میتونید یه پسر یا دختر بچهٔ یهودی رو در عصر مسیح تصور کنید؟
اون بچه از صبح که بیدار میشه، دوروبَر خونوادشه. احتمالاً اگه دختر بوده، به مادرش توی پختوپَز و کارای خونه کمک میکرده و اگه که پسر بوده در کارای خارج از منزل به پدرش کمک میکرده. عصر که میشده همین کودک باز در کنار خونواده غذایی میخورده و در کنار بزرگترها و بچههای دیگهٔ خونواده، یه گوشهای از اتاق از خستگی به خواب میرفته. این وضعیت -که از فرهنگ سنتی ما ایرانیان چندان هم دور نیست- این فرصت رو ایجاد میکرده تا خونواده بهعنوان اصلیترین منبع تعلیم و تربیت کودک،بیشترین تأثیر رو بر او بذاره،چون خارج از خونواده منابع چندانی برای دریافت اطلاعات و آموزش نبوده.
البته بچهها در کوچه هم، با هم بازی میکردن، به خونهٔ دوست و فامیل به مهمونی میرفتن و اوقاتی رو هم در کنیسه صرف میکردن. در واقع، اگه بهطور کلی بخوام بگم؛ نه مدرسهٔ سازمانیافتهای، نه تلویزیونی، نه کلاس شنا و ژیمناستیک و نه موبایل و کامپیوتری بوده که بخوان وقتشونو باهاش پر کنن، در نتیجه تمام اوقات رو با خونواده و در کنار والدین سپری میکردن. اونها قسمت بزرگی از هر چیزی رو که میآموختند، چه از طریق تعلیم مستقیم و چه غیرمستقیم از والدین خودشون دریافت میکردن. از تعالیم مذهبی گرفته تا مهارتهای زندگی و تاریچهٔ زندگی یهود که از قدیمالایام و سینهبهسینه به اونها رسیده بود.
«طفل را به راهی که باید برود تربیت نما و چون پیر هم شود از آن انحراف نخواهد ورزید.»
امثال ۲۲: ۶
حالا همین دختر یا پسر بچهٔ یهودی رو در یه قالب جدید تصور کنید، زمانی که او و خونوادهش پیغام مسیح رو شنیدند.
چطور؟
شاید مثل پسری که پنج نان و دو ماهی خودش رو به عیسی داد تا برکت بده، در یکی از موعظات او حضور داشته، یا زمانی که عیسی رو بر صلیب میکشیدن جزء تماشاچیان بوده و یا ممکنه از طریق یکی از شاگردانِ مسیح بشارت رو دریافت کرده باشه. در هر حال ممکنه که توی خونشون دربارهٔ زندگی، تعالیم و معجزات عیسی و پیشگوییهای عهد عتیق صحبتهای زیادی بشنوه و در نهایت به پرستش و موعظهٔ کلام گوش کنه تا اینکه مثل هر شب در همون گوشه و کنار به خواب بره و اینبار هم که شاهد نجات خونوادهٔ خودش هست، مثل همیشه بیشترین تأثیر رو از اونها بپذیره، چرا که اونها اصلیترین منبع تعلیم و تربیت هستن. در نهایت، تصور من اینه که برای کودکان اون دوران، بهخاطر تأثیرپذیری فراوون از خونواده، طبیعی بوده که به تبعیت از والدین تصمیم به پیروی عیسی بگیرند. با این حساب گفتهٔ پولس و سیلاس به زندانبان فیلیپی، چندان هم عجیب بهنظر نمیرسه: «به خداوند عیسی مسیح ایمان آور که تو و اهل خانوادهات نجات خواهید یافت. آنگاه کلام خداوند را برای او و همهٔ کسانی که در خانهاش بودند، بیان کردند... و بیدرنگ او و همۀ اهل خانهاش تعمید گرفتند.»نه فقط خود او، بلکه او و اهل خانهٔ او.
اما برای کودکان عصر ما چطور؟ عصری که عصر اطلاعات و ارتباطاته، عصری که کودکان بیشترین تأثیر رو نه از خونواده و والدین، بلکه از مدرسه، کلاسهای آموزشی مختلف، تلویزیون، یوتیوب، موزیکویدیوها و منابع دیگه میگیرن. منابعی تازه برای آموزش و دریافت اطلاعات، منابعی که گاهی این حس رو به ما میدن که انگار تعلیم و تربیت اونها، از عهدهٔ ما خارج شده و به دیگران سپرده شده. در چنین شرایطی تکلیف ما بهعنوان والدین مسیحی چیه؟ ما که آرزو داریم فرزندانمون مسیح رو تجربه کنن و در نهایت او رو پیروی کنن؟ آیا با هفتهای یکبار به کلیسا رفتن و در بسیاری موارد ماهی یکبار، چنین آرزویی میسر میشه؟ با همهٔ چیزهایی که میبینن و میشنون، چطور آشنایی فرزندانمون و در نهایت ملاقات با مسیح براشون امکانپذیره؟