روز صلیب مقدسدر «روز صلیب مقدس» خاطرهٔ ماجرای بانو هِلِنا، مادر امپراطور کُنستانین، گرامی داشته میشود که بر طبق احادیث، صلیبی را بههنگام کاوش در ویرانههای شهر اورشلیم کشف کرد. صلیب، در سرتاسر جهان بهعنوان نماد مسیحیت پذیرفته شده است. در ماجرای باغ عدن، تصویری اولیه از نماد صلیب ارائه شده است. دو درخت در این باغ قرار داده شده بود: درخت حیات و درخت شناخت نیک و بد (پیدایش ۲:۹). آدم و حوا با خوردن از میوهٔ ممنوعشدهٔ درخت دوم، گامی گستاخانه برداشتند و خدا نیز ایشان را از فردوس بیرون راند. این امر سبب شد که خدا درخت حیات را از تحریکات آنی و ویرانگر انسانها در امان نگاه دارد.
در قلب و کانون ایمان و اعتقادات مسیحی، روایت انجیل دربارهٔ مصلوبشدن عیسی بهعنوان یک واقعیت تاریخی قرار دارد. صلیب پاسخی به گناه آدم و حوا تلقی شد، که مصالحه را میان انسان و خدا امکانپذیر ساخت. صلیب عیسی همان درخت حیات است که در تاریخ بشریت پدیدار گشت.
لذا باید بهخاطر صلیب شکرگزار باشیم و بر راز حیاتبخش آن تأمل نماییم، نه فقط به این دلیل که عیسی بر روی آن برای گناهان ما رنج کشید، بلکه به این علت نیز که حیاتی تازه پدید آورده، حیاتی که در آمرزش گناهان و در زندگی مقدس ثمر میآورد.
همانطور که در یکی از سرودها آمده: «جان من درخت حیات را دیده، درختی که ثمر آورده و پیوسته سبز است.»
دعای امروز
ای خدای قادر مطلق،
که در مصائب پسر متبارکت
وسیلهای برای مرگی جانکاه مهیا ساختی،
تا به جهت ما ابزاری برای حیات و آرامش باشد:
به ما عطا فرما تا به صلیب مسیح فخر کنیم،
و شادمانه در راه او رنج بکشیم؛
هماو که با تو زنده است و سلطنت میکند،
در اتحاد با روحالقدس،
یک خدا، اکنون و تا ابدالآباد.
مطالعهٔ کتاب مقدس
پیدایش ۳:۱-۱۵
و اما مار از همۀ وحوش صحرا که یهوه خدا ساخته بود، زیرکتر بود. او به زن گفت: «آیا خدا براستی گفته است که از هیچیک از درختان باغ نخورید؟» اما خدا گفته است، ”از میوۀ درختی که در وسط باغ است مخورید و بدان دست مزنید، مبادا بمیرید.“» زن به مار گفت: «از میوۀ درختان باغ میخوریم، بلکه خدا میداند روزی که از آن بخورید، چشمان شما باز خواهد شد و همچون خدا شناسندۀ نیک و بد خواهید بود.» مار به زن گفت: «بهیقین نخواهید مرد. چون زن دید که آن درخت خوشخوراک است و چشمنواز، و درختی دلخواه برای افزودن دانش، پس از میوۀ آن گرفت و خورد، و به شوهر خویش نیز که با وی بود داد، و او خورد. آنگاه چشمان هر دوی آنها باز شد و دریافتند که عریانند؛ پس برگهای انجیر به هم دوخته، لُنگها برای خویشتن ساختند. و صدای یهوه خدا را شنیدند که در خنکی روز در باغ میخرامید، و آدم و زنش خود را از حضور یهوه خدا در میان درختان باغ پنهان کردند. گفت: «صدای تو را در باغ شنیدم و ترسیدم، زیرا که عریانم، از این رو خود را پنهان کردم.» ولی یهوه خدا آدم را ندا در داده، گفت: «کجا هستی؟» خدا گفت: «که تو را گفت که عریانی؟ آیا از آن درخت که تو را امر فرمودم از آن نخوری، خوردی؟» آدم گفت: «این زن که به من بخشیدی تا با من باشد، او از آن درخت به من داد و من خوردم.» آنگاه یهوه خدا به زن گفت: «این چه کار است که کردی؟» زن گفت: «مار فریبم داد و من خوردم.» پس یهوه خدا به مار گفت: «چون چنین کردی، از همۀ چارپایان و همۀ وحوش صحرا ملعونتری! بر شکمت خواهی خزید و همۀ روزهای زندگیات خاک خواهی خورد. میان تو و زن، و میان نسل تو و نسل زن، دشمنی میگذارم؛ او سر تو را خواهد کوبید و تو پاشنۀ وی را خواهی زد.»
مزمور ۲
از چه سبب قومها میشورند و ملتها به عبث تدبیر میکنند؟ پادشاهان زمین به صف میشوند و فرمانروایان به مشورت مینشینند، بر ضد خداوند و بر ضد مسیح او؛ که «بیایید بندهایشان بگسلیم و زنجیرهایشان از خود بیفکنیم.» آن که در آسمانها جلوس کرده، میخندد؛ خداوندگار ریشخندشان میکند. آنگاه در خشم خویش بدیشان سخن خواهد گفت، و به غضب خویش ایشان را هراسان خواهد ساخت. خواهد گفت: «من پادشاه خود را نصب کردهام، بر کوه مقدسم صَهیون». و حال، من حکم را بازمیگویم، خداوند مرا گفته است: «تو پسر من هستی؛ امروز من تو را مولود ساختهام. از من بخواه، که ملتها را میراث تو خواهم گردانید و کرانهای زمین را مُلک تو خواهم ساخت. به عصای آهنین ایشان را خواهی شکست و همچون کوزۀ کوزهگر خُردشان خواهی کرد. پس حال خردمند باشید، ای شاهان، و ادب شوید، ای فرمانداران جهان. خداوند را با ترس عبادت کنید و با لرز به وجد آیید. پسر را ببوسید، مبادا به خشم آید، و در راه هلاک شوید، زیرا خشم او به دمی افروخته میشود. خوشا به حال همۀ آنان که به او پناه میبرند.
مزمور ۸
ای یهوه، خداوندگار ما، چه شکوهمند است نام تو در سرتاسر زمین! تو جلال خویش را بر فراز آسمانها گسترانیدهای. از زبان کودکان و شیرخوارگان به سبب دشمنانت ستایش را بنیان نهادی، تا خَصم و انتقامگیرنده را خاموش گردانی. چون به آسمانهای تو بنگرم، که صنعت انگشتان توست، و به ماه و ستارگان که تو بر قرار داشتهای، گویم: انسان چیست که در اندیشهاش باشی، و بنیآدم، که به او روی نمایی؟ او را اندکی کمتر از فرشتگان ساختی و تاج جلال و اکرام را بر سرش نهادی. بر کارهای دستت، او را چیرگی بخشیدی و همه چیز را زیر پاهای او نهادی: گوسفندان و گاوان را، به تمامی، و جانوران صحرا را؛ پرندگان آسمان، و ماهیان دریا را؛ و هرآنچه را که از راه دریاها میگذرد. ای یهوه، خداوندگار ما، چه شکوهمند است نام تو در سرتاسر زمین!
یوحنا ۱۲:۲۷-۳۶الف
«اکنون جان من مضطرب است. چه بگویم؟ آیا بگویم، ”پدر! مرا از این ساعت رهایی ده“؟ امّا برای همین منظور به این ساعت رسیدهام. پدر، نام خود را جلال ده!» آنگاه ندایی از آسمان در رسید که: «جلال دادهام و باز جلال خواهم داد.» پس مردمی که آنجا بودند و این را شنیدند، گفتند: «رعد بود.» دیگران گفتند: «فرشتهای با او سخن گفت.» عیسی گفت: «این ندا برای شما بود، نه برای من. اکنون زمان داوری بر این دنیاست؛ اکنون رئیس این جهان بیرون افکنده میشود. و من چون از زمین برافراشته شوم، همه را به سوی خود خواهم کشید.» او با این سخن، به چگونگی مرگی اشاره میکرد که انتظارش را میکشید. مردم گفتند: «بنا بر آنچه از تورات شنیدهایم، مسیح تا ابد باقی خواهد ماند، پس چگونه است که میگویی پسر انسان باید برافراشته شود؟ این پسر انسان کیست؟» عیسی به ایشان گفت: «تا اندک زمانی دیگر، نور با شماست. پس تا زمانی که هنوز نور را دارید، راه بروید، مبادا تاریکی شما را فرو گیرد. آن که در تاریکی راه میرود، نمیداند کجا میرود. تا زمانی که نور را دارید، به نور ایمان آورید تا فرزندان نور گردید.» چون این سخنان را گفت، از آنجا رفت و خود را از ایشان پنهان کرد.