«من الف و ی، اول و آخر، و ابتدا و انتها هستم.»
مکاشفه ۱۳:۲۲
«اگر آرامی خدا تنها هدف ماست، پس موفق خواهیم بود.مهم نیست که شرایط و نتایج آن چه باشد، ما از چیزهای شبیه به هم فاصله میگیریم و محبتی را به آغوش میکشیم که همواره حضو ر دارد. این همان صخرهای است که بر آن ایستادهایم.»
ماریانه ویلیامسون
«ایمانداشتن به خدا از نظر من یعنی اینکه حس کنم خدا وجود دارد و زنده است، کسی که با قدرت مقاومتناپذیر خود مصرّانه ما را بهسوی محبت بیشتر و بیشتر میکشاند.»
ونسان ونگوک
کتاب مقدس با این عبارت شروع میشود: «در ابتدا خدا». آیا تا بهحال فکر کردهاید که «در ابتدا»، چه معنایی دارد؟ زمان؛ یک مفهوم بسیار پُرکشش و جذاب است. به همین خاطر است که ما آن دسته ازداستانهای علمی تخیلی که به موضوعاتی همچون دخالت در زمان یا سفرکردن در زمان مربوط میشوند را دوست داریم. شاید برخی از ما، زمانی که کودک بودیم، شنیده باشیم که پدر و مادرها یا معلمان کانون شادی میگفتند که خدا همیشه وجود داشته است. «همیشه؟!» برخی از ما آدمها که دوست داریم چونوچراهای زندگی را عمیقتر درک کنیم، بدون شک در اینجا میپرسیم: «چطور؟»
همیشه یک آغاز و ابتدایی وجود داشته است. صرفنظر از اینکه آغاز همه چیز را چگونه باور کنیم، این اتفاق افتاده است و به همین دلیل نیز شما الان وجود دارید. پس بهتر است بپرسیم: «چگونه، توسط چه کسی یا چه چیزی؟» در قبال اهمیت اینکه بدانیم این «آغاز» رویدادی واقعاً عظیم بوده است، دانستن اینکه این «آغاز» در چه زمانی بوده است چندان مهم نمیباشد. برخی از نظریههای موجود درمورد چگونگی خلقت، بیش از حد خیالی و افسانهای هستند. بعضی نیز میگویند که واقعهٔ «بیگبَنگ» یک رویداد خودجوش بوده که روزیروزگاری همینطوری اتفاق افتاده و بعد همهٔ عناصر درست شدهاند. یک نوجوان۱۷ساله بهنام «لنس والدراپ» معتقد بود که تنها یک مشکل کوچک در این نظریه وجود دارد و آن این است که عناصر مختلف از کجا آمدند؟ اگر بتوانیم در سفر زمان به عقب و به نقطهٔ آغازین برگردیم، متوجه خواهیم شد که چیزی نمیتواند از هیچ چیز بهوجود آمده باشد. پس یک خدای بزرگ باید خالق این بیگبَنگ باشد.
اکنون این پرسش مطرح میشود که چگونه خدا قبل از آغاز خلقت وجود داشته است؟ این موضوع درست مانند آن است که ما دو آینه را مقابل یکدیگر بگذاریم بهنحوی که تصویر هر یک در دیگری منعکس شود. آیا ممکن است آن دو آینه چیزی را منعکس نکنند؟ بهسختی، آینهها تصویری از بینهایت را منعکس میکنند که باعث حیرت و تعجب انسان میشود. بدون شک همهٔ ما در مقابل این بینهایت نشستهایم و سعی داریم ببینیم که بینهایت تا چه حد میتواند دور باشد، اما در حقیقت ما فقط توانستهایم نیمنگاهی گذرا به آن دو آینه داشته باشیم. واقعاً حیرتانگیز است، اینطور نیست؟
آیا خدا بیکران و نامحدود است؟ یک سرود کهن مسیحی که قدیمیترها آن را با علاقه میخواندند، بازتاب کلماتی از کتاب مقدس است که در آن خدا خودش را «الف» و «ی» معرفی کرده است. به عبارت دیگر، انسان، خدا را بهعنوان همه چیز میبیند.
خدا چطور خدا را میبیند؟ در عهد عتیق خدا خودش را بهنام «هستم» بر موسی آشکار کرد (خروج ۳: ۱۴). اگر خدا قبل از «ابتدا» (آیا بهیاد دارید: «در ابتدا خدا…») وجود دارد، پس او بیکران، نامحدود و فراتر از آن چیزی است که ما بهنام «زمان» میشناسیم.هستمو زمان، اینها ممکن است ذهن انسان را گیج و متحیّر کنند، اما او خداست و ما نیستیم. در ادامهٔ نخستین آیهٔ کتاب مقدس در کتاب پیدایش ۱:۱آمده است که «آفرید». خدایی که همیشه وجود داشته است، همیشه وجود دارد و همیشه وجود خواهد داشت، عمل کرده است. او آسمانها و زمین و هر چیز دیگر را آفرید. قدرت خلاقهٔ خدا بود که انسان را بهوجود آورد. همانطور که خدا دستور داده بود، انسانها «بارور و کثیر» شدند و در شکل ملتهای مختلف سراسر دنیا را پوشاندند، قوم خدا. این کار از ابتدا با دو نفر شروع شد، آدم و حوا که شبیه خدا آفریده شده بودند (پیدایش ۱: ۲۷). با وجودی که خدا تمامی خلقت و از جمله آدم را «بسیار نیکو» آفریده بود (پیدایش ۱: ۳۱)، اما گناه (عصیان) قبلاً در دنیا به کمین نشسته بود. از وقتی که شیطان خودش را به آدم و حوا نشان داد و آنها را درمورد حکمت و قدرت خدا وسوسه کرد، مدت زیادی طول نکشید که گناه قلب بشر را تصرف نمود. ما به این موضوع؛ «سقوط» یا «گناه اولیه» میگوییم. از آن موقع به بعد هر انسانی با گناه به شکل موروثی بهدنیا آمد. همهٔ ما جدا از خدا و گمشده هستیم، مگر اینکه بگذاریم خدا ما را باز خرید (فدیه) کند.