همانطور که انتخاب شغل آینده اهمیت زیادی دارد، تصمیم درمورد انتخاب شریک زندگی نیز بسیار مهم است.
شاید گاهی از خود پرسیده باشید که آیا او را تا به حال دیدهام؟ شاید همین الان در کلاس نزدیک من نشسته باشد! به احتمال قوی او نیز همین افکار را دارد.
همانطور که در بخش «آیا خدا مراقب هست که دوستان من چه کسانی هستند» مطالعه کردید، در اینجا هم عقل حکم میکند که بگوییم بله، خدا نه فقط به دوستان، بلکه به «آن یک نفر خاص» هم توجه دارد. امکان دارد که بارها در طول زندگی خود عاشق شده باشید و بارها نیز قلب شما شکسته شده باشد. به هر شخصی که ابراز عشق و علاقه کردهاید این تصور در ذهن شما بود که «یک روح در دو بدن» هستید و او همان شخص دلخواه است، اما بعد متوجه اشتباه خود شدهاید. اگر روز و شب در اشتیاق آن کمال مطلوب (عشق واقعی خود) هستید، بدانید که تنها نیستید. هر شخص که نسبت به دیگری اشتیاق و علاقهٔ قلبی داشته باشد، در واقع یک رابطهٔ بسیار نزدیک و «منحصر به فردی» را با شخص منتخب تجربه میکند. عشق یک مقولهٔ بسیار جدی است. عشق، باشکوهترین و در عین حال دردناکترین تجربهٔ روی زمین است. هر چند که سخت باشد، اما اغلب ما به هیچ قیمتی عشق خود را معامله نمیکنیم. مشکل بتوان کسی را غمگینتر از آن شخصی تصور کرد که از عشق و عاشقی وحشت دارد. سلیمان عواطف عاشقانه را در غزل غزلها به تصویر کشیده است: «لبهایت مثل رشته قرمز و دهانت جمیل است… اگر محبوب مرا بیابید وی را گویید من مریض عشق هستم… پایهایت در نعلین چه بسیار زیباست» (۳:۴، ۸:۵، ۱:۷
شما هم میتوانید یک نامهٔ عاشقانهٔ پُرشور و زیبا بنویسید! زمانی که متوجه شوید عشق یک احساس بسیار قدرتمند است، آنگاه رنج آن دیگر به چشم نمیآید. اگر شما هم اکنون در یک رابطهٔ عاشقانه قرار دارید، شاید نتوانید تشخیص بدهید که چه چیزی مناسب است و چه چیزی نیست. ممکن است از خود بپرسید: آیا واقعا عاشق شدم؟ آیا او همان شخص مورد نظر من است؟ اگر من و او واقعاً عاشق همدیگر هستیم تا کجا میتوانیم جلو برویم؟ همهٔ اینها پرسشهای مهمی هستند که کلام خدا برایشان پاسخ دارد. امثال سلیمان، که به کتاب حکمت معروف است، به ما هشدار میدهد:
«دل خود را به حفظ تمام نگاه دار؛ زیرا مخرجهای حیات از آن است» (۲۳:۴). «زیرا لبهای زن اجنبی عسل را میچکاند و دهان او از روغن ملایمتر است. لیکن آخر او مثل افسنتین تلخ است و بُرنده مثل شمشیر دو دُم» (۳:۵- ۴). دخترها میتوانند به جای کلمهٔ «زن» در این آیات کلمهٔ «مرد» را جایگزین کنند. نویسندهٔ این آیات نمیخواسته پسر یا دخترش یک روز بگویند: «چرا ادب را مکروه داشتم و دل من تنبیه را خوار شمرد و آواز مرشدان خود را نشنیدم و به معلمان خود گوش ندادم. نزدیک بود که هرگونه بدی را مرتکب شوم» (۱۲:۳ -۱۴).
خوب، هم آری و هم نه. میگویید ما در دنیایی زندگی میکنیم که همه چیز سریع و پُرشتاب است و امروزه دیگر کسی سوار اسب یا شتر نمیشود. ما افراد زیرک و باهوشی هستیم. درست است؟ پس چرا هر روز عدهٔ زیادی در اثر بیماری ایدز جان میدهند؟ به چه دلیل نوجوانان گرفتار افسردگی هستند و آمار خودکشی در میان آنها بالاست؟ شاید ما آنطور هم که فکر میکنیم شکستناپذیر نیستیم.