نان روزانه

این فصل موضوعی تکرارشونده در کتاب عزرا را معرفی می‌کند، یعنی گناه قوم یهود در زمینهٔ وصلت با اقوام دیگر را. درک این موضوع برای ما دشوار است، زیرا وقتی به مسئلهٔ ازدواج می‌رسیم، به این سَمت گرایش داریم که انتخاب شخصی را برتر از هر نوع ملاحظات اجتماعی قرار دهیم. اما همان‌طور که عزرا تشخیص داده بود، انتخاب شریک زندگی به معنی پیوند و اتحادی بود که به فراسوی خودِ فرد می‌رود. وصلت یک یهودی با زنی از اقوامی که خدایان دیگر را می‌پرستیدند، بیانگر پیمان‌شکنی عمیقی بود مترادف با رها ساختن ایمان به خدا. پس هیچ جای تعجب نیست که عزرا وحشت خود را این‌چنین در ملأ‌عام نشان داد. کشف چنین ارتدادی سبب می‌شد انجام وظیفه‌اش عملاً ناممکن گردد.
به‌هنگام ناامیدی عمیق و مشکلات، دعایی صادقانه به ما کمک می‌کند تا با واقعیت رُودررُو شویم. عزرا عجله‌ای برای دعا‌کردن نداشت. او نسبت به گزارشی که به او داده شده بود، ابراز وحشت کرد و ساعت‌ها «مبهوت» نشست. فقط بعد از این مدت بود که به‌هنگام قربانی شامگاهی، روزهٔ خود را شکست و به پیشگاه خدا رفت. او در دعایش، خود را در تقصیرات قوم شریک ساخت و خود را به رحمت خدا تسلیم کرد. او در درخواست صادقانهٔ خود، بردگی‌ای را که قوم هنوز متحمل بودند، با وعده‌ای که خدا هنوز به قومش اهدا می‌فرمود، مقایسه می‌کرد.

هر چقدر هم که ناامید شده باشیم، چه به‌خاطر حماقت خودمان و چه به سبب بی‌وفایی دیگران، چهرهٔ خدا با ملاطفت بر ما می‌تابد، و نگاه ما به اوست تا- به گفتهٔ عزرا- «چشمانمان را روشن سازد».

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.