هفتاد شاگرد «چون برهها به میان گرگها» فرستاده شدهاند (لوقا ۱۰:۳)، نه با اتکا بر منابع خودشان، بلکه با تکیه بر میهماننوازی غریبهها. آنان با شادی بازمیگردند و عیسی که آنان را اقتدار بخشیده است تا «ماران و عقربها و تمامی قدرت دشمن را پایمال کنند»، از آنان استقبال میکند.
تضاد عجیبی است. آنان در آسیبپذیریشان قدرت اعجابانگیزی یافتهاند؛ در ناتوانیشان اقتدار غافلگیرکنندهای را کشف کردهاند. عجیب نیست که هیجانزدهاند.
عیسی نیز هیجانزده است. این پیشروی پادشاهی خداست؛ پایان اسارت فلجکنندهٔ جسمها، جانها و جوامع به دست شیطان است. طلیعه است، نشانهای که پیشوایان و پیامبران قرنها در انتظارش بودند. اینک دیده شده است، اینجا، در این زمان، با چشم این کودکان، این برهها.
ما امروز مانند هر روز دعا میکنیم «پادشاهی تو بیاید، ارادهٔ تو، چنان که در آسمان انجام میشود، بر زمین نیز به انجام رسد». چه میشود اگر علاوه بر این، برای عطیهٔ بصیرت، بصیرتِ عمیق و پاک نیز دعا کنیم، تا نشانههای پادشاهی خدا را ببینیم که وارد میشود و در اطراف ما پیشروی میکند؟
ما امروز مانند هر روز در پی آنیم که کارگزاران پادشاهی خدا باشیم. چه میشود اگر علاوه بر این، در پی آمادگی پذیرش زندگی مخاطرهآمیز و بیدفاعی باشیم که خدا از طریق آن پادشاهیاش را میشناساند؟
دعای امروز
ای خداوند که همهٔ نیکوییها از تو سرچشمه میگیرد!
به ما خدمتگزاران خاکسارت عطا کن
که با الهام مقدست
به اموری بیندیشیم که نیکوست،
و با هدایت رحیمانهات اعمالمان نیز چنین باشد؛
در خداوندمان عیسای مسیح،
او که زنده است و با تو پادشاهی میکند،
در اتحاد با روحالقدس،
خدای واحد، از حال تا ابدالآباد.
مطالعهٔ کتاب مقدس
لوقا ۱۰:۱۷-۲۴
آن هفتاد تن با شادی بازگشتند و گفتند: «سرور ما، حتی دیوها هم به نام تو از ما اطاعت میکنند.» به ایشان فرمود: «شیطان را دیدم که همچون برق از آسمان فرو میافتاد. اینک شما را اقتدار میبخشم که ماران و عقربها و تمامی قدرت دشمن را پایمال کنید، و هیچ چیز به شما آسیب نخواهد رسانید. امّا از این شادمان مباشید که ارواح از شما اطاعت میکنند، بلکه شادی شما از این باشد که نامتان در آسمان نوشته شده است.» در همان ساعت، عیسی در روحالقدس به وجد آمد و گفت: «ای پدر، مالک آسمان و زمین، تو را میستایم که این حقایق را از دانایان و خردمندان پنهان داشته و بر کودکان آشکار کردهای. بله، ای پدر، زیرا خشنودی تو در این بود. پدرم همه چیز را به من سپرده است. هیچکس نمیداند پسر کیست جز پدر، و هیچکس نمیداند پدر کیست جز پسر، و آنان که پسر بخواهد او را بر ایشان آشکار سازد.» سپس در خلوت، رو به شاگردان کرد و گفت: «خوشا به حال چشمانی که آنچه شما میبینید، میبینند. زیرا به شما میگویم بسیاری از انبیا و پادشاهان آرزو داشتند آنچه شما میبینید، ببینند و ندیدند، و آنچه شما میشنوید، بشنوند و نشنیدند.»
مزامیر ۱۴۷
هللویاه، زیرا خدای ما را سرائیدن نیکوست و دلپذیر و شایسته است ستایش او. خداوند اورشلیم را بنا میکند، و راندهشدگان اسرائیل را گرد میآورد. دلشکستگان را التیام میبخشد، و زخمهایشان را میبندد. شمار ستارگان را تعیین میکند، و هر یک از آنها را به نام میخواند. بزرگ است خداوندگار ما و بسیار نیرومند، درک او نامتناهی است. خداوند فروتنان را برمیافرازد، اما شریران را بر زمین میافکند. خداوند را با شکرگزاری بسرایید، با چنگ برای خدای ما بنوازید. او آسمان را به ابرها میپوشاند، و برای زمین باران مهیا میکند، و سبزه را بر کوهها میرویاند. او حیوانات را خوراک میدهد، زاغچهها را، که فریاد برمیآورند. از نیروی اسب خشنود نمیگردد، و ساقهای انسان پسندیدۀ او نیست. خشنودی خداوند در ترسندگان اوست، در آنان که به محبت او امیدوارند. ای اورشلیم، خداوند را بستا! ای صَهیون، خدای خود را ستایش کن! زیرا او پشتبندهای دروازههایت را مستحکم میگرداند، و فرزندانت را در اندرونت برکت میدهد. او صلح را بر مرزهایت حکمفرما میسازد، و تو را به مغز گندم سیر میگرداند. فرمان خود را بر زمین میفرستد، و کلام او بهسرعت میدود. برف را چون پشم ارزانی میدارد، و ژاله را همچون خاکستر میپراکند. تگرگ را چون خُردهنانها فرو میریزد، کیست که در برابر سرمای او تواند ایستاد؟ او کلام خود را میفرستد و آنها را آب میکند، باد خویش را میوزاند و آبها روان میشود. کلام خود را به یعقوب بیان میدارد، و فرایض و قوانین خود را به اسرائیل. او با هیچ قومی چنین نکرده است، و قوانین او را نشناختهاند. هللویاه!
یوشع ۶:۱-۲۰
و اما شهر اَریحا به سبب بنیاسرائیل کاملاً بسته بود و هیچکس به آن رفت و آمد نمیکرد. و خداوند به یوشَع گفت: «بنگر که من اَریحا را با پادشاه و دلاورانش به دست تو دادهام. همۀ شما مردان جنگی، یک بار دور شهر بگردید. این کار را شش روز تکرار کنید، و هفت کاهن، هفت کَرِنای شاخ قوچ برگیرند و پیشاپیش صندوق بروند. روز هفتم، هفت بار دور شهر بگردید و کاهنان در کَرِناهای خود بدمند. و چون نفیر طولانی کَرِناها برخیزد و صدای آن را بشنوید، همۀ قوم فریادی بلند برکشند. آنگاه دیوار شهر فرو خواهد افتاد. پس قوم به شهر برآیند، هریک مستقیمْ پیش روی خویش.» پس یوشَع پسر نون، کاهنان را فرا خوانده، بدیشان گفت: «صندوق عهد را برگیرید و به هفت کاهن بگویید تا هفت کَرِنای شاخ قوچ برگرفته، پیشاپیش صندوق خداوند بروند.» و به قوم فرمان داده، گفت: «پیش روید و دور شهر بگردید. مردان مسلح پیشاپیش صندوق خداوند بروند.» چون یوشَع این را به قوم گفت، آن هفت کاهن که هفت کَرِنا را میبردند پیشاپیش خداوند به راه افتادند، و کَرِناها را نواختند و صندوق عهد خداوند از پیشان میآمد. مردان مسلح پیشاپیش کاهنانی که کَرِناها را مینواختند راه میرفتند، و سربازان از عقب، در پی صندوق میآمدند؛ و کَرِناها پیوسته نواخته میشد. یوشَع به قوم فرمان داد: «فریاد مکنید و آوازتان شنیده نشود، بلکه سخنی نیز از دهانتان بیرون نیاید تا روزی که به شما بگویم فریاد کنید. آنگاه فریاد کنید!» پس او صندوق خداوند را دور شهر گردانید و یک بار دور شهر گشت. آنگاه به اردوگاه بازگشته، شب را در آنجا به سر بردند. صبح زود، یوشَع برخاست و کاهنان صندوق خداوند را برگرفتند. هفت کاهنی که هفت کَرِنا را میبردند، پیشاپیش صندوق خداوند میرفتند و کَرِناها را مینواختند. مردان مسلح نیز پیشاپیش ایشان میرفتند و سربازان از عقب در پی صندوق خداوند میآمدند، و کَرِناها پیوسته نواخته میشد. بدینگونه، دوّمین روز نیز یک بار دور شهر گشتند و به اردوگاه بازگشتند، و تا شش روز چنین کردند. در هفتمین روز، صبح زود، هنگام سپیدهدم برخاستند و شهر را هفت بار به همان شکل دور زدند. تنها در این روز بود که هفت بار دور شهر گشتند. در مرتبۀ هفتم، پس از آن که کاهنان کَرِناها را نواختند، یوشَع به قوم فرمود: «فریاد برآورید، زیرا خداوند شهر را به شما داده است! این شهر و هرآنچه در آن است میباید به تمامی تقدیم خداوند شده، حرام گردد. فقط راحاب روسپی و همۀ کسانی که با او در خانهاش هستند زنده بمانند، زیرا او مأمورانی را که فرستادیم پنهان کرد. و اما شما از آنچه حرام شده است حذر کنید، مبادا با برداشتن از چیز حرام، خودْ حرام گردید و اردوگاه اسرائیل را حرام گردانیده، به بلا دچار سازید. اما تمامی نقره و طلا و همۀ اشیای برنجین و آهنین، وقف خداوندند و باید در خزانۀ او نهاده شوند.» پس قوم فریاد برآوردند و کَرِناها نواخته شد. هنگامی که مردم صدای کَرِنا را شنیدند، فریادی بلند برکشیدند و دیوار فرو افتاد. پس قوم به شهر برآمدند، هر یک مستقیمْ پیش روی خویش، و شهر را تسخیر کردند.