«متبارک باد خدا، پدر خداوند ما عیسی مسیح، که پدر رحمتها و خدای همهی دلگرمیهاست؛ که به ما در همهی سختیهایمان دلگرمی میبخشد تا ما نیز بتوانیم با آن دلگرمی که از او یافتهایم، دیگران را که از سختیها میگذرند، دلگرم سازیم.»
اول قرنتیان ۱: ۳ – ۴
ایوب و همسرش و سه دوستش، همگی بر دو موضوع توافق داشتند. نخست اینکه روزهای زندگی ما «اندک است و آکنده از مصیبت.»(ایوب ۱:۱۴) و دوم اینکه دست خدا تنگاتنگ در مصیبتهای ما در کار است. با وجود این، میبینیم وقتی ایوب و همسر و دوستانش میخواهند توضیح دهند که چه رابطهای میان خدا و مصیبتهای زندگی وجود دارد، نزاع و مجادله میان آنان رخ میدهد.
آنان بر سر علت مصیبت ایوب به بحث پرداختند درحالیکه اصلا از ماجرای پشت پرده در آسمان خبر نداشتند. بحث آنها بر سر این بود که خدا چه میخواهد بکند. هیچ یک نمیدانست که خدا مقاصد نیک فرجامی در پیش دارد که ورای درک انسانی است و او در صدد مجازات ایوب نیست. ایشان به بحث دربارهی صحت ادعای ایوب، مبنی بر ایمان و وفاداریاش نسبت به خدا پرداختند. هیچ یک نمیدانست که ایوب از شخصیتی اصیل برخوردار است، اما در حال رشد میباشد. نیز بحث میکردند که در برابر مصیبت، چه کسی باید کاری کند؟ و نیز چه کاری باید بکند؟ هیچ کدام از آنان نمیدانست که خداوند خواهد آمد و سوالاتی خواهد پرسید و نهایتا اهداف او به انجام خواهد رسید. خود خداوند دربارهی ایوب چنین سخن میگوید: «مردی بیعیب و صالح که از خدا میترسد و از بدی اجتناب میکند.» (ایوب ۸:۱). اما چه کسی میتوانست سفر پر تلاطمی را که منجر به اثبات این واقعیت شد، پیشبینی کند؟
هزاران سال از آن زمان گذشته ولی ما انسانها همچنان عمری کوتاه و مصیبتبار داریم. هنوز هم مشکلات زندگی؛ ما را آزار میدهند. چرا باید این بلا گریبانگیر من میشد؟ خدا کجاست؟ چه میکند؟ اصلا ایمان به خدا به چه درد میخورد؟ خداوند چگونه به داد من میرسد؟ سفر عمر من چرا اینچنین پر تلاطم است؟
اینکه کتاب مقدس میگوید کلمهی خدا، یعنی مسیح، جسم پوشید و میان ما ساکن شد، چه تاثیری بر مصیبتهای ما دارد؟ چه مصیبتهای ایوب در گذشته باشد، چه مصیبتهای ما در زمان حال. ایوب میگوید:
«من میدانم که ولیّ من زنده است،
و در آخر بر زمین خواهد ایستاد.
پس از آنکه پوست تنم اینچنین بگندد،
با این همه، در جسم خویش خدا را خواهم دید!
آری، من خودْ او را خواهم دید،
و چشمان خودم بر او خواهد نگریست، نه دیگری.
و دلم در اندرونم چه بیتاب است! (ایوب ۱۹: ۲۵ – ۲۷)
سرانجام «ولی» یا رهانندهی ایوب نزد او آمد. خداوند از میان گردباد پاسخ داد و ایوب گفت: «حال چشمانم تو را میبیند.» (ایوب ۵:۴۲). اما ما اینک واضحتر از ایوب میبینیم. ما از جایی که ایستادهایم میتوانیم عیسی مسیح را ببینیم. ما بهتر میتوانیم «رهاننده» را ببینیم. بهتر میتوانیم بفهمیم او چه کرده است. ما میتوانیم بهتر از ایوب بگوییم: «همان خدا که گفت نور از میان تاریکی بتابد، نور خود را در دلهای ما تابانید تا شناخت جلال خدا در چهرهی مسیح، ما را منوّر سازد. (دوم قرنتیان ۶:۴).» آری! ما میبینیم، اما با این حال هنوز زندگی ما کوتاه است و آکنده از مصیبت.
اگر شما کسی هستید که شیفتهی کتاب مزامیر است و اگر بر بخش دوم رساله رومیان باب ۸ تامل و تعمق کردهاید و اگر تحت تاثیر رسالهی اول پطرس قرار گرفتهاید، پس خوب میفهمید که فیض خدا چگونه در سختیها عمل میکند. با این وجود، همیشه در زندگی چالشهای جدیدی بر سر راه قرار میگیرند. دانستن اینکه در سختیها چگونه باید عمل کرد، همچون نان «منّا» است. بدین معنی که هر روز باید خوراک خود را به دست آوریم و نمیتوانیم آن را انبار کنیم. هرچند که روز به روز بهتر یاد میگیریم چگونه بیرون برویم و نیاز روزانه خود را بیابیم.
در عمل چگونه خدا سختیهای زندگی ما را با فیض خود در هم میآمیزد؟ شاید در تئوری پاسخ درست را بدانیم. شاید هم تجربهی دست اول در برخی اوضاع سخت داشته باشیم. با وجود این ممکن است برای رویارویی با مشکل تازهای که سر راه ما قرار میگیرد، متوجه شویم که خدا را آنطور که باید هنوز نمیشناسیم.
ما عادت داریم که پاسخ خدا به مشکلات را به پاسخی ساده و بدیهی تبدیل کنیم. او در پی دادن پاسخی طولانی و دراز مدت است، اما ما به دنبال پاسخی آنی و فوری هستیم. پاسخ خدا بر این امر تاکید دارد که باید آن را در عمل و به طور خاص در طی زندگی خود به کار ببندیم. ما طوری عمل میکنیم که گویی اگر کلمات درست را به کار ببریم همه چیز درست خواهد شد. اما پاسخ خدا شامل عوض کردن ما و تبدیل ما به اشخاصی بهتر است. ولی ما طوری عمل میکنیم که انگار اگر کمی از حقایق، اصول، راهکار و یا دیدگاه را با آنچه که هستیم ترکیب کنیم، کار درست میشود. خدا پاسخ خود را با یک انعطاف حیرتانگیز که مناسب قلب هر شخص است ارائه میدهد. اما ما آن را به فرمول تبدیل میکنیم. کافی است فقط به این ایمان بیاوری. کافی است فقط این کار را بکنی. کافی است فقط این را به خاطر بسپاری. واژهی «فقط» در بافت اصلی هیچ حقیقتی جای ندارد.
شاید به نظر تکراری بیاید، اما میخواهم بگویم که خدا همیشه ما را شگفتزده میکند. او مانع کار ما میشود! تمام کوششمان را به عمل میآوریم، ولی او کاری میکند که در آخر کم بیاوریم. اذیت میشویم، اما او کار خود را آهسته انجام میدهد. همهی اینها سبب میشود که ما در ایمان و محبت رشد کنیم. او از ما عمیقا خشنود میشود. متوجه میشویم که روند کار از آنچه انتظار داشتیم سختتر اما بهتر است. رحمت و راستی تمام ایام عمر ما در پی ما خواهد بود اما در انتهای راه به منزلگه میرسیم. مهم نیست که چند بار این جمله را شنیدهاید یا میدانستهایدد یا چقدر خوب میتوانید آن را بیان کنید، اما باز میگویم که پاسخ خدا همیشه بهتر از آنست که شما بتوانید تصورش را بکنید.
«خدا خودش پاسخ است!»