نام ما، جزئی حیاتی از هویت و ارزش شخصی ماست. اما در این ماجرا، به کسی بر میخوریم که فقط با عنوان «علیل» شناخته شده است. پشتِ خمیدهٔ او، وادارش ساخته بود تا به زمین نگاه کند. او قادر نبود به چشم اطرافیان خود نگاه کند، نیز قاعدتاً اندامهای گوناگون بدنش نیز آسیب دیده بود. این زن هویتی نداشت؛ مگر هویت یک قربانی. به احتمال بسیار، شانههایش باری بس سنگینتر و منزویکنندهتر از آنچه دیگران تجربه کرده بودند، حمل میکرد. در انجیل، حضور او برای همهٔ آنانی است که باطن و زیباییشان بهخاطر برچسبها از دیدهها نهان مانده است، برچسبهایی نظیر «همجنسگرا»، «جهانسومی»، «مستمریبگیر» و خیلی برچسبهای دیگر که میتوان به این فهرست افزود.
شفایی را که عیسی عطا فرمود، همان «خلاصییافتن» را، باید شفایی جسمی تلقی کرد. خمیدگی پشت این زن برطرف شد و توانست راست بایستد. اما شفای دیگری نیز به او عطا شد، عیسی او را «دختر ابراهیم» نامید. در همهٔ انجیلها، فقط در اینجاست که از این اصطلاح استفاده شده است. عیسی از او بهعنوان وارث کسی تجلیل بهعمل آورد که در یک شب پُرستاره، این وعده را دریافت کرد که ملتی عظیم و مبارک از وی بهوجود خواهد آمد (پیدایش ۱۵:۵-۶). او وارث این برکت بود و اکنون آزاد شد تا خودش نیز باعث برکت دیگران گردد. یک بار دیگر، عیسی بنبست فرد را تبدیل کرد به یک بزرگراه تا بتواند زندگی تازهای را با خودش، با همسایگانش و با خدایش آغاز کند.
وقتی دنیا میکوشد ما را در عمق خاک فرو کند، خدا ما را تبدیل به یک بذر میکند. برای من جالب است که بدانم زندگی این زن، از آن روز به بعد، چه شکلی به خود گرفت، از آن روز که شروع کرد به زیستن و رشدکردن در مسیر رؤیایی که خدا برایش در نظر داشت.
مطالعهٔ کتاب مقدس
لوقا ۱۳:۱۰-۱۷
در یکی از روزهای شَبّات، عیسی در کنیسهای تعلیم میداد. در آنجا زنی بود که روحی او را هجده سال علیل کرده بود. پشتش خمیده شده بود و به هیچ روی توان راست ایستادن نداشت. چون عیسی او را دید، نزد خود فرا خواند و فرمود: «ای زن، از ضعف خود خلاصی یافتی!» سپس بر او دست نهاد و او بیدرنگ راست ایستاده، خدا را ستایش کرد. امّا رئیس کنیسه از اینکه عیسی در روز شَبّات شفا داده بود، خشمگین شد و به مردم گفت: «شش روز برای کار دارید. در آن روزها بیایید و شفا بگیرید، نه در روز شَبّات.» خداوند در پاسخ گفت: «ای ریاکاران! آیا هیچیک از شما در روز شَبّات گاو یا الاغ خود را از طویله باز نمیکند تا برای آب دادن بیرون بَرَد؟ پس آیا نمیبایست این زن را که دختر ابراهیم است و شیطان هجده سال اسیرش کرده بود، در روز شَبّات از این بند رها کرد؟» چون این را گفت، مخالفانش همه شرمسار شدند، امّا جمعیت همگی از آن همه کارهای شگفتآور او شادمان بودند.
ارمیا ۱:۴-۱۰
کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: «پیش از آنکه تو را در رَحِم نقش بندم، تو را شناختم، و پیش از آنکه به دنیا بیایی، تو را جدا کردم، و تو را بر قومها نبی قرار دادم.» آنگاه گفتم: «آه، ای خداوندگارْ یهوه، اینک من سخن گفتن نمیدانم، زیرا جوانی بیش نیستم!» اما خداوند مرا گفت: «مگو، ”جوانی بیش نیستم“، زیرا نزد هر کس که تو را بفرستم، خواهی رفت، و هرآنچه تو را امر فرمایم، خواهی گفت. از ایشان مترس، زیرا من با تو هستم تا رهاییات بخشم؛» این است فرمودۀ خداوند. آنگاه خداوند دست خود را پیش آورده، دهانم را لمس کرد. و خداوند مرا گفت: «اینک کلام خود را در دهانت نهادم. بدان که امروز تو را بر قومها و حکومتها برگماشتم، تا از ریشه بَرکَنی و منهدم نمایی، هلاک کنی و سرنگون سازی، بنا کنی و غرس نمایی.»
عبرانیان ۱۲:۱۸ تا آخر
زیرا «خدای ما آتش سوزاننده است.» پس چون پادشاهیای را مییابیم که تزلزلناپذیر است، بیایید شکرگزار باشیم و خدا را با ترس و هیبت عبادتی پسندیده نماییم، عبارتِ ’یک بار دیگر‘ به از میان برداشته شدنِ چیزهایی اشاره دارد که به لرزه درمیآیند - یعنی چیزهای آفریده شده - تا آنچه تزلزلناپذیر است، باقی بماند. در آن زمان، صدای او زمین را به لرزه درآورد، امّا اکنون وعده داده است که «یک بار دیگر نه تنها زمین بلکه آسمان را نیز به لرزه در خواهم آورد.» بههوش باشید که از گوش فرا دادن به آن که سخن میگوید، سر باز مزنید. اگر آنان که به آن که بر زمین بدیشان هشدار داده بود گوش فرا ندادند، راه گریزی نیافتند، پس ما چه راه گریزی خواهیم داشت اگر از گوش فرا دادن به آن که از آسمان به ما هشدار میدهد، سر باز زنیم. و به عیسی که واسطۀ عهدی جدید است، و به خونِ پاشیدهای که نیکوتر از خون هابیل سخن میگوید. به کلیسای نخستزادگانی که نامهایشان در آسمان نوشته شده است. به خدا نزدیک شدهاید، به خدایی که داور همۀ آدمیان است، و به روحهای پارسایانی که کامل شدهاند، بلکه به کوه صَهیون نزدیک آمدهاید، به اورشلیم آسمانی که شهر خدای زنده است. به جمع شادمانۀ هزاران هزار فرشته آمدهاید، آن منظره چنان هراسناک بود که موسی گفت: «از ترس به خود میلرزم.» زیرا تحمّل آن فرمان را نداشتند که میگفت، «حتی اگر حیوانی کوه را لمس کند، میباید سنگسار شود.» و نه به نفیر شیپور و یا به آواز کلامی که شنوندگان التماس کردند دیگر با ایشان سخن نگوید. زیرا به کوهی نزدیک نیامدهاید که بتوان لمس کرد، کوهی که مشتعل به آتش باشد؛ و نه به تاریکی و تیرگی و باد شدید؛