پیشگفتار:
ما انسانها تمایل داریم که گزینههای بد را انتخاب کنیم! این اجتنابناپذیر است. چنانکه پولس میگوید، انجام کارهای بدی که میدانیم نباید آنها را انجام یکی از نخستین چیزهایی که در کودکی میآموزیم، این است که وقتی به دیدار دیگران میرویم، باید ظاهری آراسته داشته باشیم و این کاری صحیح و پسندیده است. حتی معتقدیم که برای پرستش خدا در کلیسا نیز باید این کار را انجام دهیم. اگر ساعاتی را که صرف آرایش و پسندیده ساختن میشود محاسبه کنیم، حیرت خواهیم کرد. چرا این کار را میکنیم؟ زیرا اساساً دنیا ما را بر اساس ظاهرمان قضاوت میکند و برای ما مهم است که دیگران چه نگاهی نسبت به ما دارند. آه که این چقدر خستهکننده است. ای کاش کسی ما را از این بار سنگین رهایی میداد.
واقعیت این است که یک نفر هست که میتواند این کار را انجام دهد. پدر آسمانی ما که در بالاست، به لباس یا ظاهر ما اهمیتی نمیدهد. او فقط به درون ما، یعنی به مسائل قلبی ما اهمیت میدهد. خداوند در متی ۱۵:۱۷-۲۰ نشان میدهد که آنچه از درون شخص بیرون میآید، اهمیت دارد؛ زیرا چنین چیزهایی نشاندهندهٔ حقیقت درونی او هستند. اگر بدیهایی همچون تهمت و افترا و لعنت را بروز دهیم، بهوضوح متوجه میشویم که این صفات درونمان وجود دارند و بالعکس، اگر خوبیهایی مانند صبر، محبت و مهربانی را بروز دهیم، نشان دهندهٔ این است که صفات نیکویی درونمان وجود دارند.
خدا اینگونه به ما نگاه میکند. او درونمان را میبیند و به ظاهرمان اهمیتی نمیدهد. وقتی داستان لیه و راحیل را میخوانیم و میبینیم که چگونه خدا به لیه نظر کرد، کسی که نسبت به خواهرش از زیبایی کمتری برخوردار بود، این حقیقت هر چه بیشتر بر ما آشکار میشود. ما نباید تلاش کنیم که ظاهر خود را برای خدا زیبا کنیم. کاری که باید انجام دهیم، این است که از درون خود مراقبت کنیم. باید زمانی را به خدا اختصاص دهیم تا قلبمان منعکسکنندهٔ خصوصیاتی باشد که خدا از ما میخواهد. این چیزی است که او میبیند و به چنین شخصی برکت میدهد.
چقدر این حقیقت میتواند کودکانمان را بنا کند! بسیاری از کودکان احساس میکنند زیبا و دوستداشتنی نیستند و کسی آنها را نمیخواهد. بیایید داستان این دو خواهر را به آنها بیاموزیم، داستان راحیل زیبا و لیه که بهنظر خوشایند نبود. بیایید به آنها بیاموزیم که خدا آنها را همانطور که هستند و نه بهخاطر ظاهرشان، دوست دارد. باشد که وقتی به آنها تعلیم میدهیم، محبت فراوان خدا را در زندگی احساس کنند و تا ابد بدانند که ارزشمند هستند و خدا هدفی برای زندگیشان دارد که بههیچوجه، به ظاهرشان ارتباطی ندارد. بیایید به آنها کمک کنیم تا خویشتن درونیشان را بهگونهای بسازند که برای تنها کسی که واقعاً مهم است، خوشایند باشند. او برای انجام این کار به شما برکت خواهد داد! آنها نیز ارزش خود را در خداوند خواهند یافت!
نگاهی به کتابمقدس:
پیدایش ۲۹:۱– ۳۰:۲۴
آیهٔ کلیدی:
اول سموئیل ۱۶:۷، «انسان بهظاهر مینگرد، اما خداوند به دل.»
مفهوم کلیدی:
خدا فقط به اینکه ما در درون چهکسی هستیم اهمیت میدهد و برای هر یک از ما هدفی دارد.
اهداف درس (دانستن، احساسکردن، انجامدادن):
۱- بدانند یعقوب، راحیل را بهخاطر ظاهرش انتخاب کرد، اما پدر زنش او را فریفت و لیه را به او داد. خدا به درون لیه نگاه کرد، او را برکت داد و نقشهٔ نجات خود را برای همهٔ مردم اجرا کرد.
۲- احساس کنند خدا درون واقعی آنها را میبیند و به ظاهرشان نگاه نمیکند. او اهداف خاصی برای زندگی هر یک از آنها دارد.
۳- ویژگیهایی را که خداوند در ما میبیند تشخیص دهند. سعی کنند دیگران را همانگونه ببینند که خدا میبیند، یعنی به درون اشخاص اهمیت دهند.
وسایل مورد نیاز:
کتابمقدس
کیسه/ سبد هدایا
خوراکی
سرودهای پرستشی کودکان
کارتهای تصویری داستان لیه و راحیل
تختۀ سفید (وایت بُرد) یا کاغذ، ماژیک
دو جعبه یا کیسه برای هدیه، یک جعبهٔ زیبا با محتویات معمولی، یک جعبهٔ زشت با محتویات جذاب (نمونه: معمولی: برچسب ساده، خوراکی یا وسایل مدرسه. جذاب: برچسب خاص، خوراکی، وسایل رنگارنگ برای مدرسه)
یک پایهٔ محکم برای آویز، کاغذ رنگی، الگوی قلب، بند یا نوار، قیچی و مداد یا ماژیک
خوشامدگویی:
- سرود خوشامدگویی (سرود مربوط به این قسمت و قسمتهای دیگر، برای دانلود در آخر همین صفحه قرار داده شدهاند.)
- خوراکی: خوراکیهایی را به بچهها بدهید که نیاز به تمیزکاری بعد از خوردن نداشته باشند. مانند آبمیوه و بیسکویت. زمانی را برای خوردن خوراکیها تعیین کنید: مثلاً ۱۰ دقیقه.
- زمان گفتگو: با بچهها دربارهٔ هفتهای که داشتند صحبت کنید. از آنها بپرسید چه کارهایی کردند، چه احساسی داشتند و… . نشان دهید که به آنها اهمیت میدهید.
- درس هفتۀ گذشته را پیگیری کنید.
پرستش و هدیه:
– سرودهایی دربارهٔ لیه و راحیل، هدف خدا برای ما و ارزش ما برای خدا
– جمعآوری هدیهٔ بچهها (به یک سبد یا کیسه برای جمعآوری هدایا نیاز دارید. به آنها بگویید که این هدایا را بهعنوان پرستشی برای خدا جمعآوری و برای کمک به دیگران استفاده میکنید.)
خدای درونبین
راحیل بود دختری بسیار زیبا | یعقوب دید اونو بر سر یک چاه | |
یک دل نه صد دل عاشق اون شد | دنبالش افتاد و خواستگارش شد | |
لیه نبود مثل راحیل زیبا | اما بود مورد لطف خدا | |
یعقوب راحیل رو بیشتر دوست می داشت | اما خدا برای لیه نقشه داشت | |
نگاه نمیکنه به ظاهر خدا | واسش مهم نیست که باشیم چه زشت یا زیبا | |
برای هر کس خدا یه نقشه داره | خداوند مهربون ما رو دوست داره | |
(به لیه بخشید پسران خدا | یکی از اونها بود اسمش یهودا | |
خواست خدا این بود یه روزی عیسی | بهدنیا بیاد از نسل یهودا) ۲بار | |
نگاه نمیکنه به ظاهر خدا | واسش مهم نیست که باشیم چه زشت یا زیبا | |
برای هر کس خدا یه نقشه داره | خداوند مهربون ما رو دوست داره |
دعا برای درس:
درس را با دعا شروع کنید. خدا را بهخاطر محبت و مراقبت از آنها شکر کنید. خدا را شکر کنید که آنها را انسانهای خاصی ساخته و به آنها کمک میکند که هر روزه با یادگیری کلام خدا و اطاعت از آن رشد کنند. از او بخواهید که به آنها کمک کند تا تحت تأثیر ظاهر افراد قرار نگیرند، بلکه بهدنبال چیزهایی باشند که خدا میخواهد.
قلاب (جلب توجه آنها):
بگویید: «امروز یه بازی داریم به اسم «از ارباب اطاعت کن». برای این بازی میخوام که همه تو یه دایره کنار هم بشینین. حالا دو تا داوطلب میخوام. یکی ارباب میشه و اون یکی خادم. کی دوست داره به من کمک کنه؟ (اجازه دهید پاسخ دهند.) عالیه، بیاین اینجا کنار من (از ارباب و خادم بخواهید کنار شما بیایند).
بگویید: «امروز دوتا هدیه دارم (به دو جعبه/کیسهٔ هدیه نیاز دارید. یکی زشت و دیگری زیبا). میخواین که یکی از اونا مال شما باشه؟ (اجازه دهید پاسخ دهند.) هدیهها خیلی باارزش هستن، مگه نه؟ بذارین هدیهها رو بهتون نشون بدم (اول جعبه/کیسهٔ زشت را نشان دهید). خُب، چی فکر میکنین؟ (اجازه دهید پاسخ دهند. پاسخهای احتمالی: زشت است. من این را نمیخواهم.)
فکر کنم این هدیه رو دوست نداشتین. دوست دارین اون یکی هدیه رو ببینین؟ (اجازه دهید پاسخ دهند.) عالیه! بفرمایین (جعبه/کیسهٔ زیبا را نشان دهید.) نظرتون راجع به این هدیه چیه؟ (اجازه دهید پاسخ دهند. پاسخهای احتمالی: من این را دوست دارم. این قشنگه.) معلومه که اینو دوست دارین. کسی هست که بخواد این هدیهٔ قشنگ رو باز کنه؟ (اجازه دهید پاسخ دهند.) باشه، بیاین ببینیم چی توشه (یکی از بچهها را انتخاب کنید که آن را باز کند). خُب، این چیه؟ (اجازه بدهید که نشان بدهند و بگویند که چه چیزی در درون آن است.) واقعاً؟ توی این جعبه/کیسه فقط یه چیز خیلی معمولی بود! من انتظار داشتم که این هدیه خیلی خاصتر از اینا باشه. شما چطور؟ (اجازه دهید پاسخ دهند.)
حالا بیاین هدیهٔ زشت رو باز کنیم. کی دوست داره بازش کنه؟ (اجازه دهید پاسخ دهند.) باشه، پس بیا اینجا (اجازه بدهید که یکی از بچهها آن را را باز کند.) این چیه؟ (اجازه بدهید که آن را نشان داده و بگوید که چه چیزی درون آن است.) وای، من انتظار نداشتم که اینقدر خوشگل باشه. چرا این هدیهٔ قشنگ توی این جعبهٔ زشت/کیسهٔ زشت بود؟ فکر میکنین باید چطوری میشد؟ (اجازه دهید پاسخ دهند.) بله، درسته. هدیههای خاص باید توی جعبههای/کیسههای خوشگل باشن و هدیههای معمولی هم توی جعبههای/کیسههای زشت. خیلی راحته که از ظاهر یه چیز، دربارهٔ درونش قضاوت کنیم. انتظار داریم که ظاهر و درون هر چیز مثه هم باشه. میدونین که ما معمولاً با آدما هم همین کار رو میکنیم؟ (اجازه دهید پاسخ دهند.) ما بهظاهر آدما نگاه میکنیم و دربارهٔ اینکه درونشون چی هست قضاوت میکنیم. اما مثل همین هدیهای که امروز باز کردیم، همیشه اینطور نیست.
امروز میخوایم دربارهٔ دو تا خواهر که توی کتابمقدس هستن و این اتفاق براشون افتاد، صحبت کنیم و ببینیم که این موضوع چه تأثیری رو زندگیشون گذاشت.»