«و دیگر مرگ نخواهد بود؛ و ماتم و شیون و درد وجود نخواهد داشت، زیرا چیزهای اول سپری شد.»

مکاشفه ۲۱: ۴

مرگ، تنها واقعیت زندگی بشری است که از آن گریزی نیست. با این توصیف، مرگ اطرافیان، یکی از غریب‌ترین، ناملموس‌ترین و تلخ‌ترین وقایع زندگی است. چرا این‌گونه است؟ چرا حتی آگاهی از قطعیت وقوع آن، سهمگینی روبه‌رویی با آن را تقلیل نمی‌دهد؟

در واقع، اغراق نیست اگر بگوییم که در کتاب مقدس، به دفعات و مکرراً، از این دشمن شکست ناپذیر (به استثناء خنوخ، ایلیا و البته عیسی که از مردگان برخاست) به جدی‌ترین شکل ممکن، صحبت به میان آمده است. از پیدایش، که مرگ به عنوان مجازات گناه معرفی می‌شود، تا مکاشفه، که سرانجام مرگ از میان برداشته خواهد شد، حضور سنگین مرگ در زندگی افراد مختلف به چشم می‌خورد. هرچند مسیحیان، با قیام پر جلال مسیح از نیش زهرآگین مرگ ابدی نجات یافته‌اند، ولی در نهایت از طریق عبور از وادی مرگ است که به حیات ابدی وارد می‌شوند.

اما در مواجهه با ضربۀ سنگین مرگ یک عزیز چه باید کرد؟ شاید برای این سؤال فقط بتوان یک پاسخ را تصور کرد. «سوگواری!»، بله سوگواری مکانیزمی است که افراد را قادر به پذیرش فقدان عزیز خود می‌کند. برخلاف تصور بعضی از مسیحیان، کتاب مقدس سوگواری را به عنوان طبیعی‌ترین عکس‌العمل، در رویارویی با مرگ اطرافیان معرفی کرده است. البته فقط سوگواری صحیح و متناسب است که باعث تسلی خاطر عمیق می‌شود و نتیجه‌ای مطلوب می‌دهد.

به‌یاد می‌آورم که در دوران جوانی دوستی داشتم که توجه چندانی به مادر پیر خود نداشت. پس از فوت مادرش، چنان شوکی بر او وارد شد که تا چند سال بعد از آن واقعه، او به ‌جز رنگ سیاه، رنگ دیگری بر تن نمی‌کرد. در طی دوران طویل سوگواری، او هیچ‌گاه ریش خود را نتراشید و برای اصلاح موهای سر خود نزد آرایشگر نرفت. هرگاه با او برخورد می‌کردم، گویی همین دیروز مادر او فوت شده بود.

در همین رابطه واقعۀ تلخ دیگری را به ‌یاد دارم. در همسایگی ما جوانی به صورت اتفاقی باعث مرگ برادر خردسال خود شده بود. تمام خانواده و بسیاری از همسایگان از این واقعه در شوک بوده و به سوگ نشسته بودند. بعد از یکی دو هفته؛ با کمال تعجب آن جوان را در یکی از خیابان‌های اطراف دیدم که مشغول بازی فوتبال با جوانان دیگر بود، گویی هیچ اتفاقی نیفتاده بود. هر چند بر این باورم که بازی، پناهگاهی بود که این جوان از شوک مرگ برادر کوچکش به آن پناه برده بود.

این دو واقعه، دو نمونۀ واضح از عکس‌العملی نامتناسب در روبرویی با مرگ عزیزان است. اما به عنوان یک مسیحی در برخورد با مرگ یک عزیز، ما باید چگونه عمل کنیم؟ بجاست که در این رابطه نقش ایمان، تجربۀ زندگی مسیحی، و تعالیم کتاب مقدس را مورد توجه قرار دهیم؟

مهم‌ترین تفاوت در سوگواری مسیحیان با سایرین، وجود «امید» است. امید، عاملی است که از افراط و غلیان شدید و زیان‌بخش احساسات در دوران سوگواری جلوگیری می‌کند. همچنین سوگواری را از شکل زیان‌بخش آن خارج کرده، به فرایندی شفابخش تبدیل می‌کند. امید یک مسیحی در طی سوگواری، خدا را دعوت به حضور در این فرایند می‌کند. اولین عکس‌العمل بسیاری از افراد سوگوار، خشم و مقابله با خدا است. این افراد خدا را مسئول فقدان خود می‌دانند و در نتیجه او را زیر سؤال می‌برند. متأسفانه بعضی از مسیحیان، پس از مرگ یکی از عزیزان خود، از خدا دلسرد شده و حتی بعضی از ایمان خود دست می‌شویند. اما بعضی دیگر با امید در دوران سوگواری، به عوض مقابله با خدا، او را در کنار خود می‌بیند. امید، نیش مرگ را کشیده و مفهوم آن را در ذهن شخص سوگوار به یک وداع تقلیل می‌دهد. هرچند وداع هم به نوبه خود تجربۀ سنگین و دلخراشی است که با خود؛ دلتنگی و غم به همراه می‌آورد. اما وداع تجربه‌ای دائمی نیست و امید به قیام از مردگان در مسیح و دیدار مجدد، آن را قابل تحمل می‌کند. این را هم باید در نظر داشت که امید در زمان سوگواری ایجاد نمی‌شود، بلکه امید یک وضعیت مثبت ذهنی است که از تماس و ارتباط دائمی فرد مسیحی با خدای زنده و اطاعت از کلام او ایجاد شده، در زمان نیاز به یاری شخص می‌آید.

در اینجا ممکن است این سؤال مطرح شود که برای افرادی که عزیزان غیر مسیحی خود را از دست می‌دهند، چه امیدی وجود دارد؟ پاسخ این سؤال چندان آسان نیست، اما شاید برخورد ایوب در مواجهه با این موضوع، راه‌گشای ما باشد. ایوب برای فرزندان خوشگذران خود‌، دائماً دعا کرده، و قربانی می‌گذرانید. او بر این باور بود که قربانی‌ها و دعاهای او باعث تقدیس آنها می‌شود (ایوب ۱: ۴‌-۵‌). آیا از ما کاری بیشتر از آنچه ایوب می‌کرد، ساخته است؟ ایوب، خدا را مالک تمام زندگی خود می‌دانست. این باور او محدود به اموال او نمی‌شد، بلکه او خدا را مالک خانوادۀ خود هم می‌دانست. درست به همین دلیل او توانست این جملۀ معروف را با اطمینان بر زبان بیاورد، «خداوند داد و خداوند گرفت! نام خداوند متبارک باد!» (ایوب ۱: ۲۱)، اعتراف به قسمت اول این جمله آسان است، «خدا داد». اما، ما گرفتن را حق خدا نمی‌دانیم، چرا که بعد از دریافت از خدا، خود را مالک به‌حساب می‌آوریم. و هیچ مالکی مایل به از دست دادن مایملک خود نیست. اما یک ناظر، هر چند برای پس دادن چیزی دلتنگ می‌شود، اما هیچ‌گاه دلخور نمی‌شود. لازم است که به امین بودن خدا اعتماد کنیم و ایمان داشته باشیم که خدا به تمام دعاهای صمیمانۀ ما احترام می‌گذارد. فیض مسیح قیام کرده با شما باد.

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.