برخی میگویند زندگی مسیحی در گفتار راحتتر است تا در عمل، اما این کتمان حقیقت است. ما از هر طرف با نفوذ نرم و گیجکنندهٔ دنیا روبهرو هستیم و لازم به ذکر نیست که ریاکارانی با رجزخوانی، منبرسوزی و سوءاستفاده از کتابمقدس، میخواهند ما را در مسیر عدالت قرار بدهند. عیسی در زمان خود اینگونه اشخاص را «افعیزادگان» خطاب میکرد. چنین افرادی، در صورتی که به آنها اجازه دهیم، میتوانند راهرفتن ما با خدا را مسموم کنند. یکی از چیزهای عجیبی که در چند سال اخیر رواج پیدا کرده این است که میگویند: «خدایا مرا از دست این مسیحیان آشنا نجات بده.» ناراحتکننده است، اما اغلب حقیقت دارد. عجیب نیست که برخی از مردم بیرون کلیسا وقتی به جامعهٔ درون کلیسا نگاه میکنند، اغلب سرهای خود را با تأسف تکان میدهند و از آنجا دور میشوند.
بعضی از مسیحیان راهرفتن را برای ما سادهتر جلوه میدهند، در حالی که برخی دیگر شرایط را دشوارتر میکنند و ما نمیتوانیم جلوی این موضوع را بگیریم. آیا هنوز هم راهرفتن در این مسیر ارزش دارد؟ اگر چنین نبود خدا مدتها قبل اجازه میداد که مسیحیت نابود شود. ایماندارانی که شاید در ابتدا با اعتقاد راسخ و از صمیم قلب ایمان خود را اعتراف کردهاند، میتوانند تبدیل به افرادی ریاکار شوند. بعضی خودشان و برچسب ایمانشان را خیلی جدی میگیرند. برخی از ما فراموش کردهایم که اول باید چوب را در چشم خودمان تشخیص بدهیم و بعد به پر کاه در چشم دیگری اشاره کنیم (متی ۵:۷). تکیه بر اصول و قانونمداری (پیروی اکید از یک سلسله قوانین)، میتواند جایگزین قواعد ساده و مسیحگونهای شود که کلیسا در ابتدا بر آنها بنا شد.
بسیاری از مواقع، مسیحیان نوایمان به اشتباه الگوی ایمان خود را در پیروی و تقلید از این راهنماییهای نادرست و قانونپرستیهای گوناگون میبینند. حتی کل یک جامعهٔ کلیسایی هم میتواند چنین باشد. بدترین مورد از دید ما فرقهها هستند. بهعنوان نمونه: متی ۳۴:۱۲، ۳۳:۲۳. دور از انتظار نیست که هر کلیسایی که با اصول کتابمقدسی در یک صف حرکت نمیکند، خود را راکد و از درون رو به زوال و انحطاط ببیند. گاهی اوقات کلیساها به دو دسته تقسیم میشوند و یک دسته به جای دیگری میرود. چرا همهٔ مسیحیان نمیتوانند کنار هم باشند؟ این سؤال از زمانهای قدیم مطرح بوده است. شاید بتوان گفت که چون به اندازهٔ کافی به عیسی نیاویختهاند. اگر هر مسیحی راستین بهطور واقعی با نجاتدهندهٔ خود ارتباط شخصی میداشت، آنوقت همه چیز فرق میکرد. گرفتارشدن در بند «کلیسامحوری» و راندن مردم به عوض جذبکردن آنها به مشارکت محبتآمیز بسیار ساده است.
آنچه در عهد جدید راجع به کلیسای اولیه میخوانیم، نشان میدهد که وضعیت با آنچه ما امروزه میبینیم تفاوت چندانی نداشته است. نزاع، مشاجره و انکار یکدیگر که شاهد آن هستیم، موضوعی است که رسولان خداوند در ۲۰۰۰ سال قبل هم با آن روبهرو بودهاند با این حال، کلیسا در وجود خود بردباری نشان داده و تحمل کرده است. خدا خیلی بزرگتر از اختلافات کوچک ماست.