در این قسمت، به پیام انجیل به مثابه تهدیدی برای نظم امپراتوری روم نگریسته میشود- چون همۀ دنیا را به آشوب کشیده بود. پولس در تسالونیکی موفقیت بیشتری در مجابکردن یونانیان غیریهودی داشت تا یهودیان و نوایمانان از میان قشر ثروتمندان نیز بودند. لوقا توضیح میدهد که در مقابل ایمانداران جدید که شامل افراد سرشناس میشدند، رهبران یهودی به دلیل حسد، اوباشی را از بازار گرد آورده و در شهر بلوا به پا کردند.
لوقا در اینجا از روی غرور سخن نگفته: این جنبش جدید نیازمند حمایت افراد سرشناس بود. اما در هیچ جای کلام نمیخوانیم که پولس این گروه یا هر گروه دیگری را هدف قرار داده باشد. او با انرژی، ایمان و عزمی جدی، با تمام انسانهایی که گوش شنوا داشتند، بدون توجه به پیشینهشان صحبت میکرد.
او با این کار، الگویی مؤثر برای بشارت در دنیای امروز به ما داد. برای پولس چیزی تحت عنوان زمان ازدسترفته یا سخن بیهوده وجود نداشت. او هر برخورد و صحبتی را بهعنوان فرصتی خدادادی میدید. آیا ما هم مانند پولس هدفمند زندگی میکنیم؟ انسانهای نادیدۀ زندگی ما چه کسانی هستند؟ ما در پادشاهی خدا، با چه کسانی مانند شهروندان درجه دو رفتار میکنیم؟
اینجا دو مسئله مطرح میشود. نخست آنکه ما باید دائماً از خودمان بپرسیم که آیا گروه یا تیپ خاصی از افراد را بر دیگران ترجیح میدهیم یا خیر؟ دوم آنکه خدمت بشارتی ما میتواند ما را بهسوی عدالت اجتماعی هدایت کند؟ آیا مایل هستیم تا با توجه به افراد حاشیۀ اجتماع، دنیا را تغییر دهیم؟