تاریخچه‌


جوزف اسمیت‌، بنیانگذار

بنیانگذار فرقهٔ مورمون‌ها شخصی بود به نام جوزف اسمیت‌. او در ۲۳ دسامبر ۱۸۰۵ در آمریکا چشم به جهان گشود و در ۱۵ سالگی‌، زمانی که با خانواده‌اش در نیویورک زندگی می‌کرد، به فکر کردن به موضوع نجات خود پرداخت‌. در آن زمان‌، در اثر فعالیت‌های گسترده کلیساهای پرزبیتری و باپتیست و متودیست‌، بیداری روحانی بزرگی در آمریکا به‌وجود آمده بود و هر یک از این کلیساها می‌کوشید عدهٔ بیشتری را به توبه و بازگشت به‌سوی خدا فرا خواند. در همین زمان بود که اسمیت به این می‌اندیشید که به کدام‌یک از این کلیساها بپیوندند.


رؤیاهای اسمیت‌

او پیوسته برای این موضوع دعا می‌کرد تا اینکه روزی‌، طبق ادعای خودش‌، دو موجود پرجلال بر او ظاهر شدند و به او گفتند که به هیچ‌یک از این کلیساها نپیوندد، بلکه منتظر آمدن «کلیسای مسیح‌» باشد که قرار بود به‌زودی برقرار گردد. خودش در این مورد چنین می‌نویسد:‌ «وقتی نور بر من قرار گرفت‌، دو شخص را دیدم که درخشش و جلال آنان در وصف نمی‌گنجد؛ آنان بر بالای سر من در هوا ایستاده بودند. یکی از آنان مرا به نام صدا زد و در‌حالی‌که به دیگری اشاره می‌کرد، گفت‌:‌ “این است پسر محبوب من‌. او را بشنو!”… در پاسخ شنیدم که نباید به هیچ‌یک از این کلیساها بپیوندم؛ زیرا همهٔ آنها نادرست هستند. شخصی که با من تکلم می‌کرد، گفت که تمامی اعتقاداتشان نزد او منفور است و معلمانشان نیز منحرف هستند…»
گفته می‌شود که اسمیت به کلیسایی نپیوست، اما درضمن‌، به خداوند نیز نزدیک‌تر نشد، بلکه به‌مدت سه سال در گناهان مختلف به‌سر برد. حتی برخی از معاصران اسمیت گفته‌اند که او به جادوگری نیز دست یازیده است).
طبق گفتهٔ اسمیت‌، در شب ۲۱ سپتامبر ۱۸۲۳، پیام‌آوری آسمانی که خود را «مورونی‌» می‌نامید، بر او ظاهر شد و او را از وجود کتابی باستانی آگاه ساخت که حاوی «کمال انجیل مسیح‌» بود. این کتاب که بر صفحه‌هایی طلایی و نازک نوشته شده بود، شرح زندگی ساکنان قدیمی قارهٔ آمریکا بود. بلندی و پهنا و ضخامت این کتاب پانزده سانتی‌متر بود و صفحاتش به‌وسیلهٔ حلقه‌ای به هم متصل شده بودند. مورونی همچنین اسمیت را از وجود دو سنگ کوچک به‌نام‌های اوریم و تُمیم مطلع ساخت که به چیزی شبیه تاس شباهت داشتند؛ این دو سنگ وسیله‌ای بودند برای ترجمه این کتاب و در کنار آن نیز دفن شده بودند.
این کتاب به خط و زبان مصری اصلاح‌شده نوشته شده بود. اسمیت می‌بایست این نوشته‌ها را به کمک این دو سنگ ترجمه می‌کرد.

کتاب مورمون و ترجمهٔ آن‌

اما مورونی تا پیش از سال ۱۸۲۷ به اسمیت اجازه نداد این صفحه‌ها را از مخفیگاهشان از زیر زمین خارج سازد. او می‌بایست آنها را فقط به کسانی که مورونی تعیین می‌کرد نشان می‌داد تا اینکه مورونی باز آنها را پس بگیرد. گفته می‌شود که فرشته‌ای این کتاب را به سه نفر از پیروان نزدیک اسمیت نیز نشان داد. یکی از این پیروان گفته که اسمیت برای ترجمه این کتاب‌، کلاهی بر می‌داشت و آن دو سنگ را در آن می‌گذاشت‌. سپس، صورت خود را طوری در کلاه فرو می‌برد به‌طوری که هیچ روشنایی به داخل آن راه نیابد. در آن تاریکی‌، نوری روحانی می‌تابید و بعد کلمات ظاهر می‌شدند. هر بار یک کلمه به زبان اصلی ظاهر می‌شد و بعد ترجمه انگلیسی آن نیز پدیدار می‌گشت‌. اسمیت ترجمهٔ کلمه را برای اُلیوِر کاودِری (Oliver Cowdery) که یکی از آن سه نفر بود، می‌خواند؛ او کاتب اصلی بود و آن کلمه را برای اسمیت تکرار می‌کرد. وقتی اسمیت از درستی آن اطمینان حاصل می‌کرد، کلمه محو می‌شد و کلمهٔ دیگری با ترجمه‌اش ظاهر می‌گشت‌. به این ترتیب‌، کتاب مورمون ترجمه شد و در سال ۱۸۳۰ منتشر گردید. جالب اینجاست که هر سه این پیروان گروه اسمیت را ترک گفتند، اما یکی از آنان به‌نام مارتین هَریس در اواخر عمرش بازگشت‌، اما با این اعتقاد که برخی از کلیساهای دیگر نیز درست هستند.

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.