی این دایره هستن و فقط خادم میتونه بهشون دست بزنه. اما حدس بزنین که باید چهکار کنیم؟ چشمهای خادم رو میبندیم! وقتی چشمهای خادم بسته شد، اون فقط باید بادکنکی رو که اربابش میخواد و راهنماییش میکنه، پیدا کنه، یعنی بادکنکی که رنگش با بقیه فرق داره.
ارباب باید خادم رو درست راهنمایی کنه. ارباب، آمادهای این کار رو انجام بدی؟ (اجازه دهید که ارباب داوطلب پاسخ دهد.) عالیه! این بازی خیلی راحته، مگه نه؟ (اجازه دهید پاسخ دهند.) حالا، خادم و ارباب رو آماده میکنیم (چشمان خادم را ببندید و اگر لازم است در راهنماییکردن به ارباب کمک کنید).
خب، فکر کنم که آمادهایم. ارباب، شروع کن. خادمت رو به طرف بادکنک درست هدایت کن (اجازه دهید که ارباب راهنمایی کند و خادم سعی کند که بادکنک را پیدا کند. وقتی خادم بادکنک درست را پیدا کرد، کلاس باید برای آنها دست بزند. سپس ارباب میتواند خادم شود و یک نفر دیگر در اتاق میتواند ارباب شود و همینطور ادامه بدهید، بستگی به این دارد که چقدر زمان دارید).
خیلی خوش گذشت، مگه نه؟ (اجازه دهید پاسخ دهند.) خادم بادکنکهای زیادی داشت که باید از بینشون انتخاب میکرد، اما خوب شد که به ارباب گوش داد و بادکنک درست رو پیدا کرد، بادکنکی که به نظر ارباب، بهترین بادکنک بود. آفرین به همه! زندگی هم به همین شکله، ما جلومون کلی انتخاب داریم، اما خدا رو شکر که اون ارباب ماست و اگه بهش گوش کنیم، به ما نشون میده که انتخاب درست چیه. همونطور که این ارباب، امروز این کار رو کرد. این همون کاریه که یه نفر توی داستان امروزمون انجام داد!