چرا خدا ارادهٔ خود را بهیکباره به انبیا مکشوف نکرده است؟ تفاوت رفتار خدا در عهدعتیق و عهدجدید چیست؟ برای دانستن جواب، قسمت پیشین را مطالعه کنید.
امروزه درک بشر به جایی رسیده که نمیتواند وجود خدایان متعدد را تصور کند. بشر امروزی یا به خدای واحد اعتقاد دارد؛ یا اصلاً به هیچ خدایی اعتقاد ندارد. حتی مذاهبی نظیر هندوئیزم و مرام بودا نیز بهشکلی خود را با اندیشهٔ خدای واحد انطباق میدهند. اما در روزگاران گذشته چنین نبود. حتی رومیهای متمدن و با فرهنگ نیز نمیتوانستند تصور کنند که فقط یک خدا و یک خالق وجود داشته باشد.
باور به خدایی واحد
از تاریخ عمومی جهان چنین بر میآید که پیش از ظهور ادیان توحیدی-ابراهیمی، بشر همواره به وجود خدایان متعدد اعتقاد داشته است و برای هر پدیدهای خدایی متصور بوده. از ماجراهای مربوط به پاتریارخها (ابراهیم، اسحاق و یعقوب) چنین استباط میکنیم که ایشان نیز بر این تصور بودند که خدایان مختلفی وجود دارند، اما یَهْوِه را خدای خاص خودشان تلقی میکردند، خدایی نادیده و برتر. این امر بهطور بارز در حکم اول «ده فرمان» مشهود است که میفرماید: «من هستم یَهْوِه، خدای تو… تو را خدایان دیگر غیر از من نباشد… زیرا که من یهوه… خدای غیور هستم.» (یعنی خدای حسود) برای قرنها، قوم اسرائیل بر این باور بودند که هر قومی خدایی دارد، اما خدای ایشان یهوه میباشد. به همین دلیل است که میبینیم ایشان بهمحض اینکه با غیبت طولانی موسی مواجه شدند، بتی ساختند که مظهر یکی از خدایان مصر بود و آن را پرستیدند. در نظر آنان تا این دوره، یهوه فقط یکی از خدایان بود. باز به همین دلیل است که قوم اسرائیل در سرزمین کنعان، هرگاه با خشکسالی مواجه میشدند، به بعل، خدای حاصلخیزی روی میآوردند. یهوه برای آنان خدای ملی بود، اما باور داشتند که خدایان دیگری نیز متعلق به اقوام دیگر وجود دارند که صاحب قدرت میباشند، مثلاً قدرت باراندن باران.
رویدادهای متقدم عهدعتیق این احساس را به خواننده میدهند که گویی یهوه میکوشد ثابت کند که از خدایان دیگر برتر است. این رویدادها گویی مبارزهٔ یهوه با این خدایان است بهمنظور اثبات برتری خود. موسی در دربار فرعون چوبدست خود را با قدرت یهوه مار ساخت. جادوگران مصری نیز به کمک «خدایان» خود چوبدستی خود را مار ساختند (که طبق عهدجدید میدانیم آنها چیزی جز ریاستهای عالم تاریکی نبودند، یعنی ارواح پلید قدرتمند). ماجرای ایلیا و انبیای بعل نمونهای دیگری از این مبارزه است. ایلیا نگفت که بعل مطلقاً وجود ندارد. هدف او این بود که ثابت کند یهوه خدای حقیقی است و قدرتش بسی فراتر از بعل است. کاهنان بعل نیز دعوت ایلیا به مبارزه را قبول کردند، چرا که میدانستند بعل قبلاً برای آنان معجزه کرده است. نکتهٔ مهم این بود که در آن روز خاص، بعل در مقابل یهوه ناتوان ماند.
قرنها طول کشید تا مفهوم خدای یگانه در اندیشهٔ یهودیان شکل گرفت. این حقیقت، بهطور خاص در نوشتههای انبیا تجلی یافته است، خصوصاً در بخشهای متأخر کتاب اشعیا. در این کتابها میبینیم که یهوه بهروشنی اعلام میدارد که فقط و فقط او خدا است؛ فقط او است که «صانع نیکی و بدی» است. قوم یهود فقط بعد از دورهٔ تبعید بود که یهوه را همچون خدایی یگانه و خالق عالم هستی پذیرفتند و یکبار و برای همیشه یگانهپرست شدند. در عهدجدید مکشوف شده که «خدایان دیگر»، همه فرشتگان شیطان هستند.
لذا عهدعتیق را میتوان کتابی درسی تلقی کرد که میکوشد «بهتدریج» اندیشهٔ یگانهبودن خدا را در ذهن بشر شکل ببخشد. این امر قرنهای متمادی طول کشید. کاری بس دشوار که امروز برای ما بدیهی جلوه میکند. اما در آن روزگاران مطلقاً بدیهی نبود. خدا در عهدعتیق، با مدارا و شکیبایی، میرفت که اصول اعتقادی درست را در ذهن بشر حک کند.