«زیرا مُردید!»؛ این نکتهای اساسی است، اما من فکر میکنم پولس آن را به شیوهای عمیقاً بنیادین مطرح میکند. این حسِ بسیار واقعیِ همۀ مسیحیان در تعمید است که مرگ را به اندازۀ حیات مسیح تجربه میکنند. هر مسیحی زندگی پیشینش را رها کرده و همانطور که در دعای تعمید میگوییم، اجازه داده است «به اعماق آبهای مرگ» رانده شود و از آن گذشته است تا در آسمان مسیح را داشته باشد.
البته دیگر نیمۀ تعیینکنندۀ جمله نیز در میان است: «زیرا مُردید و زندگی شما اکنون با مسیح در خدا پنهان است». این قسمت همیشه مرا وامیدارد که به داستانهای پریان فکر کنم، داستانهایی کهن که در آنها قهرمان (یا گاهی شخصیت منفی) «عمر» یا «روح» خود را جایی بیرون از بدنش پنهان کرده است، جایی امن: درون یک جواهر، در صندوقچهای قفل شده، در صندوق گنج، در اعماق دریا و هنگامی که دشمن به قصد کشتن او میآید، نمیتواند به او آسیبی بزند؛ زیرا جان حقیقی او جایی دیگر پنهان شده است. فقط کسی که بتواند مخفیگاه زندگی درونی را بیابد، میتواند شخص بیرونی را هلاک کند.
شاید این داستانهای کهنِ بازتاب یا پیشآگهیِ این حقیقت مسیحی باشد که ما واقعاً میتوانیم برای در امان ماندن، زندگی خود را تسلیم دیگری کنیم و هیچکس برای نگهداری از آن امینتر از مسیح نخواهد بود، او که از پیش بر مرگ غلبه کرده است.