اگر عیسی حقیقتاً خادم خداوند، پر از روح خدا و در نتیجه، همان پسر انسان و صاحب شَبّات بود، بنابراین، معقول بود که مقامات مذهبی از او نشانهای بخواهند تا ادعاهای خطیرش را اثبات کند. مسئله این نبود که عیسی با درخواست آنان مبنی بر ارائۀ مدرکی دال بر اعتبار روحانیاش، مخالفت کند. هرچه باشد، شخصیتهای بزرگ تاریخ باستانی قوم- مثل موسی، جدعون و ایلیا- همگی نشانههایی جهت تأیید ادعاهایشان ارائه کرده بودند. مسئله این بود که عیسی میدانست نشانههای برکت خدا در خدمتش- مثل شفاها، بیرون کردن دیوها و حتی آرام کردن طوفان- که بر همگان آشکار بودند، دلسختان را قانع نمیکند.
نشانۀ دیگری قرار بود بیاید که حتی از آیت یونس نبی نیز عظیمتر بود، زیرا کسی بزرگتر از یونس و تمامی پیامبران، آنجا بود. این نشانهای بود که رهایی از چنگال قدرتمند هیولایی را که بهدنبال بشر بود به ارمغان میآورد؛ یعنی آزادی از چنگال مرگ. این نشانه باعث نمیشود زندگی به روال سابق خود بازگردد، بلکه زندگی را از نو خلق کرده و آن را به حیات ابدی با خدا ارتقا میدهد.
با وجود آنکه حتی چنین نشانۀ عظیمی توسط قلبهای سخت رد میشود، اما برای جامعۀ جدید عیسی- یعنی آنان که حقیقتاً مادران، برادران و خواهران اویند- چیزی فراتر از یک آیت خواهد بود. این نشانه، واقعیتِ زندگیِ قیامکرده خواهد بود؛ تجربۀ متبلور و ملموسِ ارادۀ پدر عیسی.
انتظار برای تابش نور نوزادی که در آخور زاده شد، در تاریکی ایام عید میلاد، درست مانند انتظار در ایام روزه و انابت است؛ یعنی ایامی که طی آن، برای درخشش نور قیام، آن هم پس از تاریکی سایۀ قبر انتظار میکشیم، زیرا نور مسیح، نور حیات است.
دعای امروز
ای خدای قادر مطلق،
فیض عطا کن تا اعمال تاریکی را بزداییم
و زره نور بر تن کنیم،
در این دوران زندگی فانی،
که پسرت عیسای مسیح برگزید تا با فروتنی عظیم نزد ما آید؛
تا در روز واپسین،
آنگاه که او دوباره در جلال ملوکانۀ خویش باز آید
تا زندگان و مردگان را داوری کند،
بتوانیم در حیات جاودانی برخیزیم؛
در نام او که زنده است و با تو حکومت میکند،
در اتحاد با روحالقدس،
یک خدا، حال تا ابدالآباد.
مطالعهٔ کتاب مقدس
انجیل متی ۱۲:۳۸ تا آخر
آنگاه عدهای از علمای دین و فَریسیان به او گفتند: «استاد، میخواهیم آیتی از تو ببینیم.» پاسخ داد: «نسل شرارتپیشه و زناکار آیتی میخواهند! امّا آیتی بدیشان داده نخواهد شد، جز آیت یونس نبی. زیرا همانگونه که یونس سه روز و سه شب در شکم ماهیِ بزرگی بود، پسر انسان نیز سه روز و سه شب در دل زمین خواهد بود. مردم نینوا در روز داوری با این نسل بر خواهند خاست و محکومشان خواهند کرد، زیرا آنها در اثر موعظۀ یونس توبه کردند، و حال آنکه کسی بزرگتر از یونس اینجاست. ملکۀ جنوب در روز داوری با این نسل بر خواهد خاست و محکومشان خواهد کرد، زیرا او از آن سوی دنیا آمد تا حکمت سلیمان را بشنود، و حال آنکه کسی بزرگتر از سلیمان اینجاست. «هنگامی که روح پلید از کسی بیرون میآید، به مکانهای خشک و بایر میرود تا جایی برای استراحت بیابد، امّا نمییابد. پس میگوید ”به خانهای که از آن آمدم، بازمیگردم.“ امّا چون به آنجا میرسد و خانه را خالی و رُفته و آراسته مییابد، میرود و هفت روح بدتر از خود را نیز میآورد و همگی داخل میشوند و در آنجا سکونت میگزینند. در نتیجه، سرانجام آن شخص بدتر از حالت نخست او میشود. عاقبت این نسل شریر نیز چنین خواهد بود.» در همان حال که عیسی با مردم سخن میگفت، مادر و برادرانش بیرون ایستاده بودند و میخواستند با وی گفتگو کنند. پس شخصی به او خبر داد که: «مادر و برادرانت بیرون ایستادهاند و میخواهند با تو گفتگو کنند.» پاسخ داد: «مادر من کیست؟ و برادرانم چه کسانی هستند؟» سپس با دست خود به سوی شاگردانش اشاره کرد و گفت: «اینانند مادر و برادران من! زیرا هر که ارادۀ پدر مرا که در آسمان است به جای آوَرَد، برادر و خواهر و مادر من است.»'
مزامیر ۵
آه ای خداوند، به سخنانم گوش فرا ده و نالهام را ملاحظه فرما. ای پادشاهم و ای خدایم، به صدای فریادم توجه کن، زیرا به تو دعا میکنم. خداوندا، صبحگاهان صدای مرا میشنوی؛ بامدادان، استدعایم را به حضورت میآرایم و انتظار میکشم. تو خدایی نیستی که از شرارت لذت ببری؛ بدی نزد تو میهمان نتواند شد. خودستایان در برابر دیدگانت نتوانند ایستاد؛ تو از همۀ بدکاران نفرت میکنی. تو دروغگویان را هلاک میسازی. خداوند از اشخاص خونریز و فریبکار کراهت دارد. اما من از کثرت محبت تو به خانهات در خواهم آمد و در حیرت از تو، به سوی معبد مقدست پرستش خواهم کرد. خداوندا، به سبب دشمنانم مرا در طریق درست خود رهبری فرما و راه خود را پیش روی من راست گردان. زیرا که حقیقت بر زبانشان نیست و در باطنشان تباهی است و بس. گلویشان گوری است گشاده، و زبان خود را چرب میکنند. خدایا، ایشان را تقصیرکار بشمار، باشد که به سبب مشورتهای خود بیفتند؛ به سبب کثرت نافرمانیهایشان دورشان افکن، زیرا که بر تو شوریدهاند. اما آنان که به تو پناه میآورند جملگی شادمان شوند و جاودانه بانگ شادی برآورند. زیر سایۀ خود محفوظشان بدار تا دوستداران نام تو در تو وجد کنند. زیرا تو، خداوندا، پارسایان را برکت میدهی و آنان را با لطف خود چون سپر احاطه میکنی.'
اشعیا ۲۸:۱-۱۳
در آن ایام حِزِقیا بیمار و مُشرف به موت شد. اِشعیای نبی پسر آموص به عیادت او رفت و گفت: «خداوند چنین میفرماید: تدارک خانۀ خود ببین، زیرا که میمیری و زنده نخواهی ماند.» پس حِزِقیا روی به دیوار نموده، نزد خداوند چنین دعا کرد: «خداوندا، تمنا دارم به یاد آوری که چگونه وفادارانه و با تمامی دل در حضورت سلوک کردهام و آنچه در نظرت نیکو بوده است، به جا آوردهام.» پس حِزِقیا به تلخی بگریست. «برو و به حِزِقیا بگو: یهوه خدای جَدّت داوود چنین میگوید: دعایت را شنیدم و اشکهایت را دیدم؛ اینک پانزده سال بر عمرت میافزایم. تو و این شهر را از دست پادشاه آشور خواهم رهانید، و از این شهر حمایت خواهم کرد. اینک سایۀ آفتاب را که بر ساعت آفتابی آحاز پایین رفته است، ده درجه به عقب بازمیگردانم.» پس آفتاب از جایی که پایین رفته بود، ده درجه به عقب بازگشت. این است متن آنچه حِزِقیا پادشاه یهودا پس از آنکه بیمار شد و بهبود یافت، نوشت: با خود گفتم که در میانسالی رخت برمیبندم؛ و بقیۀ سالهایم را در پس دروازههای هاویه میگذرانم. گفتم دیگر خداوند را نخواهم دید؛ آری، خداوند را در زمین زندگان نخواهم دید. دیگر با ساکنان این جهان بر آدمی نخواهم نگریست. مسکن من بسان خیمۀ شبانان برچیده گشته و از من بازگرفته شده است. همچو بافندهای زندگیام را پیچیدهام؛ او مرا از نَورَد بریده و جدا کرده است؛ روز و شب، مرا به پایان میرساند. تا بامدادان خویشتن را آرام ساختم؛ همچون شیر همۀ استخوانهایم را میشکند؛ روز و شب، مرا به پایان میرساند. '