موضوع بیداری و انتظار، با مَثَل ده باکره ادامه مییابد. یکی از مفسرین چنین بیان داشته: با وجود آنکه در ابتدای مَثَل، پنج تن از آنان دانا و پنج تن دیگر، نادان معرفی شدهاند، اما از ظاهر آنان نمیتوان تشخیص داد که کدام دانا و کدام ناداناند. همگی آنان برای اجرای نقش، آماده بودند؛ زیرا چراغهای خود را برداشته و منتظر داماد بودند. تفاوت بین این دو دسته زمانی مشخص شد که آمدن داماد به تعویق افتاد. روغن چراغ آنان تمام شد و باکرههای نادان فهمیدند که روغن بیشتری با خود نیاوردهاند.
پس شاید حس کنیم که رسیدن داماد، درحالیکه باکرههای نادان رفتهاند تا روغن بخرند، اجتنابناپذیر است. ممکن است پاسخ داماد به کسانی که دیر رسیدهاند و میخواهند وارد جشن شوند، خشن بهنظر برسد، اما تعلیمی که عیسی در اینجا میدهد، قرنها بعد در چارچوبی متفاوت انعکاس یافت: «آمادگی، همهچیز است.» (هملت، پردهٔ ۵، صحنهٔ ۲). این تعلیمی است که عیسی بارها در قالب مَثَلهای مختلف تکرار کرده بود. اگر کسی میخواهد برجی بسازد، باید ابتدا مطمئن شود که امکانات کافی برای به پایان رساندن آن را در اختیار دارد (لوقا ۱۴:۲۸-۳۰). همچنین، پادشاهی که به جنگ میرود، باید ابتدا تعداد سربازان مورد نیاز خود را برای پیروزی محاسبه کند (لوقا ۱۴:۳۱-۳۳). مَثَل برزگر نیز به ما میگوید که با وجود آنکه بسیاری ممکن است سفر مسیحی خود را با اشتیاق آغاز کنند، اما همهٔ آنان منابع لازم برای به پایان رساندن آن را بهدست نمیآورند (متی ۱۳:۱-۸).
دعای امروز
ای خداوند جاودانی،
ای آغاز و پایان ما:
ما را همراه با تمامی خلقت به جلال خودت وارد کن،
جلالی که در اعصار گذشته پنهان بود،
ولی در خداوند ما عیسای مسیح آشکار شده است.
مطالعهٔ کتاب مقدس
متی ۲۵:۱-۱۳
«در آن روز، پادشاهی آسمان همچون ده باکره خواهد بود که چراغهای خود را برداشته، به استقبال داماد بیرون رفتند. پنج تن از آنان دانا و پنج تن دیگر نادان بودند. باکرههای نادان چراغهای خود را برداشتند، امّا روغن با خود نبردند. ولی دانایان، با چراغهای خود ظرفهای پر از روغن نیز بردند. چون آمدن داماد به درازا کشید، چشمان همه سنگین شده، به خواب رفتند. در نیمههای شب، صدای بلندی به گوش رسید که میگفت: ”داماد میآید! به پیشواز او بروید!“ آنگاه همۀ باکرهها بیدار شدند و چراغهای خود را آماده کردند. نادانان به دانایان گفتند: ”قدری از روغن خود به ما بدهید، چون چراغهای ما رو به خاموشی است.“ امّا دانایان پاسخ دادند: ”نخواهیم داد، زیرا روغن برای همۀ ما کافی نخواهد بود. بروید و از فروشندگان برای خود بخرید.“ امّا هنگامی که آنان برای خرید روغن رفته بودند، داماد سر رسید و باکرههایی که آماده بودند، با او به ضیافت عروسی درآمدند و در بسته شد. پس از آن، باکرههای دیگر نیز رسیدند و گفتند: ”سرور ما، سرور ما، در بر ما بگشا!“ امّا او به آنها گفت: ”آمین، به شما میگویم، من شما را نمیشناسم.“ پس بیدار باشید، چون از آن روز و ساعت خبر ندارید.
مزمور۹۰
خداوندگارا، مسکن ما تو بودهای، نسل اندر نسل. پیش از آنکه کوهها زاده شوند، یا تو زمین و جهان را به وجود آوری، از ازل تا به ابد تو خدایی. انسان را به خاک بازمیگردانی و میگویی: «ای بنی آدم، بازگردید!» زیرا هزار سال در نظر تو همچون روزی است که گذشت یا چون پاسی از شب. ایشان را همچون سیلاب میروبی؛ همچون خوابند، همچون علفی که بامدادان تازه میشود: بامدادان میشکفد و میروید و شامگاهان پژمرده و خشک میشود. زیرا به خشم تو پایان میپذیریم، و به غضبت پریشان میگردیم. تقصیرهایمان را فرا رویت نهادهای، و گناهان پنهانمان را در پرتو حضورت. زیرا روزهایمان به تمامی در خشمت کاهیده میشود، و سالهایمان را چون آهی به سر میرسانیم؛ روزهای عمر ما هفتاد سال است و اگر قوی باشیم، هشتاد سال. اما مایۀ فخری در آنها جز محنت و اندوه نیست؛ زیرا بهسرعت میگذرند و پرواز میکنیم. کیست که از قدرت خشم تو آگاه باشد؟ زیرا خشم تو به عظمت ترسی است که باید از تو داشت. پس ما را بیاموز تا روزهای خود را بشماریم، تا دلی خردمند حاصل کنیم. خداوندا، برگرد! تا چند؟ بر بندگانت شفقت فرما. صبحگاهان ما را از محبت خود سیر کن تا تمامی عمرمان شادمانه بسراییم و شادی کنیم. شادمانمان گردان در عوض روزهایی که مبتلایمان ساختی، و سالهایی که بلا دیدیم. اعمال تو بر بندگانت نمایان شود و کبریایی تو بر فرزندان ایشان. لطف خداوندگارْ خدای ما بر ما باد! عمل دستهای ما را برایمان استوار گردان؛ آری، عمل دستهای ما را استوار گردان.
مزمور۹۲
چه نیکوست خداوند را ستودن، و در وصف نام تو، ای متعال، سراییدن؛ بامدادان محبت تو را اعلام کردن، و شامگاهان وفاداری تو را، با نوای بربطِ دهتار و نغمۀ چنگ. زیرا که تو ای خداوند، مرا به کارهایت شادمان ساختهای؛ پس در وصف اعمال دستهای تو شادمانه میسرایم. اعمال تو ای خداوند چه عظیم است، و اندیشههایت چه ژرف! مرد وحشی نمیداند و نادان این را درنمییابد که هرچند شریران چون علف برویند و بدکاران جملگی بشکفند، برای این است که تا به ابد هلاک گردند؛ اما تو ای خداوند، تا به ابد متعال هستی! زیرا که دشمنانت، ای خداوند، آری دشمنانت، بهیقین نابود خواهند شد، و بدکاران جملگی پراکنده خواهند گشت. اما تو شاخ مرا همچون شاخ گاو وحشی برافراشتهای، و روغن تازه بر من فرو ریختهای. دیدگانم شکست دشمنانم را دیده است، و گوشهایم خبر سقوط مخالفانِ شریرم را شنیده است. پارسا چون درخت خرما خواهد شکفت، و همچون سرو آزاد لبنان نمو خواهد کرد؛ آنان که در خانۀ خداوند غرس شدهاند، در صحنهای خدای ما خواهند شکفت. در پیری نیز میوه خواهند آورد و تر و تازه و سبز خواهند بود، تا اعلام کنند که خداوند راست است؛ او صخرۀ من است و در او ذرهای بیانصافی نیست.
پیدایش ۸:۱۵ - ۹:۷
آنگاه خدا به نوح گفت: «از کشتی بیرون بیا، تو و زنت و پسرانت و زنان پسرانت همراه تو. همۀ جاندارانی را که با تواَند، هر ذیجسدی را از پرندگان و چارپایان و همۀ خزندگانی که بر زمین میخزند، با خود بیرون آور تا بر زمین منتشر شده، در جهان بارور و کثیر گردند.» پس نوح با پسرانش و زنش و زنان پسرانش بیرون آمد. و همۀ وحوش، همۀ خزندگان، همۀ پرندگان، و هرآنچه بر زمین حرکت میکند، بر حسب خانوادههایشان، از کشتی به در آمدند. آنگاه نوح مذبحی برای خداوند بنا کرد و از همۀ چارپایان طاهر و از همۀ پرندگان طاهر گرفته، قربانیهای تمامسوز بر مذبح تقدیم کرد. و رایحۀ خوشایند به مشام خداوند رسید و خداوند در دل خود گفت: «دیگر هرگز زمین را به سبب انسان لعنت نخواهم کرد، هرچند که نیت دل انسان از جوانی بد است. و دیگر هرگز همۀ جانداران را هلاک نخواهم کرد، چنانکه کردم. «تا زمانی که جهان باقی است، کِشت و درو، سرما و گرما، تابستان و زمستان، و روز و شب، باز نخواهد ایستاد.»
آنگاه خدا نوح و پسرانش را برکت داد و به ایشان فرمود: «بارور و کثیر شوید و زمین را پر سازید. ترس و هیبت شما بر همۀ جانوران زمین و بر همۀ پرندگان آسمان و بر هرآنچه بر زمین میخزد و بر همۀ ماهیان دریا خواهد بود؛ آنها به دستان شما سپرده شدهاند. هر جنبندهای که حیات دارد، خوراک شما خواهد بود. همانگونه که گیاهان سبز را به شما دادم، اکنون همه چیز را به شما میبخشم. اما گوشت را با حیاتش که خون آن باشد، مخورید. بهیقین تاوان خون شما را که حیات در آن است باز خواهم ستانید: از هر جانوری آن را باز خواهم ستانید. تاوان جان انسان را از دست همنوعش نیز باز خواهم ستانید. «هر که خون انسان ریزد، خونش به دست انسان ریخته شود؛ زیرا خدا انسان را به صورت خود ساخت. و اما شما، بارور و کثیر شوید؛ بر زمین منتشر گردید و در آن بیفزایید.»