نان روزانه

کلام امروز: اعمال رسولان ۲۸: ۱۴ | مطالعهٔ کتاب مقدس: اعمال رسولان باب‌های ۲۷ و ۲۸

پولس و اعلام نهایی تدارک عالی خدا

«…سرانجام به روم رسیدیم.»

اعمال رسولان ۲۸: ۱۴

در پایان سومین سفر بشارتی پولس، این‌طور به‌نظر می‌رسد که او تصویر چندان روشنی از ادامهٔ روند خدمت خود ندارد (اعمال رسولان ۲۰: ۲۲ – ۲۴). شاید با الزامی که او از روح‌القدس دریافت کرده بود، این‌گونه تصور می‌کرد که پس از تحمل سختی و زندان در اورشلیم، باید انتظار شهادت خود را بکشد. اما پس از دستگیری و سپری‌کردن مدتی در زندان، مکاشفهٔ دیگری از خداوند به او اطمینان داد که خدمت او هنوز به پایان نرسیده‌ است. در واقع، شاید مهم ترین قسمت خدمت پولس -بردن پیام انجیل به قلب امپراطوری روم- هنوز در پیش روی او بود (اعمال رسولان ۲۳: ۱۱).

لوقا با شرح جزئیات سفر دریایی پولس و همراهان دیگر او در کشتی، نشان می‌دهد که اسیر‌شدن پولس به معنی اتمام کار و برنامهٔ خدا با او نیست، بلکه خداوند برای زندگی و خدمت پولس برنامهٔ شگفت‌انگیز دیگری را تدارک دیده است. لوقا با شرح مداخلهٔ خدا از طریق پیشگویی‌های پولس و معجزاتی که به‌دست او انجام می‌شود، به مخاطبین خود نشان می‌دهد که ناخدای این کشتی کسی جز خود خداوند، عیسای مسیح نیست. افسر رومی مسئول زندانیان نیز که در ابتدا به نصایح پولس توجهی نشان نمی‌داد، پس از به‌وقوع‌پیوستن سخنان پولس، با احترام تمام به سخنان او گوش فرا گرفت. در انتها، شرایط به‌گونه‌ای شد که پولس هم وظیفهٔ ناخدای کشتی را بر عهده داشت و هم نگهبانی از جان تمام سرنشینان کشتی را در مسؤلیت خود می‌دید. پولس، به روشنی مهم‌ترین و برجسته‌ترین سرنشین آن کشتی بود. او چون بر این باور بود که سایر سرنشینان کشتی نیز با تدارک و نقشهٔ خدا در این کشتی با او همسفر او شده‌اند، با اطمینان الهی به آنان اعلام کرد که به جان هیچ یک از آنان آسیبی نخواهد رسید. در اقامت کوتاه آنها در جزیرهٔ مالت نیز پولس به عوض استراحت، تمامی وقت خود را به شفای بیماران و اعلام پادشاهی خدا اختصاص داد.

در نهایت، آنچه که لوقا از سخنان پولس در انتهای کتاب اعمال رسولان نقل می‌کند، نقطهٔ اوج نقشهٔ خدا را نمایان می‌سازد تا پس از اعلام پیام انجیل به یهودیان روم، پولس از آنانی که پیام نجات‌بخش انجیل را نپذیرفتند، اعلام برائت کرده، این پیام عالی را به گوش همگان برساند:

«پس بدانید که نجات خدا نزد غیر‌یهودیان فرستاده شده است.»

مطالعهٔ کتاب مقدس

اعمال رسولان ۲۸: ۱۴

آنجا برادرانی چند یافتیم که از ما دعوت کردند هفته‌ای با ایشان به سر بریم. سرانجام به روم رسیدیم.

اعمال رسولان باب‌های ۲۷ و ۲۸

اعمال رسولان باب‌ ۲۷
عزیمت پولس از راه دریا به روم
۱چون حکم دادند که از راه دریا به ایتالیا برویم، پولس و برخی دیگر از زندانیان را به افسری یولیوس نام، از هَنگ قیصر، تحویل دادند. ۲پس به کشتی‌ای که از اَدرامیتینوس بود و به بندرهای ایالت آسیا می‌رفت، سوار شدیم و حرکت کردیم. آریستارخوسِ مقدونی، از مردمان تَسالونیکی، نیز با ما بود.
۳فردای آن روز به صیدون رسیدیم و یولیوس به پولس لطف کرده، اجازه داد نزد دوستان خود برود تا نیازهایش را تأمین کنند. ۴از آنجا دوباره روانه شدیم و در امتدادِ کنارۀ بادْپناهِ قپرس پیش رفتیم، زیرا جهت بادْ مخالف ما بود. ۵پس از عبور از بندرهای کیلیکیه و پامفیلیه، در میرا، واقع در لیکیه پیاده شدیم. ۶در آنجا افسر رومی کشتی‌ای یافت که از اسکندریه به ایتالیا می‌رفت، و ما را سوار آن کرد. ۷روزهایی چند آهسته پیش رفتیم و با سختی به کْنیدوس رسیدیم. چون بادْ مخالف ما بود، در امتدادِ کنارۀ بادْپناه کْرِت، تا به مقابل شهر سالمونی راندیم. ۸به‌سختی از کنار ساحل گذشتیم و به جایی به نام ’بندرهای نیک‘ رسیدیم که در نزدیکی شهر لاسائیه بود.
۹زمان زیادی از دست رفته بود و حتی ایام روزه نیز سپری شده بود، و سفر دریایی اکنون خطرناک بود. از این رو، پولس به آنها هشدار داده، گفت: ۱۰«سروران، می‌توانم ببینم که سفری پرخطر خواهیم داشت و ضرر بسیار نه تنها به کشتی و بار آن، بلکه به جان ما نیز وارد خواهد آمد.» ۱۱امّا افسر رومی به سخنان ناخدا و صاحب کشتی بیشتر توجه می‌کرد تا به سخنان پولس. ۱۲چون آن بندر برای سپری کردن زمستان مناسب نبود، رأی غالب بر این شد که به سفر ادامه دهیم، به این امید که به بندر فینیکس برسیم و زمستان را در آنجا بگذرانیم. این بندر در کْرِت بود و رو به جنوب غربی و نیز شمال غربی داشت.
توفان دریا
۱۳چون باد ملایمِ جنوبی وزیدن گرفت، گمان کردند به آنچه می‌خواستند رسیده‌اند؛ پس لنگر کشیدند و در امتداد ساحل کْرِت پیش راندند. ۱۴امّا طولی نکشید که بادی بسیار شدید، معروف به باد شمال شرقی، از جانب جزیره به سوی ما وزیدن گرفت. ۱۵کشتی گرفتار توفان شد و نتوانست در خلاف مسیر باد پیش برود؛ از این رو، خود را به باد سپردیم و همسو با آن رانده شدیم. ۱۶در پناه جزیره‌ای کوچک به نام کُودا پیش رفتیم و به‌سختی توانستیم زورق کشتی را به اختیار خود درآوریم. ۱۷وقتی ملّاحان آن را به روی عرشۀ کشتی آوردند، به کمک طنابها، اطراف خود کشتی را محکم بستند تا متلاشی نشود، و از بیم اینکه مبادا کشتی در شنزارِ سیرتیس به گِل بنشیند، لنگر را پایین فرستادند و کشتی را در مسیر باد رها کردند. ۱۸روز بعد، چون توفان ضرباتی سنگین بر ما وارد می‌ساخت، مجبور شدند بار کشتی را به دریا بریزند. ۱۹روز سوّم، با دست خود لوازم کشتی را به دریا ریختند. ۲۰روزها همچنان می‌گذشت و ما رنگ خورشید و ستارگان را نمی‌دیدیم و توفان نیز فروکش نمی‌کرد، آن‌گونه که همگی، امید نجات از کف دادیم.
۲۱پس از مدتها بی‌غذایی، پولس در میان ایشان ایستاد و گفت: «سروران، شما می‌بایست سخن مرا می‌پذیرفتید و کْرِت را ترک نمی‌کردید تا این همه آسیب و زیان نبینید. ۲۲اکنون نیز از شما خواهش می‌کنم که شهامتتان را از دست ندهید، زیرا آسیبی به جان هیچ‌یک از شما نخواهد رسید؛ فقط کشتی از دست خواهد رفت. ۲۳زیرا دیشب فرشتۀ خدایی که از آنِ اویم و خدمتش می‌کنم، در کنارم ایستاد ۲۴و گفت: ”پولس، مترس. تو باید برای محاکمه، در برابر قیصر حاضر شوی، و به‌یقین، خدا جان همۀ همسفرانت را نیز به تو بخشیده است.“ ۲۵پس ای مردان، دل قوی دارید، زیرا به خدا ایمان دارم که همان‌گونه که به من گفته است، خواهد شد. ۲۶امّا کشتی ما باید در جزیره‌ای به گِل بنشیند.»
در‌هم شکسته شدن کشتی
۲۷شب چهاردهم، باد هنوز ما را در دریای آدریاتیک از این سو به آن سو می‌راند که نزدیک نیمه‌شب، ملوانان گمان بردند به خشکی نزدیک می‌شوند. ۲۸پس عمق آب را اندازه زدند و دریافتند که بیست قامت است. کمی بعد، دیگر بار عمق آب را سنجیدند و دیدند پانزده قامت است. ۲۹و چون می‌ترسیدند به صخره‌ها برخورد کنیم، چهار لنگر از عقب کشتی انداختند، و دعا می‌کردند هر چه زودتر روز شود. ۳۰ملوانان به قصد فرار از کشتی، زورقِ نجات را به دریا انداختند، به این بهانه که می‌خواهند چند لنگر از سینۀ کشتی به دریا بیندازند. ۳۱پولس به افسر و سربازان گفت: «اگر این مردان در کشتی نمانند، نمی‌توانید نجات یابید.» ۳۲پس سربازان طنابهای نگهدارندۀ زورقِ نجات را بریدند و زورق را رها کردند.
۳۳کمی پیش از طلوع آفتاب، پولس همه را ترغیب کرد که چیزی بخورند. گفت: «امروز چهارده روز است که در انتظار به سر برده‌اید و چیزی نخورده، بی‌غذا مانده‌اید. ۳۴پس استدعا می‌کنم غذایی بخورید، چرا که برای زنده ماندن بدان نیازمندید. مویی از سر هیچ‌یک از شما کم نخواهد شد.» ۳۵چون این را گفت، نان برگرفت و در مقابلِ همه خدا را شکر کرد و نان را پاره نموده، مشغول خوردن شد. ۳۶پس همه دلگرم شدند و غذا خوردند. ۳۷جملگی در کشتی، دویست و هفتاد و شش تن بودیم. ۳۸وقتی سیر شدند، بقیۀ غَله را به دریا ریختند و کشتی را سبک کردند.
۳۹چون روز شد، خشکی را نشناختند، امّا خلیجی کوچک با ساحل شنی دیدند. پس بر آن شدند که در صورت امکان کشتی را در آنجا به گِل بنشانند. ۴۰بند لنگرها را بریدند و آنها را در دریا رها کردند و طنابهای نگهدارندۀ سکان را نیز باز کردند. سپس، بادبانِ سینۀ کشتی را در مسیر باد بالا کشیدند و به سوی ساحل پیش رفتند. ۴۱امّا کشتی به یکی از برآمدگیهای زیر آب برخورد و به گِل نشست. سینۀ کشتی ثابت و بی‌حرکت ماند، امّا قسمت عقب آن در اثر ضربات امواج در‌هم شکست.
۴۲سربازان در صدد کشتن زندانیان برآمدند مبادا کسی شناکنان بگریزد. ۴۳امّا افسر رومی که می‌خواست جان پولس را نجات دهد، آنها را از این قصد بازداشت و دستور داد نخست کسانی که می‌توانند شنا کنند، خود را به دریا افکنده، به خشکی برسانند. ۴۴بقیه نیز می‌بایست روی الوارها یا قطعات کشتی، خود را به خشکی می‌رساندند. بدین‌گونه همه به‌سلامت به خشکی رسیدند.
اعمال رسولان باب‌ ۲۸
جزیرۀ مالت
۱چون به‌سلامت به ساحل رسیدیم، دریافتیم آن جزیره مالت نام دارد. ۲ساکنان جزیره لطف بسیار به ما نشان دادند. آنان برای ما آتش افروختند، زیرا باران می‌بارید و هوا سرد بود، و ما را به‌گرمی پذیرا شدند. ۳پولس مقداری هیزم گرد آورد و وقتی آن را روی آتش می‌گذاشت، به علت حرارتِ آتش، ماری از میان آن بیرون آمد و به دستش چسبید. ۴ساکنان جزیره چون دیدند که مار از دست او آویزان است، به یکدیگر گفتند: «بی‌شک این مرد قاتل است که هرچند از دریا نجات یافت، عدالت نمی‌گذارد زنده بماند.» ۵امّا پولس مار را در آتش انداخت و هیچ آسیبی ندید. ۶مردم انتظار داشتند بدن او وَرَم کند یا اینکه ناگهان بیفتد و بمیرد. امّا پس از انتظار بسیار، چون دیدند هیچ آسیبی به او نرسید، فکرشان عوض شد و گفتند از خدایان است.
۷در آن نزدیکی زمینهایی بود متعلّق به رئیس جزیره که پوبلیوس نام داشت. او ما را به منزل خود دعوت کرد و سه روز به‌گرمی از ما پذیرایی نمود. ۸از قضا، پدر پوبلیوس در بسترِ بیماری افتاده بود و تب و اسهال داشت. پولس نزد او رفت و دعا کرده، دست بر او گذاشت و شفایش بخشید. ۹پس از این واقعه، سایر بیمارانی که در جزیره بودند، می‌آمدند و شفا می‌گرفتند. ۱۰آنها ما را تکریمِ بسیار کردند، و چون آمادۀ رفتن می‌شدیم، هرآنچه نیازمان بود برایمان فراهم آوردند.
ورود به روم
۱۱پس از سه ماه، با کشتی‌ای که زمستان را در جزیره مانده بود، راهی دریا شدیم. آن کشتی از اسکندریه بود و علامت جوزا داشت. ۱۲به سیراکوز رسیده، لنگر انداختیم و سه روز توقف کردیم. ۱۳سپس سفر دریایی را ادامه دادیم و به شهر ریگیون رسیدیم. روز بعد، باد جنوبی برخاست، و فردای آن روز به شهر پوتیولی رسیدیم. ۱۴آنجا برادرانی چند یافتیم که از ما دعوت کردند هفته‌ای با ایشان به سر بریم. سرانجام به روم رسیدیم. ۱۵برادرانِ آنجا شنیده بودند که در راه هستیم، پس تا بازار آپیوس و ’سه میخانه‘ آمدند تا از ما استقبال کنند. پولس با دیدن ایشان خدا را شکر کرد و قوّت‌قلب یافت. ۱۶چون به روم رسیدیم، به پولس اجازه داده شد با یک سربازِ محافظ در منزل خود بماند.
خدمت بشارتی پولس در روم
۱۷سه روز بعد، پولس بزرگان یهود را فرا خواند. چون گرد آمدند، بدیشان گفت: «ای برادران، با آنکه من کاری بر ضد قوم خود یا رسوم پدرانمان نکرده بودم، مرا در اورشلیم گرفتار کردند و تحویل رومیان دادند. ۱۸آنها از من بازخواست کردند و بر آن شدند آزادم کنند، زیرا در من جرمی ندیدند که سزاوار مرگ باشد. ۱۹امّا چون یهودیان اعتراض کردند، ناچار شدم از قیصر دادخواهی کنم، البته نه تا از قوم خود شکایت کرده باشم. ۲۰از همین رو خواستم شما را ببینم و با شما سخن بگویم، زیرا به‌خاطر امید اسرائیل است که مرا بدین زنجیر بسته‌اند.»
۲۱آنها در پاسخ گفتند: «ما هیچ نامه‌ای از یهودیه دربارۀ تو دریافت نکرده‌ایم، و هیچ‌یک از برادرانی که از آنجا آمده‌اند، خبر یا گزارشی بد دربارۀ تو نیاورده‌اند. ۲۲ولی مایلیم نظرات تو را بشنویم، زیرا می‌دانیم که مردم در هر جا بر ضد این فرقه سخن می‌گویند.»
۲۳پس روزی را تعیین کردند و شماری بسیار به محل اقامت او آمدند تا با وی ملاقات کنند. او از صبح تا شب، به تفصیل دربارۀ پادشاهی خدا با آنان سخن گفت و کوشید با استناد به تورات موسی و کتب پیامبران، دربارۀ عیسی مجابشان کند. ۲۴برخی سخنان او را پذیرفتند، امّا دیگران از ایمان آوردن سر باز زدند. ۲۵پس در حالی که با یکدیگر جرّ و بحث می‌کردند، آن مکان را ترک گفتند. امّا پیش از آنکه آنجا را ترک گویند، پولس کلام آخرین خود را بیان داشت و گفت: «روح‌القدس چه درست با پدران شما سخن گفت، آنگاه که به واسطۀ اِشعیای نبی فرمود:
۲۶«”نزد این قوم برو و بگو،
’به گوش خود خواهید شنید، امّا هرگز نخواهید فهمید؛
به چشم خود خواهید دید، امّا هرگز درک نخواهید کرد.‘
۲۷زیرا دل این قوم سخت شده،
گوشهایشان سنگین گشته،
و چشمان خود را بسته‌اند،
مبادا با چشمانشان ببینند،
و با گوشهایشان بشنوند،
و در دلهای خود بفهمند
و بازگشت کنند و من شفایشان بخشم.“
۲۸«پس بدانید که نجات خدا نزد غیریهودیان فرستاده شده است و آنها گوش فرا خواهند داد!» [ ۲۹بعد از آنکه او این را گفت، یهودیان از آنجا رفتند، در حالی که سخت با یکدیگر جرّ و بحث می‌کردند.]
۳۰بدین‌سان پولس دو سال تمام در خانۀ اجاره‌ای خود اقامت داشت و هر که را نزدش می‌آمد، می‌پذیرفت. ۳۱او پادشاهی خدا را اعلام می‌کرد و دلیرانه و بی‌پروا دربارۀ عیسی مسیح خداوند تعلیم می‌داد.

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.