پیشگفتار:
شجاعبودن هنگام روبهروشدن با موانع بیشمار این دنیا، میتواند کار بسیار دشواری باشد. گاهی اوقات فقط میخواهیم پنهان شویم و اتفاقات را نادیده بگیریم. اما بعد کسی از راه میرسد و سعی میکند ما را از مخفیگاهمان بیرون بکشد. بعد تلاش میکند توصیههایی بیشازحد ساده، برای برطرف شرایطی که با آن روبهرو شدهایم، مطرح کند. چطور ممکن است که آنها تا این اندازه بیفکر باشند؟ چطور میتوانند آنقدر بیتوجه و بیاحساس باشند؟ آیا آنها میخواهند بگویند که مشکل ما واقعاً بسیار کوچک است؟
گاهی اوقات راهحلی که احتیاج داریم واقعاً به همین سادگی است. چون این مشکل برای خدا تا این اندازه دشوار نیست. این چیزی است که در فصلهای ۵ و ۶ کتاب یوشع میبینیم. وقتی یوشع و قوم اسرائیل بالاخره به شهر اریحا رسیده و استحکاماتش را دیدند که توسط ساکنان اریحا ساخته شده بود، بلافاصله بهنظرشان رسید که آن استحکامات مانع بسیار بزرگی برای غلبهکردن بودند. چطور میتوانستند بر این شهر بزرگ پیروز شوند؟ حتماً اگر سعی میکردند، با شکست و مرگ روبهرو میشدند.
پس، وقتی با دیوارها روبهرو شدند، خدا فرشتهاش را فرستاد که به آنها بگوید چه کنند. آیا میدانید راهحل خدا چه بود؟ اینکه به مدت شش روز، روزی یک بار دور این شهر بگردند و بعد در روز هفتم، هفت بار دور شهر بگردند. میتوانید تصورش را بکنید؟ این کار چطور میتوانست به آنها کمک کند؟ آنها میخواستند بر این شهر پیروز شوند، نه اینکه خودشان را مسخرۀ تمام قومها بسازند. اما این کاری بود که خدا از آنها خواست. این راهحل او بود. پس آنها با شجاعت و قوت خدا قدم برداشتند، و بعد، میدانید چه اتفاقی افتاد؟
خب، دیوارهای بزرگ و عظیم اریحا واقعاً فرو ریختند و قوم اسرائیل وارد شده، شهر را تصرف کرد. چه کسی فکر میکرد که چنین چیزی ممکن باشد؟ چه کسی فکر میکرد که راهحل بسیار سادۀ خدا بتواند چنین شکست شگفتانگیزی را به همراه داشته باشد؟ آیا خدا سعی میکرد به آنها نشان بدهد که با شجاعتی که او میدهد و با قلبی مطیع میتوانیم با هر چه سر راهمان قرار میگیرد، روبهرو شویم، حتی با چنین راهحلهای بسیار سادهای؟ البته که میتواند اینطور باشد. بیایید تصمیم بگیریم با این شجاعت و اطاعت با موانع روبهرو شویم. آنگاه خواهیم دید که خدا چهکار خواهد کرد!
بیایید به کودکانمان بیاموزیم که آنها هم میتوانند این کار را انجام دهند. آنها با یادگیری این داستان میفهمند که گاهی اوقات مسائل آنطور که بهنظر میرسند، پیچیده و یا ترسناک نیستند. گاهی اوقات واقعاً سادهاند. چون خدا همیشه طرف ماست. او در مقابل ما نیست. خدا فقط از ما میخواهد که شجاع باشیم و از راههایش اطاعت کنیم، مهم نیست که چقدر ساده بهنظر میرسند. کودکان باید این موضوع را بدانند تا کارهای بزرگ خدا در زندگیشان انجام شود. بیایید در تعلیم این داستان به آنها کوتاهی نکنیم، تا آنها هم متقاعد شوند که شجاع باشند و آمادۀ روبهروشدن با چیزهایی که ممکن است سر راهشان قرار گیرد. خدا جلوتر از آنها حرکت خواهد کرد و به اطاعت سادۀ آنها پاداش خواهد داد!
نگاهی به کتابمقدس:
یوشع ۵:۱۳ – ۶:۲۷
آیهٔ کلیدی:
یوشع ۱:۵ب، «همانگونه که با موسی بودم، با تو نیز خواهم بود. تو را ترک نخواهم کرد و وانخواهم گذاشت.»
مفهوم کلیدی:
گاهی اوقات خدا از سادهترین چیزها برای شکست بزرگترین موانع در زندگی ما استفاده خواهد کرد. فقط باید با شجاعت و قوتی که او میدهد، قدم برداریم و هر کاری را که او از ما میخواهد انجام دهیم. درنتیجه، کارهای شگفتانگیزی که او میخواهد برای ما انجام دهد را خواهیم دید.
اهداف درس (دانستن، احساسکردن، انجامدادن):
۱- بدانند وقتی یوشع و قوم اسرائیل به اریحا رسیدند، خدا راهحل بسیار سادهای به آنها نشان داد تا بر آن شهر پیروز شوند. وقتی با اطاعت و شجاعت قدم برداشتند، دیوارها فرو ریختند.
۲- احساس کنند که شجاعبودن یک ویژگی است که خدا را خوشحال میکند و اگر با شجاعت قدم بردارند، خدا جلوتر از آنها حرکت خواهد کرد تا در غیرممکنترین شرایط زندگیشان عمل کند.
۳- موانعی را که در زندگیشان با آنها روبهرو میشوند، تشخیص دهند، دربارهشان با خدا صحبت و از راههای خدا با شجاعت اطاعت کنند تا کارهای بزرگی که خدا برای آنها انجام خواهد داد را ببینند.
وسایل مورد نیاز:
– کتابمقدس
– کیسه/ سبد هدایا
– خوراکی
– سرودهای پرستشی کودکان
– تختۀ سفید (وایت بُرد) یا کاغذ، ماژیک، چسب، کاغذ سفید
– طراحیها و تصاویر داستان یوشع و دیوار اریحا
– آجرها (بلوکها) یا چیزی که با آن بتوان یک دیوار ساخت و یک سطل
– تکههای کاغذ سفید بهاندازۀ آجرهایی که در قسمت قلاب بهکار رفته و میتوانید به آن آجرها بچسبانید.
– یک مقوای بزرگ برای هر یک از بچهها، تعدادی کاغذ رنگی که به شکل بلوک مستطیلی بریده شده، چسب، وسایل رنگآمیزی.
خوشامدگویی:
– سرود خوشامدگویی (سرود مربوط به این قسمت و قسمتهای دیگر، برای دانلود در آخر همین صفحه قرار داده شدهاند.)
– خوراکی: خوراکیهایی را به بچهها بدهید که نیاز به تمیزکاری بعد از خوردن نداشته باشند. مانند آبمیوه و بیسکویت. زمانی را برای خوردن خوراکیها تعیین کنید: مثلاً ۱۰ دقیقه.
– زمان گفتوگو: با بچهها دربارهٔ هفتهای که داشتند صحبت کنید. از آنها بپرسید چه کارهایی کردند، چه احساسی داشتند و… . نشان دهید که به آنها اهمیت میدهید.
– در مورد درس هفتهٔ گذشته از آنها سؤال کنید.
پرستش و هدیه:
– سرودهایی دربارۀ یوشع و سقوط اریحا، شجاعت، خدای ناممکنها
– جمعآوری هدیهٔ بچهها (به یک سبد یا کیسه برای جمعآوری هدایا نیاز دارید. به آنها بگویید که این هدایا را بهعنوان پرستشی برای خدا جمعآوری و برای کمک به دیگران استفاده میکنید.)
راهحل ساده
جواب هر سؤالی هر چی میخواد سخت باشه | وقتی خدا با شماست خیالتون تخت باشه | |
وقتی که قوم یهود به اریحا رسیدن | دیدن که دور شهر رو مردم دیوار کشیدن | |
خدا بخشید به قومش یه راهحل ساده | که دور شهر بگردن همه پای پیاده | |
اما اونا هیچ کدوم به خدا شک نکردن | قومشون و یه شهر رو تنهایی ترک نکردن | |
به دور دیوار شهر هفت مرتبه چرخیدن | نه لحظهای نشستن نه از کسی ترسیدن | |
با قدرت خداوند اونا بودن یه ارتش | با دف و سنج و کرنا همه کردن پرستش | |
به عهد و قول خدا بهراستی داشتن یقین | دیوار به اون بزرگی بهسادگی ریخت زمین | |
اگر اطاعت کنی از وعدههای خدا | شکی به دل راه ندی نشی از اون تو جدا |
دعا برای درس:
درس را با دعا شروع کنید. خدا را شکر کنید که در میان تمام چالشها و موانعی که با آن روبهرو میشویم، همیشه با ماست. از خدا بخواهید به ما شجاعت و قوت بدهد تا به جلو حرکت کرده و هر کاری که او از ما میخواد، انجام دهیم، حتی وقتی احساس میکنیم که غیرممکن است.
قلاب (جلب توجه آنها):
بگویید: «امروز اینجا جلوی من چند تا بلوک هست میخوایم با این بلوکها یه دیوار بزرگ بسازیم(میتوان از هر قطعهای برای ساخت دیوار استفاده کرد، کاغذ، قطعات بازی دومینو، پاکت شیر و غیره). دوست دارین برای این کار به من کمک کنین؟ (اجازه بدهید که پاسخ بدهند.) عالیه! پس بیاین شروع کنیم (به آنها کمک کنید که با هم یک دیوار بسازند. هیچکس نباید خارج از این فرایند باشد، مگر اینکه خودش بخواهد).»
وقتی تمام شد، بگویید: «چه دیوار بلندی ساختیم! آفرین به همه. حالا میرسیم به قسمت جالب کار. میتونین حدس بزنین چیه؟ (اجازه دهید پاسخ دهند.) میخوایم دیوار رو بریزیم. باید چهکار کنیم که این دیوار بریزه؟ (اجازه دهید پاسخ دهند.) بله، باید بهش ضربه بزنیم. اما صبر کنین، بیاین با هم این کار رو انجام بدیم. من میشمرم و بعد به دیوار ضربه میزنیم و اون رو میریزیم. با شمارۀ ۳ این کار رو میکنیم: ۱ – ۲ – ۳.
خیلی خوب بود، مگه نه؟ (اجازه دهید پاسخ دهند.) دوست دارین این کار رو دوباره انجام بدین؟ (اجازه دهید پاسخ دهند.) مطمئنم که دوست دارین، اما حالا باید اینجا رو تمیز کنیم. میتونین به من کمک کنین که این چیزا رو تو این سطل بریزم؟ (اجازه بدهید کمک کنند.) ممنون از همه. من واقعاً از درستکردن این دیوار با شما کلی لذت بردم.»
«امروز میخوایم دربارۀ زمانی صحبت کنیم که قوم اسرائیل با یه دیوار بزرگ روبهرو شدن. این دیوار اونقدر بلند بود که نه میتونستن خرابش کنن، نه ازش بالا برن. میدونین کی اون دیوار رو ساخته بود؟ (اجازه دهید پاسخ دهند.) پس با دقت گوش کنین.»