فرزند وعده
«خداوند آنچه را وعده داده بود، برای سارا بهجا آورد. پس سارا باردار شد و برای ابراهیم در پیری او پسری آورد.»
پیدایش ۲۱: ۱ – ۲
در باب دوازده کتاب پیدایش، خداوند به ابراهیم وعده میدهد که از او قومی بزرگ پدید آورد و تمامی جهان را توسط این قوم برکت دهد. بهطبع، سالهای عمر ابراهیم به او این مجال را نمیداد که انجام این وعدۀ خدا را با چشمان خود مشاهده کند و تنها باید امیدوار میبود که فرزندان او واسطۀ انتقال برکت خدا به تمامی طوایف زمین شوند. نکتۀ قابل توجه این است که خدا مقصود خاص خود را تنها به ابراهیم وعده نمیدهد، بلکه تأکید بر ایجاد قومی خاص با اشاره به نام همسر ابراهیم، حاکی از این است که هرچند قرار بود ابراهیم پدر این قوم باشد، اما خدا بهغیر از سارا مادری برای نسل موعود در نظر نگرفته بود. احتمالاً تفکر مردسالارانۀ جامعۀ آن روز، مانع از آن میشد که ابراهیم به نقش سارا در پدیدآیی این قوم توجه لازم را نشان دهد. در واقع، پیشنهاد همخوابگی ابراهیم با هاجر برای ادامۀ نسل، حاکی از این است که خود سارا نیز چنین نقش کلیدی و حساسی را برای خود تصور نمیکرد، اما خدا به مرور بر این زوج آشکار کرد که نقشۀ او کاملاً برخلاف انتظار طبیعی ابراهیم و سارا طرحریزی شده است.
بدین ترتیب، مداخلۀ الهی در موقعیتهای گوناگون، ابراهیم و سارا را آمادۀ پذیرش نقشۀ او میکرد. در واقع، مداخله و هدایت خدا آشکار میکند که هدف و برنامۀ الهی تا چه اندازه به واکنش مثبت مردان و زنان ایمان بستگی دارد، حتی با وجود لغزشهای آنان. در ماجرای فرعون و ابیملک، چیزی نمانده بود که بیخبری و ترس ابراهیم، نهتنها منجر به از دست دادن سارا شود، بلکه این خطر را نیز ایجاد کند که در نبود سارا نقشۀ خدا برای ابراهیم نیز پایان یابد. اما، مداخلۀ الهی بار دیگر سارا و ابراهیم را به وفاداری خدا نسبت به کلامش مطمئن ساخت.
در پایان، شگفتی بزرگ دیگری انتظار این زوج را میکشید. نازایی سارا و کهولت سن این زوج که به باور خود آنها انجام وعدۀ خدا از طریق سارا را غیرممکن میساخت، وسیلهای بود که خدا آن را برای ظهور جلال خویش برگزیده بود تا توسط انجام امری ناممکن انتظار ایمان لازم برای ظهور قوم برگزیدۀ خود را در ابراهیم و سارا ایجاد کرده، از طریق ایمان به امری ناممکن سایر طوایف زمین را برکت دهد.
مطالعهٔ کتاب مقدس
پیدایش ۲۱: ۱ – ۲
تولد اسحاق
۱و اما خداوند چنانکه گفته بود، به یاری سارا آمد؛ و خداوند آنچه را که وعده داده بود، برای سارا به جا آورد. ۲پس سارا باردار شد و برای ابراهیم در پیریِ او پسری به دنیا آورد، در همان زمان که خدا به او وعده داده بود.
پیدایش ۱۲: ۱۰-۲۰؛ ۱۶: ۱-۶؛ ۲۰: ۱-۷؛ ۲۱: ۱-۷
* پیدایش ۱۲: ۱۰-۲۰
اَبرام در مصر
۱۰و اما در آن سرزمین قحطی شد، و اَبرام به مصر رفت تا مدتی در آنجا به سر بَرد، چراکه قحطی شدید بود. ۱۱نزدیک ورود به مصر، اَبرام به همسر خویش سارای گفت: «میدانم که تو زنی زیباروی هستی. ۱۲مصریان چون تو را بینند، خواهند گفت: ”این زن اوست.“ آنگاه مرا خواهند کشت ولی تو را زنده نگاه خواهند داشت. ۱۳پس بگو خواهر من هستی، تا بهخاطر تو برای من نیکو شود، و جانم به سبب تو زنده بماند.» ۱۴چون اَبرام به مصر درآمد، مصریان آن زن را دیدند که بسیار زیبا بود. ۱۵و چون امیرانِ فرعون سارای را دیدند، وی را نزد فرعون ستودند. پس آن زن را به خانۀ فرعون بردند. ۱۶فرعون بهخاطر او به اَبرام احسان کرد، و اَبرام صاحب گلهها و رمهها، الاغهای نر و ماده، غلامان و کنیزان، و شتران شد.
۱۷اما خداوند، بهخاطر سارای همسر اَبرام، فرعون و اهل خانهاش را به بلایای سخت مبتلا کرد. ۱۸پس فرعون اَبرام را فرا خواند و گفت: «این چه کاری است که در حق من کردی؟ چرا به من نگفتی که او همسر توست؟ ۱۹چرا گفتی: ”خواهر من است،“ که او را به زنی گرفتم؟ اینک، این همسرت. او را برگیر و برو!» ۲۰آنگاه فرعون دربارۀ اَبرام فرمانهایی به افراد خود داد، و آنها او را با همسر و هرآنچه داشت روانه کردند.
* پیدایش ۱۶: ۱-۶
هاجَر و اسماعیل
۱و اما سارای همسر اَبرام فرزندی برای وی نیاورده بود. او را کنیزی مصری بود، هاجَر نام. ۲پس سارای به اَبرام گفت: «خداوند مرا از آوردن فرزندان باز داشته است. پس به کنیز من درآی؛ شاید به واسطۀ او صاحب فرزندان گردم». اَبرام به سخن سارای گوش گرفت. ۳پس زمانی که ده سال از سکونت اَبرام در سرزمین کنعان گذشته بود، سارای، همسر اَبرام، کنیز مصری خویش هاجَر را گرفته او را به شوهر خود اَبرام به زنی داد. ۴اَبرام به هاجَر درآمد، و او باردار گردید. و چون هاجَر دانست که باردار است، در بانوی خویش به دیدۀ تحقیر نگریست. ۵آنگاه سارای به اَبرام گفت: «ظلمی که بر من رفته بر گردن تو باد. من کنیز خویش را به آغوش تو دادم، و او چون دید باردار است، در من به دیدۀ تحقیر مینگرد. خداوند میان تو و من داوری کند.» ۶اَبرام به سارای گفت: «اینک اختیار کنیزت در دست توست. هرآنچه در نظرت پسند آید با او بکن.» پس سارای با هاجَر بدرفتاری کرد، و هاجَر از نزد او گریخت.
* پیدایش ۲۰: ۱-۷
ابراهیم و اَبیمِلِک
۱باری، ابراهیم از آنجا به سوی منطقۀ نِگِب کوچ کرد و میان قادِش و شور ساکن شد و مدتی در جِرار غربت پذیرفت. ۲او دربارۀ همسرش سارا گفت که «او خواهر من است.» و اَبیمِلِک پادشاه جِرار فرستاده، سارا را گرفت. ۳اما شبی خدا در خواب به اَبیمِلِک ظاهر گشت و به او گفت: «اینک به سبب زنی که گرفتهای میمیری، چراکه او زنی شوهردار است.» ۴و اَبیمِلِک هنوز به سارا نزدیک نشده بود؛ پس گفت: «خداوندگارا، آیا قومی بیگناه را هلاک خواهی کرد؟ ۵مگر ابراهیم به من نگفت: ”او خواهر من است“؟ و مگر سارا نیز نگفت: ”او برادر من است“؟ من این کار را با راستدلی و پاکدستی کردم.» ۶آنگاه خدا در خواب به او گفت: «آری، میدانم که این کار را با راستدلی کردی، و من بودم که تو را بازداشتم تا به من گناه نورزی. از همین روست که نگذاشتم او را لمس کنی. ۷پس اکنون همسر آن مرد را به او بازگردان، زیرا او نبی است، و برایت دعا خواهد کرد و زنده خواهی ماند. اما اگر همسرش را بازنگردانی، بدان که تو و هر که از آنِ تو باشد، بهیقین خواهید مرد.»
* پیدایش ۲۱: ۱-۷
تولد اسحاق
۱و اما خداوند چنانکه گفته بود، به یاری سارا آمد؛ و خداوند آنچه را که وعده داده بود، برای سارا به جا آورد. ۲پس سارا باردار شد و برای ابراهیم در پیریِ او پسری به دنیا آورد، در همان زمان که خدا به او وعده داده بود. ۳ابراهیم پسر خود را که سارا برایش زاده بود، اسحاق نامید؛ ۴و ابراهیم پسرش اسحاق را در هشتروزگی ختنه کرد، چنانکه خدا به او فرمان داده بود. ۵ابراهیم صد ساله بود که پسرش اسحاق برای او زاده شد. ۶و سارا گفت: «خدا خنده برایم ساخت، و هر که بشنود، با من خواهد خندید.» ۷و نیز گفت: «چه کسی میتوانست به ابراهیم بگوید که سارا فرزندان را شیر خواهد داد؟ با این حال، در سن پیری او پسری برایش زادم.»